امام در پذیرش اجباری ولایتعهدی شرطی را مطرح کرد که مأمون از دستیابی به اهداف مکارانه اش بی بهره ماند امام به مأمون فرمود: حال که جبر مینمایی قبول ولایتعهدی میکنم به شرطی که از دور بر بساط حکومت نظر کنم و کسی را نصب نکنم ، احدی را عزل نکنم رسمی را بر هم نزنم ، احداث امری نکنم.
شروط امام شروط واقعی بود و قابل رد نبود و مأمون چون از عمق سیاست و تدبر امام بی خبر بود به همین اکتفا نمود. شروط پیشنهادی امام مأمون را از آنچه در سر داشت بی نصیب گذاشت. ( ر. ک. شیخ صدوق قمی، عیون فی الاخبار الرضا، ج ۲، ص ٠٣١۵)
امام سپس دست به سوی آسمان گذاشت و گفت خدایا! تو میدانی که درباره این امر مرا اکراه کردند و به ضرورت آن را اختیار کردم. پس مرا مؤاخذه مکن چنانچه مؤاخذه نکردی دو بنده و پیامبر خود یوسف و دانیال علیهما السلام را هنگامی که ولایت را از جانب پادشاه زمان خود قبول کردند.
خداوندا !
مرا عهدی نیست مگر عهد تو و ولایتی نمیباشد مگر از جانب تو پس توفیق ده مرا که دین تو را برپا دارم و سنت پیامبر تو را زنده دارم همانا تو نیکو مولا و یاوری