مأمون و شهادت على بن موسى الرضا
برخی از تواریخ مانند تاریخ ابوالفدا و طبری و مروج الذهب اتفاق دارند که حضرت رضا در اثر خوردن انگور زیاد با مرگ طبیعی رحلت فرمودند و تقریباً همین مضمونی را که محمد بن حریر الطبری (محمد بن جریر بن یزید مورخ صاحب تفسیر کبیر و کتاب طرق حدیث غدیر است که ذهبی گفته من کتاب مزبور را دیدم که از کثرت اسناد حیرت زده شدم و در سال ۳۱ هـ.ق در بغداد درگذشت. هینه الاحباب قمي.)در تاریخ خود به آن اشاره نموده با اندک اختلافی درج کرده اند.
طبری در تاریخ خود در وقایع سال ۲۰۳ هجرت می نویسد: «ثم ان الرضا اكل عنباً و اكثر منه ثم مات فجاه و ذلك في صفر یعنی رضاء السلام انگور بسیاری خورد و با مرگ ناگهانی از دنیا رحلت کرد در ماه صفر سال ۲۰۳ هق ابو الفداء نیز که اقدم مورخین اسلام است نزدیک به همین مضمون را در تاریخ خود نقل می نماید. در صورتیکه اگر اشخاص بصیر و آگاه در تاریخ سیاسی دوره مأمون و شورش عباسیان در بغداد کاملاً دقت فرمایند به این نکته بر میخورند که مسموم شدن آن حضرت با دسيسه مأمون مطابق اكثر روایات شیعه و کتب دیگر مانند ابن الطقطقی در تاریخ الفخری بوده است.
ابوالفداء بعد از اینکه رحلت آن حضرت را در وقایع سال ۲۰۳ هجرت می نویسد میگوید موقعی که حضرت رضا وفات فرمود مأمون نامه ای به عباسیان بغداد فرستاده و فوت آن حضرت را اعلام کرد. بدین طریق که اگر مخالفت شما با من به واسطه سپردن ولایتعهدی و خلافت به حضرت رضا السلام بود اینک آن حضرت وفات
پس از این قضیه بی درنگ در ماه رجب همان سال برای اینکه آشوب یا غیگران عباسیان عراق را بخواباند به بغداد مسافرت نمود. عبارت نامه و شورش عباسیان نشان میدهد که خود مأمون به حسب اقتضای سیاست مرتکب قتل آن حضرت شده است.
در تاریخ تمدن اسلام جرجی زیدان در کتاب امین و مأمون مینویسد: مأمون در سال دویست و دو هجری به بغداد حرکت کرده و چون مرکب وی به سرخس رسید گروهی از اشرار در گرمابه به فضل بن سهل تافته ناگهان مقتولش ساختند و این همه به دستیاری سلمان انجام یافت. مأمون قاتلین را دستگیر ساخته پس از بازجوئی همه را کشت و آنگاه به طرف بغداد روان گردید و چند روز پس از ورود وی اشتهار یافت که علی بن موسی به وسیله انگور زهر آلود مسموم گردیده است مردم اینکار را هرچند به مأمون نسبت داده اند ولی در حقیقت سلمان برای تکمیل کینه جویی خویش به مسموم ساختن حضرت رضا اقدام نمود.
مسموم شدن آن حضرت نیز از این لحاظ بود که مأمون به واسطه قتل آن حضرت شورش بغدادیان را خوابانده و خلافت خود را تثبیت نماید و قرائن نیز این را نشان میدهد اکثر علمای شیعه نیز مانند ابن بابویه صدوق و شیخ مفید و قطب رواندی بر این عقیده اند که مأمون حضرت رضا سلام را زهر داده است. در کتاب کشف الغمه روایت شده که سید رضی الدین علی بن طاوس قدس سره که در فن اخبار محقق بوده مخالف این قضیه بوده و معتقد به زهر دادن مأمون به حضرت رضاء السلام نبوده و گفته «آنچه از آثار مهربانی مأمون با حضرت رضا سلام و برگزیدن آن حضرت به ولایتعهدی و اظهار فضل و شرف آن حضرت و اقتدای او به حضرت رضا السلام در فرائض و نوافل بر می آید دلیل است بر اینکه مأمون به قتل آن حضرت مایل نبوده است ولی با استناد اتفاق اغلب علمای شیعه که اجماع ایشان برای ما حجت است و پیش بینی و خبر دادن آن حضرت از شهادتش در روایات یاسر خادم و هر ثمه بن اعین و ابوصلت هروی و حسین بن جهم که متواتراً نقل شده به مسموم شدن آن حضرت ظن قریب به قطع حاصل می شود. به علاوه در صورتی که مأمون برای تثبیت مقام خلافت خود برادرش امین را بکشد و از بین ببرد چه استبدادی دارد که آن حضرت را نیز در حال رنجوری زهر خورانده باشد. ( ر.ک شخصیت حضرت رضا احمد خوشنویس، ص ۱۱۷-۱۱۵)
از محول سیستانی نقل شده که چون مأمون حضرت رضا را به خراسان طلبید آن حضرت داخل مسجد پیغمبر شد و چندین مرتبه از قبر آن حضرت وداع نمود و بر می گشت و هر دقیقه صدای وی به گریه بلند بود. نزدیک وی رفتم و سلام کردم و برای سفر به آن حضرت تبریک و تهنیت گفتم. فرمود: مرا زیارت کن زیرا دیگر مرا اینجا نمیبینی و من در خراسان می میرم و پهلوی قبر هارون مرا به خاک می سپارند.
عده ای در این باره فقط خود حادثه را گزارش کرده اند ولی هیچگونه ذکری از علت آن ننموده اند و فقط بر سبیل تردید چنین آورده اند: «گفته می شود که او امام رضا علام مسموم شد و در گذشت.» (مانند یعقوبی در جلد دوم ص ۸۰ از تاریخش
عده ای دیگر مسموم شدن امام را پذیرفته اند ولی معتقدند که این جنایت به دست عباسیان صورت گرفت سیدامیر علی دارای همین عقیده بود که احمدامین نیز به آن اشاره کرده است. (ر. ک روح الاسلام سید امیر علی ص ۳۱۱ و ۳۱۲ - احمد امین چنین نگاشته اگر براستی او را مسموم کرده باشند حتماً این سم را کسی غیر از مأمون به او خورانیده یعنی کسی از مدعیان حکومت برای خاندان عباسی)
برای این نظر سند تاریخی جز آنچه که اربلی نقل کرده وجود ندارد. وی عبارتی مبهم در این باره نوشته چون دیدند که خلافت به اولاد علی انتقال یافته علی بن موسی را سم دادند و او در رمضان به طوس درگذشت.»
برخی نیز گفته اند امام به دست مأمون مسموم گردید ولی این کار به رهنمود و تشویق فضل بود.
به نظر ما مأمون هرگز نیازی به تشویق یا راهنمایی برای انجام این کار نداشت، چه اینکه خود موقعیت امام را به خوبی احساس می کرد. روشن است که این نظریه برای تبرئه مأمون ابراز شده چون فضل مدتها پیش به دست مأمون کشته شده بود از این گذشته چگونه میتوان باور کرد که مأمون این جنایت را تنها به خاطر خوشایند فضل انجام داده و خودش هیچگونه تمایلی به آن کار نداشته است.
برخی دیگر گفته اند که امام به مرگ طبیعی در گذشت و هرگز مسمومیتی در کار نبود. برای اثبات این موضوع دلایلی ذکر کرده اند.
یکی از این افراد ابن جوزی است که پس از نقل قول از دیگران که نوشته اند پس از یک استحمام در برابر امام السلام بشقابی از انگور که بوسیله سوزن زهر آلود مسموم شده بود نهادند و ایشان با تناول انگورها مسموم شده، بدرود حیات گفت. (ر. که زندگی سیاسی هشتمین امام سید جعفر مرتضی الحسینی ترجمه سید خلیل خلیلیان، ص ۲۰۷)
ابن جوزی می نویسد: این درست نیست که بگوییم مأمون عامل مسموم کردن وی بوده است. اگر اینطور بود پس چرا آنهمه در مرگ امام ابراز حزن و اندوه میکرد این حادثه چنان بر مأمون گران آمد که از شدت اندوه چند روز از خوردن و آشامیدن و هرگونه لذتی چشم پوشیده بود.»
البته عبارت ابن جوزی حاکی از آن است که مسموم شدن امام را پذیرفته ولی منکر آنست که مأمون عامل این جنایت بوده است.
احمد امین نیز از کسانی است که معتقدند کسی غیر از مأمون بوده که را به امام خورانیده زیرا او حتی پس از مرگ امام و ورودش به بغداد هنوز جامه سبز میپوشید و بعلاوه مأمون با علما درباره برتری حضرت علی السلام مباحثه می کرد.
دکتر احمد محمود صبحی نیز چنین پنداشته که داستان مسمومیت امام رضاعی اسلام از مطالب ساختگی شیعه است زیرا هرگز بین موقعیت امام در نزد مأمون که از آن همه ارجمندی برخوردار بود با خوراندن سم به ایشان تناقضی احساس نمی کند.
دلائل کسانی که در تبرئه مأمون از جنایت سم خوراندن به حضرت سعی کرده اند، به شرح زیر خلاصه می شود:
۱- پیمان ولایتعهدی که به موجب آن امام پس از مأمون به خلافت می رسید.
-۲- بزرگداشت شان امام و تأیید شرف و علم و فضیلت وی و ارجمندی خانواده اش
به همسری وی (امام) در آوردن دخترش که خود عامل تحکیم دوستی میان آن دو بود.
استدلال مأمون بر برتری علی السلام در برابر علماء.
ه ابراز اندوه فراوان پس از درگذشت امام بطوری که از خوردن و آشامیدن و دیگر لذتها روی گردانده بود.
دفن کردن امام در کنار قبر پدرش رشید و اینکه او خود بر جسد وی نماز گذارد.
پس از درگذشت امام او همچنان لباس سبز می پوشید حتی بعد از ورودش به بغداد.
پیوسته با علویان به رغم اقدامهای مکرر برضدش مهربانی می نمود.
خلق و خوی مأمون به او اجازه چنین جنایتی نمی داد.
۱۰- مسمومیت امام از جعلیات شیعه است.
طبق این نظر امام سلام بدون هیچ شکی مسموم گردید. کسانی که بر این عقیده اند گروهی بزرگ را تشکیل میدهند که ابن جوزی نیز به آنها اشاره کرده است.
شیعیان بطور کلی این نظر را تأیید کرده اند به جز مرحوم اربلی که در کشف الغمه، خود را هم عقیده با ابن طاوس و شیخ مفید دانسته است. ولی ظاهر امر چنین است که شیخ مفید نیز قائل به مسمومیت امام بوده زیرا نوشته است آن دو - امام رضا و مأمون - با همدیگر انگوری را تناول کردند سپس امام رضا ع السلام بیمار شد و مأمون نیز خود را به بیماری زد.
یکی از اموری که بهترین دلیل بر شهادت امام سلام به شمار می رود اتفاق نظر شیعه بر این مطلب است زیرا آنان بهتر و عمیقتر به احوال امامان خود می پرداختند و دلیلی هم برای تحریف یا کتمان در این زمینه نداشتند.
از اهل سنت و دیگران نیز گروهی بسیاری از دانشمندان و مورخان هستند که منکر مرگ طبیعی امام بوده و یا لااقل مسمومیت وی را قول مرحج دانسته اند. مانند این افراد
ابن حجر در صواعق ص ۱۲۲
ابن صباغ مالکی در فصول المهمه ص ٢٥٠
مسعودی در ثبات الوصيه ص ۲۰۸ ، التنبيه و الاشراف ص ۲۰۳
قلقشندی در مآثر الانافه في معالم الخلافه ج ۱ ص ۲۱۱
قندوزی حنفی در ینابیع الموده ص ٢٦٣ و ٣٨٥
جرجی زیدان در تاریخ تمدن اسلامی ج ۲ بخش ٤ ص ٤٤٠ و در صفحه آخر از کتاب امین و مأمون
ابوبکر خوارزمی در رساله خود
احمد شلبی در تاریخ اسلامی و تمدن اسلامی ج ۳ ص ۱۰۷
ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبین
ابو زکریا موصلی در تاریخ موصل ص ۱۷۱ و ۳۵۲
ابن طباطبا در آداب السلطانيه ص ۲۱۸
شبلنجی در نور الابصار ص ۱٧٦ و ۱۷۷
سمعانی در اسنابش ج ۶ ص ١٣٩
در سنن ابن ماجه به نقل تذهيب تهذيب الكمال في اسماء الرجل ص ۲۷۸
عارف تامر در الامامه في اسلام ص ١٢٥
دکتر کامل مصطفی شیبی در الصله بین التصوف و التشيع ص ٢٢٦
بسیاری دیگر ....
این نظرات خلاصه همه دلائلی بود که تبرئه کنندگان مأمون آورده اند ولی به نظر ما این افراد یا به تمام حقایق علم کافی نداشتند و در نتیجه نتوانستند نظر درستی درباره این مسأله تاریخی ابراز کنند و یا آنکه حقیقت را میدانستند ولی همانند پیشینیان خود بر ضد ائمه تعصب ورزیده به پیروی از هوای نفس خویش و خلفای خود، حقایق مضر به احوالشان را لوث کرده اند.
و تمام چیزهایی که آنها ذکر کرده اند هیچکدام مانع از آن نبود که مأمون برای دفع خطر وجود امام السلام دست به توطئه بزند. (ر ک زندگی سیاسی هشتمین امام سید جعفر مرتضی الحسینی ترجمه سید خلیل خلیلیان، ص ۲۱۲)
مأمون به پیشنهاد فضل بن سهل حضرت رضاء السلام را به مرو دعوت و به این نیت که ساداتی که در گوشه و کنار علم مخالفت با او را بلند کرده بودند ساکت نموده و به علاوه اذهان عمومی و نظر مریدان و ارادتمندان به آن حضرت را نسبت به ایشان برگرداند و حضرت را نزد ایشان تضعیف کند. او قصد داشت که چنین وانمود کند که حضرت حب جاه و مقام دارد و طالب دنیا است؛ ولی غافل از این که همه دلها به دست خداوند متعال است و فقط او مقلب القلوب است نه دیگران
برخلاف خواسته مأمون این ولایتعهدی سبب شد که محبت مردم روز به روز نسبت به آن حضرت مضاعف شود؛ لذا مأمون تصمیم گرفت تا علماء و دانشمندان گوناگون را از مذاهب و مکاتب مختلف دعوت کند و آنها در بحث و مناظره حضرت را شکست دهند و عجز و ناتوانی و نقصان علمی حضرت شهره عام و خاص گردد.
ولی این نقشه مأمون هم نتیجه ای معکوس داد و سبب شد که علم و فضل و کمالات حضرت آشکارتر شده و حتی علمای بزرگ نیز به حضرت ایمان آوردند؛ چرا که علماء تمام مکاتب اعم از اسلام و یهود و نصارا و مجوس و دیگر فرقه ها در بحث و مناظره بدون استثناء مغلوب شده، به علم و فضل و تسلط حضرت بر تمام علوم و معارف ادیان مختلف اعتراف کردند.
لذا این حیله مأمون نیز با شکست عجیبی روبرو شد و به این نتیجه رسید که تنها راهی که باقی مانده مسموم ساختن و کشتن حضرت است.
بنابراین همیشه به امام احترام میگذاشت و ابراز علاقه و محبت مفرط به ایشان مینمود؛ ولی در باطن شديداً بغض و کینه حضرت را در دل داشت و همواره طرحی برای قتل حضرت در سر می پروراند و به این نتیجه رسید که فضل بن سهل در مشورتی که پیشنهاد ولایتعهدی امام رضا السلام را نموده اشتباه و خیانت کرده است. لذا چاره ای برای رهائی خود جز قتل امام ندید.
همانطور که میدانیم مرکز حکومت مأمون مرو بود. هرچند که مأمون قصد نمود به سرزمین اجداد خویش برگردد و بر اساس طرح و نقشه شوم خویش می بایست از وجود امام خلاص شود ولی نمی توانست در همان شهر مرو نقشه اش را عملی کند از این رو مسیر سفر تا عراق بهترین موقعیت برای اجرای این نقشه بود دلائل چنین تصمیمی را میتوان به شرح ذیل برشمرد.
۱ مرو مرکز حکومت بود و اجرای نقشه بزرگی چون قتل کسی که او را به عنوان ولیعهد برگزیده و به علاوه جایگاه معنوی امام به عنوان الگو و رهبر شیعیان صلاح نبود.
انتخاب مکان قبر هارون خود نیز از تدبیرات دیگر مأمون در اجرای نقشه بود، مأمون با یک تیر دو نشانه را هدف گرفته بود. این مکان جای خوبی برای استراحت خود و لشکریانش بود و نیز نقشه دفن امام در این مکان از لحاظ روانشناسی قابل بحث است که مأمون حاضر است پیکر امام را که دشمن خود و پدر خویش میداند در همین جا مدفون سازد.
مأمون میبایست قبل از رسیدن به شهرهای بزرگ و پرجمعیتی چون نیشابور که امام در آن شهر شیعیان زیادی داشت از این قضیه فارغ شود.
٤٠ انتخاب محله سناباد طوس که در آن زمان محله کوچک و کم جمعیت بود نیز از تدبیرات مأمون در اجرای نقشه بود چرا که امکان ایجاد شورش را به حداقل می رساند.
ه اجرای نقشه می بایست در اسرع وقت صورت گیرد و به طول نینجامد به همین دلیل هر نوع قتل و آلت قتاله هم نقش مهمی در این امر ایفا می کرد. او برای همین دست به اقداماتی مشابه زد. ابتدا نقشه قتل امام را در حمام سرخس پی ریزی کرد که در این نقشه ناکام ماند و فضل بن سهل نیز کشته شد. سپس نقشه قتل حمله به امام در بستر که آن هم بی نتیجه ماند. در نقشه اول امام در حمام حاضر نشد و در مرحله بعد امداد الهی مانع شد. بار سوم مأمون با زهر کشنده و با دست کثیف و آلوده خویش بدون واسطه دیگری به قتل امام مبادرت ورزید.
٦. مسیر حرکت مأمون و همراهانش با توجه به مقصد که بغداد بود. از نظر منطقی هم مناسبت داشت زیرا او راه بسیاری از خطرها و تهدیدها را بسته بود که اگر چنانچه خطر شورشی را احساس نماید از آن جا فاصله بگیرد و به سوی مقصدش حرکت کند و جای هرگونه اعتراض را ببندد چرا که در حال سفر است. ( ر. ك عيون في الاخبار الرضا، ج ۲، ص ۳۷۳)