اراده دشمن باطفاء نور خدا ومزید درخشندگی نور
و حشت دیو متکبر از درخشش نور آفتاب امامت
برسیدن روز عید مأمون از حضرت رضا علیه السلام در خواست کرد که سواره بمصلی تشریف فرما و نماز عید بجماعت بگذارید و خطبه بخوانید - امام پیغام داد: میدانی من قبول ولا يتعهد کردم بشرط آنکه در اینکارها مداخله نکنم از نماز عید خواندن با مردم مرا معاف بدار پاسخ مأمون : منظورم در این امر اینستکه مردم مطمئن شوند که تو ولیعهد منى و فضل تو را بشناسند
حضرت قبول نکرد تا بعد از اصرار مأمون امام ناگزیر پذیرفت و فرمود بنحویکه حضرت رسول صلى الله علیه و آله و حضرت امیر المؤمنين عليه السلام بنماز میرفتند میروم .
مأمون : بهر نحو مایل هستید بنماز بروید - امر کرد عموم طبقات از لشکری و کشوری و ملت با مداد عید بر در دولتسرای حضرت رضا اجتماع و انتظار درك زيارت و سعادت خواندن نماز با امام را داشتند . امام غسل کرد و لباس مخصوص پوشید و عمامه سفید بسر است که صلوات الله عليه حاضر شوند - افسران و سربازان در محل موعود صف بستند و افراد جامعه از مردوزن و خرد و بزرگ در راهها و پشت بامها یکطرف بسینه و طرف دیگر بدوش مبارک قرار گرفت و با طیب خود را خوشبو کرد و عصا بدست گرفت و بموالی خود دستور داد در جلو حرکت کنید و اعمالی که من بجا میآورم پیروی نمائید .
بعد حضرت با پای برهنه جامه را تا نیمه ساق بالازد و چند قدم برداشت و تکبیر عید گفت موالیان نیز با آنحضرت تکبیر گفتند - همینکه از منزل بیرون شدند و لشکر امام را باین هیئت دیدند تمام از اسبها پیاده و بخاك ذلت افتادند و کفشها از پای بیرون آوردند ـ وكان احسنهم حالا من كان معه سكين قطع بها شرابة جاجيلته - از همه بهتر حال آن افسران و افراد نظامی بود که کاردی همراه داشتند و شرابه و بندهای کفش خود را بریدند تا زودتر پا برهنه شده و پیروی امام نمودند.
حضرت مکرر تکبیر گفت - سیل جمعیت نیز تکبیر را تکرار کردند چنانکه گوئی آسمان وزمین و در و دیوارها با تکبیر آنحضرت همصدا شدند - و چنان گریه و ضجه و نعره های شوق توام به تکبیر از خلق بلند شد که شهر مرو بلرزه در آمد و تزعزعت المرو بالبكاء والضجيج . فضل مأمونرا مرعوب کرد که بدین منوال اگر امام تا مصلی بنماز برود وقوع فتنه مسلم و ملك از دست تو بیرون خواهد رفت ...
مأمون ترسید و بیدرنگ خدمت آنحضرت مامور فرستاد که ما شما را بزحمت و رنج انداختیم برای رفع مشقت بار گشت فرمائید . برسم همیشه نماز خوانده میشود. حضرت کفش پوشید و سوار شد و برگشت . مردم از این پیش آمد متأثر و نگران شدند بهمین جهت نمازشان انتظام و انجام نیافت.
با مطالعه و آگهی از جریان امر هر عاقلی درک میکند که تعظیم و تجلیل مامون از حضرت رضا علیه السلام در ظاهر بمنظور سیاست و حفظ سلطنت بوده و در باطن دشمنی خود را بکار میبرد و مانند افعی آن حضرت را میگزید بطوریکه با آغاز ولایتعهدی مصیبت و صدمات پیشوای ما شروع شد - چنانکه یکی از خواص آنحضرت گفت روزیکه خلق با ماه بیعت کردند و فضل او آشکار شد من مستبشر و خوشحال بودم امام آهسته بمن فرمود : باین امر خوشحال مباش زیرا که این کار با تمام نخواهد رسید و باینحال نخواهد ماند .
در حدیث علی بن محمد بن جهم است که چون مأمون دانشمندان جهانرا از هر کیش دعوت کرد که با امامرضا (ع) مناظره نمودند آنحضرت و تمام غالب شد و بفضیلت آنجناب اقرار نمودند - گفتم خدار احمد میکنم که مأمونرا طیع شما گردانید که نهایت اکرام و احترام را مبذول میدارد فرمود: یا بن جهم محبتهای مامون نسبت ب من تو را فریب ندهد زیرا در این نزدیکی مرا از روی ستم بزهر شهید خواهد کرد و این خبریست که از پدرانم بمن رسیده و تا زنده ام بکسی مگو .
این بود درد دل نازنین امام از سوء ، عاشرت مأمون که نمیتوانست اظهار کند بحدی در فشار بود که از خدا مرگ خود را میخواست چنانچه یاسر خادم گفته در هر جمعه که آنحضرت از مسجد جامع بر میگشت بهما نحالی که عرقدار و غبار آلود بود دستها را بدرگاه الهی بلند میکرد و میگفت : الهی اگر فرج و گشایش امر من در مرگ من است پس همین ساعت در مرگ من تعجیل فرما - پیوسته درغم واندوه بود تا از دنیا رحلت فرمود .