مهمترین حوادث سیاسی و اجتماعی زندگی ثامن الائمه را در پنج سال آخر عمر شریفش باید جست که در برخورد و رویارویی با مأمون میگذشت. مأمون که به تیزهوشی و دانش دوستی و درک مسائل سیاسی از دیگر بنی عباس ممتاز بود بزرگترین معارض حكومتش محمد امین بود که در بغداد داعیه خلافت داشت. او لشكر به جنگ برادر گسیل داشت و امین را مغلوب و مقتول گرداند اما باز نتوانست قدرت بلامنازع را به دست آورد، زیرا قیامهای پیاپی سادات علوی - که پس از واقعه کربلا رخ می داد - مردم را نسبت به حقوق تضییع شده آل علی آگاه و هوشیار گردانده بود، چنان که با بصیرت غصب خلافت پیامبر اکرم ﷺ را به وسیلۀ عباسیان میدیدند و شاهد قتلها و ظلمهای فجیع آنان بودند، شیعیان هر چند صاحبان زر و زور را در «مرو» پایتخت مأمون می دیدند، اما مواریث دینی و پیشوای واقعی خود را در مدینه و بین خاندان علی امیجستند و مخصوصاً نسبت به علی بن موسی که منزلت علمی و معنوی خاصی پیدا کرده بود علاقه ای وافر نشان می دادند.
بنابراین دعوت آن حضرت از مدینه به مرو و گزینش به ولایت عهدی تنها راه حل دشواریهای سیاسی مأمون بود که بعد از مشورت بدان رسیده و پذیرفته بود اما در ضمن روشنگر شخصیت والای معنوی و اجتماعی امام نیز می باشد و نظریه مزورانه جدایی دین از سیاست را باطل میگرداند و موضع گیری صحیح علمای دین را به مقتضای زمان در برابر حکام جور روشن می سازد.
مأمون حیله گر از انتخاب امام رضا به ولایت عهدی هدفهایی بدین شرح داشت.
۱- در بین مردم بخصوص ایرانیان که از گذشته دور دوستدار آل علی بودند کسب محبوبیت کند و از عکس العمل شدید ملت در برابر آزار و کشتار جباران بنی عباس بکاهد و در واقع با این نیرنگ وجاهت و محبوبیت آن امام را پرده ای بر جنایات خود و اسلافش گرداند و پایه های حکومتش را استوار کند.
۲- از شهرتی که حضرت رضا به زهد و پارسایی یافته است بکاهد و مقام روحانیش را پایین آورد.