مأمون حیله گر از انتخاب امام رضا به ولایت عهدی هدفهایی بدین شرح داشت.
۱- در بین مردم بخصوص ایرانیان که از گذشته دور دوستدار آل علی بودند کسب محبوبیت کند و از عکس العمل شدید ملت در برابر آزار و کشتار جباران بنی عباس بکاهد و در واقع با این نیرنگ وجاهت و محبوبیت آن امام را پرده ای بر جنایات خود و اسلافش گرداند و پایه های حکومتش را استوار کند.
۲- از شهرتی که حضرت رضا به زهد و پارسایی یافته است بکاهد و مقام روحانیش را پایین آورد.
اباصلت هروی روایت میکند که مأمون میخواست به مردم بفهماند علی بن موسی زاهد نیست و به طمع خلافت ولایت عهدی را پذیرفته است. (عيون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۳۸-۱۳۹)
توضیح این که این تفکر غلط، القا و در اذهان جایگزین شده بود که حکومت یعنی سرپرستی و اداره امور مالی و قضایی مسلمانان و تجهیز سپاه و مانند اینها که لازمه اش ریاست و حکمرانی فردی بر دیگران است با زهد و پارسایی منافات دارد.
و حال آن که در اسلام اصیل و سیره نبوی و حکومت علوی خلافت یا زمامداری برای اداره امور مسلمانان و برپا داشتن عدالت و رساندن حق به صاحب حق و اجرای احکام و حدود الهی و بالاخره خدمتگزاری به مردم و حمایت از محرومان است که خود همه عبادت و وظیفه پارسایان میباشد و آنچه خلاف زهد است مقام طلبی و حب ریاست و مال اندوزی و تکبر و مانند اینهاست که البته حجت خدا از آن منزه و پاک بود.
ثامن الائمه ، خود به کسی که اعتراض گونه پرسید چرا دعوت مأمون را پذیرفتی؟
به داستان یوسف در قرآن استشهاد فرمود و گفت:
«یوسف که پیامبر بود از عزیز مصر که مسلمان نبود خواست که تولیت امور را بدو سپارد و گفت إجعلني على خزائن الارض انى حفظ عليم» (قرآن كريم، سوره یوسف، آیه ۵۵ - عيون اخبار الرضا، ۱۳۸٫۲) یوسف به ملک مصر گفت مرا به خزینه داری و ضبط دارایی کشور منصوب کن که من در حفظ دارایی و مصارف آن دانایم پس در قبول ولایت و دخالت در حکومت به طریق عادلانه اشکالی نیست و اما من مجبور به قبول ولایت عهدی شدم.»
علاوه بر اینها مأمون میخواست که رفتار امام را از نزدیک زیر نظر و مراقبت داشته باشد و مراوداتی که با حضرت میشود کنترل کند تا از شورشهای احتمالی علویین جلوگیری نماید.
مأمون با اغراضی که ذکر شد تصمیم به دعوت علی بن موسی گرفت گویند مشاور و معتمدش در این تصمیم گیری فضل بن حسن سرخسی وزیرش بود که از نژاد ایرانی و طرفدار آل على ه به شمار میرفت پس به مدینه نماینده فرستاد و از آن حضرت دعوت رسمی کرد.
امام که از ماهیت این دعوت با خبر بود ابتدا نپذیرفت، اما پس از مکاتباتی چند اصرار خلیفۀ عباسی به سر حد اجبار رسید و حضرتش ناخواسته دعوت را پذیرفت.
خود می فرماید: «من بين قبول دعوت مأمون یا قتل مجبور بودم پس ولایت عهدی را بر قتل برگزیدم» (عيون اخبار الرضا، ۱۳۸٫۲)
توضیح این که امام از نظر شخصی با حالات روحانی و زهدی که داشت مایل به قبول هیچ منصبی نبود بخصوص که با دانش خدادادی و احاطه کامل به اوضاع زمان و سیاست روز از نیات فاسد مأمون آگاه بود و بدین جهت از قبول هر نوع شغل رسمی و دخالت در امور - که نوعی همکاری با آن حکومت ظالم محسوب میشد امتناع میکرد حتی به انجام نافرجام وليعهديش اشاره می فرمود. ولی اصرار پیگیر و غیر قابل رد مأمون از طرفی و رعایت مصالح اجتماعی و سیاسی شیعیان از طرف دیگر، امام را به پذیرش ولیعهدی آن هم به صورت مشروط واداشت. (الاصول من الكافي، كتاب الحجة، ج ۱، ص ۳۸۸-۳۸۹ ريال - فيدرالية)
حضرت رضا پس از قبول آن درخواست، نیز به شیوه ای رفتار کرد که نه تنها دستگاه حکومت غاصب نتواند از وجودش در تحکیم موقعیت خود استفاده کند بلکه در هر فرصت و به هر مناسبت در روشنگری افکار و معرفی روشن حکومت در اسلام کوشید و تجسم عینی آن را در سیره نبوی نشان داد که از آن جمله نماز عید فطر است.