ولایت عشق  ( 53-55 ) شماره‌ی 4421

موضوعات

معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام رضا (عليه السلام) > پيشگويی‌های امام رضا (عليه السلام) > حضور امام جواد در کنار بستر خود

خلاصه

باصلت میگوید پس از اینکه امام رضا وارد خانه شد و من در را بستم در میان خانه محزون و غمگین ایستاده بودم که ناگهان بوی خوشی به مشامم خورد، سرم را بلند کردم دیدم جوانی زیباروی و مشکین موی که سیمای امامت و ولایت از چهره دل آرایش روشن بود و از نظر چهره شبیه ترین مردم به امام رضا السلام بود در میان خانه ایستاده است.اباصلت سؤال کرد: آقاجان شما که هستید؟ فرمودند: من حجت خدا محمد بن علی هستم آمدم تا با پدر غریب و مظلومم وداع کنم.اباصلت میگوید امام جواد وارد حجره ای شد که امام رضا با بدن مسموم افتاده بود.همین که پدر متوجه حضور فرزند شد با بدن نحیف و مسموم از جای خویش برخاست و فرزند عزیزش را در آغوش کشید و او را به سینه خویش فشرد و پیشانی و صورت او را میبوسید و رازهایی به همدیگر می گفتند که من نمیفهمیدم ولی دیدم که امام جواد از میان سینه پدر چیزی بیرون آورده و فرو برد و نیز بر لبهای مبارک امام رضا کفی دیدم که از برف سفیدتر بود و امام جواد لبهای مبارک خویش را بر آن نهاده و خورد. بعد از لحظاتی دیدم که پدر در دامان پسر از حرکت افتاد و روح بلندش به سوی ملکوت اعلا و بهشت برین پرکشید

متن

امام جواد (ع) و بستر پدر

اباصلت میگوید پس از اینکه امام رضا وارد خانه شد و من در را بستم در میان خانه محزون و غمگین ایستاده بودم که ناگهان بوی خوشی به مشامم خورد، سرم را بلند کردم دیدم جوانی زیباروی و مشکین موی که سیمای امامت و ولایت از چهره دل آرایش روشن بود و از نظر چهره شبیه ترین مردم به امام رضا السلام بود در میان خانه ایستاده است.»

اباصلت از شدت نگرانی و ترس از ورود غریبه ها به خانه و با توجه به بسته بودن در با تعجب و با سرعت به سوی ایشان حرکت کرد و بی اختیار پرسید از کدام در و راه وارد خانه شدی من که در را از پشت بسته بودم. آن جوان فرمود آن قادر متعال که مرا هم اکنون از مدینه به طوس آورده از درهای بسته نیز من را داخل ساخت اباصلت سؤال کرد: آقاجان شما که هستید؟ فرمودند: من حجت خدا محمد بن علی هستم آمدم تا با پدر غریب و مظلومم وداع کنم.

اباصلت میگوید امام جواد وارد حجره ای شد که امام رضا با بدن مسموم افتاده بود. همین که پدر متوجه حضور فرزند شد با بدن نحیف و مسموم از جای خویش برخاست و فرزند عزیزش را در آغوش کشید و او را به سینه خویش فشرد و پیشانی و صورت او را میبوسید و رازهایی به همدیگر می گفتند که من نمیفهمیدم ولی دیدم که امام جواد از میان سینه پدر چیزی بیرون آورده و فرو برد و نیز بر لبهای مبارک امام رضا کفی دیدم که از برف سفیدتر بود و امام جواد لبهای مبارک خویش را بر آن نهاده و خورد. بعد از لحظاتی دیدم که پدر در دامان پسر از حرکت افتاد و روح بلندش به سوی ملکوت اعلا و بهشت برین پرکشید

بعد از آنکه حضرت جان به جان آفرین تسلیم کرد وظیفه امام جواد بود که پدر را تجهیز نموده غسل و کفن کند و بر آن نماز بخواند.(ر ک شیخ صدوق قمى عيون في الاخبار الرضا، ج ۲، ص ۵۹۶)

به گفته اباصلت راوی امام رضا السلام امام جواد علام بعد از شهادت پدر به ابوصلت میفرماید به اندرون خانه برو و آب و تخته بیاور. ابوصلت می گوید :گفتم یابن رسول الله در آن خانه نه آب است و نه تخته امام فرمود: آنچه میگویم همان گونه عمل کن اباصلت به اندرون خانه رفته و آب و تخته را مهیا میبیند و نزد امام میآورد و سپس خود نیز آماده غسل دادن می شود.

امام به او میفرماید نیازی به کمک شما نیست؟ چرا که ملائکه مقربین را میبینم که در این امر مرا یاری میکنند.

بعد هم امام جواد ع السلام حضرت را کفن پوشاند و بر سجده گاههایش اعضای هفتگانه سجده حنوط پاشید پس امام بر پیکر مطهر پدر بزرگوارش نماز گزاردند. (همان، ص ۵۹۷)

اباصلت میگوید پس از تجهیز و کفن امام به من فرمود تابوت را به نزدش ببرم عرض کردم یابن رسول الله به نزد نجار بروم و تابوت بیاورم. حضرت فرمود از همان خانه که وسایل تجهیز را آوردی، بیاور. چون به خانه رفتم تابوتی دیدم که هرگز ندیده بودم تابوت را نزد امام آوردم آن حضرت پیکر مطهر پدر را در آن گذاشت و سپس دو رکعت نماز گذارد. هنوز از نماز فارغ نشده بود که تابوت به قدرت الهی از زمین جدا شده و دیدم سقف خانه شکافته شد و به سوی آسمان بالا رفت و از دیده پنهان شد.

به حضرت عرض کردم یابن رسول الله اگر مأمون بیاید و پیکر مطهر امام رضا ام را از من طلب کند در جواب او چه بگویم؟ حضرت فرمود: ساکت شو که به زودی بر میگردد سپس فرمود: ای ابو الصلت اگر پیغمبری در شرق رحلت نماید و وصی او در مغرب وفات کند، البته خدای تعالی اجساد مطهر و ارواح منور ایشان را در اعلای علیین به یکدیگر می رساند.

در حین صحبت امام بود که دیدم سقف خانه شکافته شد و آن تابوت فرود آمد و در میان خانه بر زمین قرار گرفت.

امام جواد الاسلام پیکر مطهر پدر غریبش را از تابوت برگرفته و بر روی فرش به نحوی خوابانید که گویا او را غسل نداده و کفن نکردند.

سپس فرمود: ای ابوالصلت حال برو در خانه را باز کن تا مأمون داخل شود. و پس از این همانگونه که پدرم فرموده به وظایف خود عمل نما. (ر. ک. یوسفعلی یوسفی، سفرنامه عشق، ص ١۴٠ ٠١٣٩)

مخاطب

جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

سخنرانی ، کتاب داستان كوتاه ، کتاب داستان بلند و رمان ، کتاب معارفی