۲ - صداقت و یکرنگی بین اعضای خانواده و مبارزه همه جانبه آنان با آفت خانمان برانداز دروغ
انسان موجودی است اجتماعی و به ناچار به تعاون و همکاری دیگران نیازمند است. فرد دروغگو از فواید حیات اجتماعی محروم و با مرده یکسان است زیرا امتیاز زندگی انسان به بیان و سخن است و وقتی سخن شخصی از درجه اعتبار ساقط شد زندگی بشری او باطل است. دروغ موریانه ای است که رشته وحدت و صفا و یکرنگی را از هم می گسلد و زندگی خانوادگی و اجتماعی افراد را به روزگار سیاهی دچار خواهد ساخت فرد دروغگو به توهم اینکه راز او فاش نمی شود و به تصور اینکه همه جا میتواند عمل خود را برخلاف حقیقت جلوه دهد. از انجام هر جنایت پروایی ندارد و بیباکانه مرتکب هر گناهی میشود. خداوند متعال برای پلیدیها و ناپاکیها قفلهایی قرار داده و کلید همه آن قفلها شرابخوری است ولی دروغگویی از شرابخوری بدتر و زشت تر است (۱) - عن أبي جعفر : «إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَل للسر أفعالاً وَ جَعَل مفاتيح تلك الْأَفْعَالِ الشَّرَابَ وَالْكِذَبَ شَرٌّ مِنَ الشراب»، (وسائل الشيعه، جلد ۳، ص ۲۳۲) میگساری و مستی عامل شرور و وسیله جلب گناهان است زیرا موجب دریدگی حیا و تیرگی دل و روان میشود میگسار در حال مستی به هر کار ناروایی دست میزند ولی وقتی حالت مستی برطرف شد ممکن است پشیمان شود ولی کسی که به دروغ عادت کرد از هیچ گناهی باک ندارد و پشیمان هم نمی شود.
دروغ مهمترین وسیله حربه دفاعی و پناهگاه افراد ترسو و وجدانهای ناتوانی است که برای جبران ضعف درونی خود به این عمل زشت متوسل میشوند هر که بتواند خود را از شر این رذیله اخلاقی نجات دهد به بزرگترین توفیق دست یافته و از همه آفات رسته است، چه آنکه ترک این ردیله علامت سلامت نفس و تکامل و تعالی روان است. هر که راستی پیشه کند، به محیط سراسر صفای انسانی راه پیدا کرده است. متأسفانه بسیاری از افراد براثر تربیتهای نادرست محیط خانواده به صفت ناخوشی خانمان برانداز دروغ دچار میشوند و از کودکی چنان به آن عادت میکنند که بعدها از آن به عنوان پناهگاهی برای رهایی از جرائم خویش استفاده مینمایند بر پدران و مادران لازم است اولاً عملاً خود راستگو باشند تا بتوانند فرزندانشان را راستگو بار آورند. ثانیاً با فراهم کردن شرایط مساعد برای جلوگیری از دروغ در خانواده به رشد روانی اعضای آن کمک کنند.
امام رضا روایت میکند شخصی به حضور رسول خدا شرفیاب شد و از آن حضرت درخواست نمود شیوه ای به من بیاموز که منشأ همه خیرات باشد و سعادت دنیا و آخرت مرا تامین کند؟
حضرت در پاسخ فرمود : دروغ مگو .
شخص مزبور میگوید: من توصیه حضرت را مورد توجه و مراقبت خود قرار دادم و بدان عمل نمودم زیرا از ترس اینکه مبادا گناه و تخلفی در برابر خداوند از من به وجود آید راستگویی مرا از بدکرداری نجات داد چه میاندیشیدم اگر پیامبر از من سؤال کند فلان عمل خلاف را انجام داده ای؟ اگر راست بگویم حقیقت عمل را گفته ام و پرده از اسرار من برداشته میشود و در نتیجه رسوا و مفتضح میشوم اگر هم دروغ بگویم، برخلاف توصیه آن حضرت عمل نموده ام. لذا مجبور شدم خودسازی کنم و از همه گناهان و لغزشها دست بردارم.(1) بحار الانوار، جلد ۶۹ - ص ۲۶۲ - مستدرک الوسائل، جلد ۲، ص ۱۰۰)
تا دیده ات زیر تو اخلاص روشن است *** انوار حق زچشم تو پنهان نمی شود
کشت دروغ بار حقیقت نمی دهد *** این خشک رود چشمه حیوان نمی شود
راههای ریشه کن نمودن صفت رذیله دروغ در خانواده
۱ - شناخت ریشه های دروغ همچون موارد ترس ،ضعف ،ناتوانی احساس زبونی و ...)
2- الگوی عملی صداقت و راستگویی مربیان خانواده
۳- سختگیر نبودن اولیا در امور خانواده و عدم انتظارات بیجا از هم
4- احترام به شخصیت یکدیگر و پرهیز از تحقیر بی اعتنایی و اهانت اعضای خانواده
5- روحیه بزرگواری والدین و پرورش آن در فرزندان
کیفر «نیرنگ» و «دروغ»
عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانِ : قَالَ : كُنْتُ عِنْدَ الرَّضا (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ) فَقَالَ لي: يا مُحَمَّدٌ إِنَّهُ كَانَ فِي زَمَنِ بَنِي إِسْرَائِيلَ أَرْبَعَةً نَفَرٍ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَأَتَى وَاحِدٌ مِنْهُمُ الثَّلَاثَةَ وَهُمْ مُجْتَمِعُونَ فِي مَنْزِلِ أَحَدِهِمْ فِي مُنَاظَرَةٍ بَيْنَهُمْ فَقْرِعَ الْبَابُ فَخَرَجَ إِلَيْهِ الْغُلَامُ فَقَالَ: أَيْنَ مَوْلَاكَ؟ فَقَالَ: لَيْسَ هُوَ فِي الْبَيْتِ فَرَجَعَ الرَّجُلُ وَ دَخَلَ الْغُلامُ إِلى مَوْلاهُ فَقَالَ لَهُ : مَنْ كَانَ الَّذِي قَرَعَ الْبَابَ ؟ قَالَ : كَانَ فُلانٌ فَقُلْتُ لَهُ : لَسْتَ فِي الْمَنْزِلِ، فَسَكَتَ وَ لَمْ يَكْتَرِتْ وَ لَمْ يَكُمْ غُلَامَهُ وَلَا اغْتَمَ أَحَدٌ مِنْهُمْ لِرَّجُوعِهِ عَنِ الْبَابِ وَاقْبَلُوا فِي حَدِيثِهِمْ فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْغَدِ بَكَرَ إِلَيْهِمُ الرَّجُلُ فَأَصَابَهُمْ وَ قَدْ خَرَجُوا يُرِيدُونَ ضَيْعَةً لِبَعْضِهِمْ فَسَلَّمَ عَلَيْهِمْ وَقَالَ: أَنَا مَعَكُمْ ؟ فَقَالُوا لَهُ : نَعَمْ، وَلَمْ يَعْتَذِرُوا إِلَيْهِ وَكَانَ الرَّجُلُ مُحْتَاجاً ضَعِيفَ الْحَالِ، فَلَمَّا كَانُوا فِي بَعْضِ الطَّرِيقِ إِذَا غَمَامَةٌ قَدْ أَظَلَّتْهُمْ فَظَنُّوا أَنَّهُ مطَرَ، فَبَادَرُوا فَلَمَّا اسْتَوَتِ الْغَمَامَةً عَلَى رؤوسِهِمْ إِذا مُنَادٍ يُنَادِي مِنْ جَوْفِ الْغَمَامَةِ أَيَّتُهَا النَّارُ خُذَبِهِمْ وَ أَنَا جَبْرَئِيلُ رَسُولُ اللَّهِ فَإِذَا نَارُ مِنْ جَوْفِ الْغَمَامَةِ قَدِ اخْتَطَفَتِ الثَّلَاثَةَ النَّفَرَ وَ بَقِيَ الرَّجُلُ مَرْعُوباً يَعْجَبُ مِمَّا نَزَلَ بِالْقَوْمِ وَ لَا يَدْرِي مَا السَّبَبُ ؟ فَرَجَعَ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلَقِيَ يُوشَعَ بَنَ نُونِ فَأَخْبَرَهُ الْخَبَرَ وَ مَا رَأَى وَ مَا سَمِعَ ، فَقَالَ يُوشَعُ بْنُ نُونٍ : أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ اللَّهَ سَخِطَ عَلَيْهِمْ بَعْدَ أَنْ كَانَ عَنْهُمْ رَاضِياً وَ ذَلِكَ بِفِعْلِهِمْ بِكَ، فَقَالَ: وَمَا فِعْلُهُمْ بِي؟ فَحَدَّثَهُ يُوشَعُ فَقَالَ الرَّجُلُ: فَأَنَا أَجْعَلُهُمْ فِي حِلَّ وَ اعْفُو عَنْهُمْ، قَالَ: لَوْ كَانَ هَذَا قَبْلُ لَنَفَعَهُمْ فَأَمَّا السَّاعَةُ فَلَا، وَعَسَى أَنْ يَنْفَعَهُمْ مِنْ بَعْدُ.(1) ۱ - اصول کافی جلد ۲، ص ۳۶۵ - ۳۶۴ ، باب من حجب أَخَاهُ الْمُؤْمِنُ» ، حدیث ۲ )
محمد بن سنان گوید: در محضر حضرت رضا بودم به من فرمود: ای محمد در دوران بنی اسرائیل چهار نفر مؤمن باهم دوست بودند. روزی یکی از آنها به خانه ای که آن سه نفر دیگر برای کاری در آن اجتماع کرده بودند رفت و در زد غلام بیرون آمد. او پرسید مولایت کجاست؟ غلام به دروغ گفت او در منزل نیست.
ان مؤمن رفت غلام نیز نزد مولایش برگشت مولا پرسید: چه کسی در زد؟ پاسخ داد فلان کس بود شما را میخواست و من به او گفتم که در خانه نیستید.
مولا که صاحبخانه بود ساکت شد و اعتنایی نکرد و غلام خود را در مورد این دروغ سرزنش نکرد و هیچکدام از افراد حاضر در مجلس از این پیشامد، اندوهی به خود راه ندادند و به غلام اعتراض نکردند گویا که دروغی واقع نشده است. آنها همچنان به صحبت خود ادامه دادند. فردای آن روز آن مرد مؤمن صبح زود به نزد آن سه نفر آمد. دید باهم میخواهند به باغی بروند به آنها سلام کرد و گفت من هم به همراه شما می آیم گفتند مانعی ندارد ولی از پیشامد روز قبل از او عذرخواهی نکردند که شما تشریف آوردید و ما در خانه بودیم ولی متأسفانه غلام به شما دروغ گفته بود، با توجه به اینکه آن مرد مؤمن مردی مستمند و ناتوان بود. به هر حال چهار نفری به سوی باغ و کشتزار روانه شدند. همینطور که در قسمتی از راه میرفتند ناگهان قطعه ابری پدیدار شد و بر سر آنها سایه افکند. آنها خیال کردند که نشانه باران است. شتاب کردند که باران آنها را خیس نکند ولی دیدند ابر به نزدیک سر آنها آمد یک منادی در میان ابر، صدا زد، ای آتش اینها این سه نفر را در کام خود بگیر و من جبرئیل فرستاده خدایم ناگهان آتشی از دل آن ابر فوران کرد و آن سه نفر را در خود فرو برد و آن مرد مؤمن مستمند چهارمی تنها و هراسناک بماند و از این جریان در شگفت بود و نمی دانست سبب چیست؟ پس به شهر برگشت و حضرت یوشع بن نون وصى حضرت موسی ) را دیدار کرد و جریان را به آنچه دیده و شنیده بود به او گفت و علت ماجرا را جویا شد. یوشع فرمود: خداوند پس از آنکه از آنها راضی بود بر آنها خشم کرد به خاطر آن کاری که با تو کردند او عرض کرد مگر آنها با من چه کردند؟! یوشع جریان را گفت. آن مرد گفت: من آنها را حلال کردم و بخشیدم یوشع فرمود اگر قبل از (نزول) عذاب آنها را می بخشیدی سودی به حال آنها داشت ولی اکنون برای آنان سودی ندارد و شاید پس از این در عالم پس از مرگ به آنها سودی ببخشد.
ایمان و دروغ هرگز با هم سازگار نیست
عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرَّضَاعَ قَالَ : سُئِلَ رَسُولُ اللهِ ﷺ يَكُونُ الْمُؤْمِنُ جَبَاناً؟ قَالَ: نَعَمْ، قِيلَ: وَ يَكُونُ بَحْيلاً؟ قَالَ: نَعَمْ قِيلَ: وَ يَكُونُ كَذَّاباً؟ قَالَ: لا.(1) - مسند الرضا ) ، جلد ۱، ص ۲۷۶ - وسائل الشيعه ، جلد ۳، ص ۲۳۲ )
امام رضاء فرموده است: از رسول اکرم پرسیدند: آیا مؤمن ممکن است ترسو باشد؟ فرمود: آری گفتند ممکن است بخیل باشد؟ فرمود: آری، سؤال شد: ممکن است کذاب باشد؟ فرمود: نه.