زندگی امین
هارون از دنیا رفت در حالیکه ایران را به مأمون و عراق و شام و عربستان را به امین سپرده بود. او در سال ۱۸۸ هـ ق عهد نامه ای درست کرد که در آن امین وليعهد اول و مأمون ولیعهد دوم و در سال ۱۸۹ هـ ق اضافه ای بر آن نوشت که قاسم موتمن ولیعهد سوم باشد و یکی پس از دیگری به حکومت برسند. البته هارون میخواست که ولیعهد اول مأمون باشد ولی تحت نفوذ و فشار زبیده به این امر راضی شد. (ر. ک حماصیان (صابری (کرمانی زندگانی چهارده معصوم، ج ۱، ص ۱۷۲) امین در زمان مرگ هارون در بغداد بود. سران سپاه با او بیعت کرده و او را به خلافت رساندند ولی بعدها در سایه عزل مأمون درگیریهای بین او و برادرش پدید آمد که به مرگ امین و تثبیت موقعیت مأمون منجر شد.
امین فرزند دوم هارون از همسرش زبیده دختر جعفر بن منصور است. او در سال ۱۷۰ هـ ق از زبیده به دنیا آمد نامش را محمد و کنیه اش را ابوموسی نهادند. در پنج سالگی یعنی حدود سال ۱۷۵ هـ. ق او را به ولیعهدی انتخاب کردند در عین اینکه برادرش مأمون شش ماه از او بزرگتر بود.
امین فردی کم هوش و ضعیف الاراده زود باور و عیاش بود. در دربار هارون و در کنار زبیده در ناز و نعمت زائد الوصفی بزرگ شده و نسبت به برادرش مأمون که کنیز زاده ای بود احساس امتیاز میکرد. روح اشرافیت چنان در او پرورش یافته بود که حتی برادرش مأمون را به حساب نمی آورد. رجال دربار که تحت نفوذ زبیده بودند سر در فرمان امین داشتند و او از همان دوران کودکی و نوجوانی احساس آقائی داشت. او در نزد فضل بن یحیی برمکی که متنفذترین مرد دربار و برادر رضاعی هارون الرشید بود، پرورش یافت فضل در تربیت امین و اطاعت از خواسته هایش دریغ نمی ورزید.
او فردی آلوده و کثیف و مانند مادرش ولخرج و مسرف و سرگرم عیاشی و فساد بود گاهی خود را به لباس زنانه می آراست و در میان کنیزان به سر می برد، زمانی چند تن از پسران را لباس زنانه میپوشاند و خود با آنها در ارتباط و معاشرت بود. او فردی اسراف کار و تابع هوای نفس بود و مشاورانش را زنان و کنیزان قرار میداد. ( ر. ک. یوسفعلی یوسفی، سفرنامه عشق، ص ٠۵۴)
تاریخ او را فردی اهل لهو بازی عیاشی و ولخرج معرفی می کند و همچنین او را فردی ،آلوده رذل کثیف و بی بندوبار سراسر زندگی او از دوران کودکی و بعدها در عصر زمامداری توأم با عیش و عشرت است. شبهای بغدادش حتی در دوران خلافتی که مردم آن را اسلامی می خواندند از نظر بزم آرائی و رقص و آواز مشهور است. در تمام دوران زمامداری حتی در ایام جنگ با مأمون از عیش و نوش دست نمیکشید و وجودش یکپارچه هوس و مستی و متابعت از خواهشهای نفسانی بود بسیاری از کارهای حکومتی او در سایه تبعیت از هوای نفس میگذشت و به نوشته تاریخ زنان و کنیزان در عصر حکومت در آراء او شریک بودند.
امین در سال ۱۹۳ هـ ق پس از درگذشت پدر به حکومت نشست و سران کشور به ویژه عباسیان با او بیعت کردند. او پس از مدتی مأمورانی به شهرها و ولایات فرستاد که از مردم برای او بیعت بگیرند و حوزه مأموریت خود را اندکی پیش از آنچه پدرش برای او معین کرده بود گسترش داد ولی مأمون جلوی آنان را گرفت و مرزها را کنترل کرد.
امین پس از استقرار و گرفتن اسناد ولایتعهدی که در کعبه آویزان بود، در مراسم سوگند برای خلافت تصریح کرده بود که مأمون را برخواهد انداخت. با دار و دسته و یاران قابل اعتمادی و با اطمینان به این امر که آنان در تحکیم قدرتش می کوشیدند میتوانست احساس کند از موقعیت خوبی در حکومت برخوردار است. (ر. ک دکتر علی قائمی در مکتب عالم آل محمد، ص ۸۲)
امین میخواست حکومت را در خانواده خود قرار دهد و نگذارد کار به مأمون برسد و در این راه فضل بن ربیع همکار او بود. فضل سپاهیان را بر انگیخت که با مأمون نقض میثاق کنند و امین را تشویق می کرد مأمون را از ولیعهدی عزل و فرزند خود موسی را برای این کار نامزد کند. او ترس از قتل خود توسط مأمون را داشت زیرا فضل موجب نقض پیمان سپاهیان و جدا شدن آنها از مأمون شده و آنها را همراه خود روانه بغداد کرده بود تا موقعیت امین را تثبیت کند و انگیزه اش از این کار تشدید بحران و توسعه اختلاف میان امین و مأمون بود و با کارهایش مأمون را تحقیر کرده بود. پس می ترسید اگر خلافت به مأمون برسد او را به قتل برساند. (ر. ک محمد جواد فضل الله، تحلیلی از زندگانی امام رضا، انتشارات آستان قدس رضوی، ص ۱۰۴)
سرانجام وسوسه ها و تشویق ها در امین اثر کرد و نام مأمون را در خطبه های نماز جمعه حذف کرد و دستور داد همه خطبای جمعه چنین کنند و فرزند شیرخوار خود به نام موسی را به عنوان ولیعهد خود قرار داد و به این ترتیب آتش اختلافات شعله ور و فاجعه جنگ میان دو برادر آغاز شد.
در این اقدام امین از پشتوانه دیگری برخوردار بود و آن اینکه مادر او عرب و از نسل بنی عباس ولی مادر مأمون ایرانی و از نژاد پارسیان بود و این تعصب خود میتوانست عامل براندازی مأمون از پست و قبول مردم به این شرایط باشد.(ر. ک یوسفعلی یوسفی سفرنامه عشق ، ص ۵۴)
سرانجام امین در سال ١٩٤ هـ ق نام مأمون را از خطبه انداخت و در سال ۱۹۵ هـ ق پسرش را ولیعهد کرد و او را ناطق بالحق لقب داد و این خود سر منشاء بسیاری از درگیریها و پس از طی دو سه سال منجر به قتل امین شد. (ر. ک. دکتر علی قائمی در مکتب عالم آل محمد، ص ۱۹۸.)
براندازی نام مأمون از خطبه ها بهانه خوبی برای تحریک ایرانیان و شورش آنها بود به ویژه آنها که دل پرخونی از بغداد داشتند. مأمون از شنیدن خبر خلع او از ولایتعهدی به هیجان آمد و تصمیم گرفت با لشگرکشیهای خود بغداد پایتخت خلافت عباسی را تصرف کند، از آن سوی امین نیز سپاهیان خود را مجهز و آماده کرد تا به قلمرو حکومت مأمون یعنی خراسان یورش برد و آن نقاط را تصرف کنند. (ر. ک محمد جواد فضل الله تحلیل از زندگانی امام رضا ، ص ۱۰۵)
فرمانده لشگر مأمون طاهر بن عبدالله بود که فردی رزم دیده و کار آزموده به حساب می آمد و سپاهیان خراسان را رهبری می کرد، البته رهبر جنگ فضل بن سهل بود. (ر. ک یوسفعلی یوسفی سفرنامه عشق، ص ۵۵)
در جبهه امین نیز فرماندهی جنگ را فضل بن ربیع برعهده داشت که علی بن عیسی حاکم قبلی خراسان آن را اداره میکرد جنگ واقعی در حقیقت بين فضل بن ربیع و فضل بن سهل بود. (همان)
این دو لشگر در منطقه «ری» به هم رسیده در پی جنگی سخت فرمانده لشگر امین علی بن عیسی کشته شد و نیروهایش با شکستی آشکار پراکنده شدند کار جنگ بالا گرفت و در ضمن آن دو برادر به هجو یکدیگر پرداختند. امین برادرش را به کنیز زاده متهم میکرد مأمون هم می گفت مادران فرعند و اصل پدرها هستند فشار بر طرفین بسیار بود به ویژه که اغتشاشات داخلی هم بر آن دامن می زد. ( رک دکتر علی ،قائمی در مکتب عالم آل محمد، ص ۸۴)
گردونه روزگار به نفع امین نمی چرخید زیرا با کشته شدن «علی بن عیسی» توسط «طاهر ذواليمينين و شکست لشگر او امین در مقابل مأمون شکست خورد. بعد هم طاهر با لشگرش به بغداد رسید و آنجا را فتح نمود و امین را دستگیر و سرش را جدا نمود و به خراسان فرستاد. پس به این ترتیب امین در سال ۱۹۸ هـ ق در سن ۲۸ سالگی کشته شد و گفته هارون به زبیده درباره بیم از امین بر مأمون و عدم عکس آن بیهوده درآمد.
امین حتی در این جنگ دست از خوشگذرانی و عیاشی برنمی داشت. در همان شبهای آخر حیات سرگرم شراب خواری در کنار دجله و رقص و آواز بود و فرجام او همان بود که به او رسیده بود.
به این ترتیب مأمون پس از پیروزی در مقابل امین برادرش) در سال ۱۹۸ ه ق بر مسند حکومت تکیه زد و مرکز حکومت خود را نیز مرو قرار داد و بغداد را همچون ولایات دیگرش از مقام پایتختی ساقط کرد. (ر .ک محمد جواد فضل الله، تحلیلی از زندگی امام رضا، ص ۱۰۵)
فساد و آلودگی امین به حدی بود که او فرصتی نیافت تا به امام برسد و تصفیه حسابی با آل علی صورت دهد او نیز مانند پدر کینه دار آل علی الام بود. ولی درگیری های او با مأمون فرصت آزار رسانی را از او گرفته بود. امام با استفاده از فرصت جنگ و نزاعش با مأمون و گرفتاری او در سرکوب اغتشاشات داخلی از موقعیت استفاده کرده و به تحکیم وضع و شرایط تشيع و نشر و تبلیغ اسلامی پرداخت چه بسیار بودند افرادی که تنها در سایه چنان وضعیت نابسامانی میتوانستند به خدمت برسند و از محضر امام استفاده کنند.
جو متزلزل حکومت برای امین بلائی بود ولی برای اسلام و تشیع نعمتی امام با استفاده از آن موقعیت توانست به ایفای رسالت خود بپردازد و به نشر مبادی آن همت گمارد به آسودگی و فراغ به تربیت شاگردان و بیان حقایق اهل بیت بپردازد و در کل این دوره برای امام از دیدی دوران آرامش و سکوت به حساب می آمد. (ر. ک. دکتر علی قائمی، در مکتب عالم ال محمد، ص ۸۵)