شفای بیماران از دارالشفای حقیقی امام
شفای لال - شیخ حر عاملی در اثبات الهداة شرح شفای دختر گنگ همسایه خود را بیان فرموده :
حضرت رضا علیه السلام در کنار قبر مطهر بدختر فرمود : مالك لا تتکلمین تکلمی - چرا سخن نمیگوئی حرف بزن !
بی در نگ زبانش باز شد ولالی او بر طرف گردید . پس این اشعار را سرودم :
يا كليم الرضا عليه السلام عليك السلام والاكرام
کلمینی عسى ان اكون كليما لكليم الرضا عليه السلام.... الخ
ای همکلام حضرت رضا علیه السلام - سلام و اکرام بر تو باد -
بیا تو با من سخن بگو تا من با کسی که همصحبت حضرت رضا شده همسخن
شوم - نمیدانم کودکی تو نظر مبارک را بسوی تو جلب کرد یا حسن عقیده تو لطف امام را برانگیخت یا خواست بر تو کرامتی فرموده باشد البته این وجه از سایر وجوه قویتر است . (کرامات رضویه ص ۱۳۲ )
شفای مبروص - میرلوحی سبزواری در اصفهان در منبر نقل میکرد که حضرت رضا علیه السلام در مسافرت بمرو در گرما به رفت مبروصی طاس آبی بروی پای حضرت ریخت امام هم طاس آبی بر سر او ریخت بیدرنگ برصش برطرف شد - بعد از شناسائی قدمهای آن حضرت را بوسید - خوراکپزی مبروص پای منبر شنید بگره ا به رفت طاسی پر آب نمود و رو بمشهد ایستاد و بحضرت رضا (ع) متوسل و بسر خود ريخت فوراً شفا حاصل کرد و به جلس وعظ برگشت و الطاف اما مرا مژده داد مردم شکر این نعمت نمودند.
کجا روم که بجز در گیت پناه ندارم جز آستانه لطفت گریزگاه ندارم (آيات الرضويه سيد اسماعیل حمیری واعظ و کرامات رضویه ص ۳۷))
آقا قر آن تلاوت میکرد - محمد صالح حداد ١٦ ساله میگوید : بعد از چهار ماه بیماری بحضرت رضا عليه السلام متوسل شدم در حالیکه مرا رو بقبله نموده چشمم را بستند حضرت عزرائیل از سقف وارد شد . آقائی نورانی ویرا برگردانید و شفا یافتم . بعد با پدرم حرم مشرف شدم دیدم همان آقا قرآن تلاوت میکند ، بمن فرمود اظهار مکن پس از بیرون رفتن از حرم بپدرم گفتم برگشت که آنحضرت را باو نشان بدهم در آن محل ندیدیم .
هر درد که بیعلاج باشد از مرحمتش رسد بدرمان (آيات الرضويه سيد اسماعیل حمیری واعظ و کرامات رضویه ص ۳۷))
شفای افلیج وغش - ربا به دختر حاج علی تبریزی ١٦ ساله بعد از عروسی شل و دهانش بسته شد بعد از ششماه بستری شب جمعه ۷۰ شوال ١٣٤٣ هجری حرم مشرف ودخيل و توسل و بامام عرض کرد : مرگ یا شفا - میگوید : در بین خواب و بیداری دیدم سید جلیلی که لباس سبز در برداشت از داخل ضریح آشکار و فرمود دورا یاقه .
گفتم : آقام من اولوم اياقم يخده ..
فرمود : دورایاقه مسجد گوهرشاد دست نماز آل نماز قلاتر . یکمرتبه بهبودی در خود احساس کردم بلند شدم مادرم را که در
مسجد زنانه خواب بود بیدار کردم. خدام وزائرین فهمیدند. ..(كرامات رضویه)
ایکه برخاك حريم تو ملائك زده بوس رشك فردوس برین گشته از تو خطه طوس
هر که آید بگدائی بدرخانه تو حاش الله که ز در گاه تو گردد مأیوس (دیوان تائب تبریزی رحمة الله عليه)
برات آزادی از آتش و چشم بینا - زائرینی چند در بر گشتن بوطن در دو فرسنگی مشهد کاغذهای عکسی گنبد مطهر را که برای
سوقات خریده بودند برفیق نابینای خود گفتند اینها برات آزادی از آتش جهنم است که حضرت رضا علیه السلام مرحمت فرموده رفیق کور از همراهان جدا شد و گر به کنان بمشهد برگشت از امام برات دریافت دارد از حرم با چشم بینا و دل خوشی بیرون شد و برفقا پیوست ( وسيلة الرضوان)
اگر خواهی آری بکف دامن او برو دامن از هر چه جز اوست برچین
مجوسی بعد از شفا یافتن مسلمان شد. انوشیروان سفیر خوارزمشاه در دربار سلطان سنجر که گیر و برص داشت حرم حضرت رضا عليه السلام مشرف ومتوسل وشفا یافت - مسلمان شد و صندوق نقره و تقدیمی بسیار وقف نمود . (فوائد الرضويه قمی)
يارب بعلو و جاه قرب شه طوس کز درگه او نرفته مأیوس مجوس
ما را از درش مران بدرهای دگر وزفیض زیارتش مگردان مأیوس ( گوهری عراقی)
شمایل امام را نقل کرد - مشهدی محمد ترك بعد از هفت سال کور شدن بحضرت متوسل و بینا شد - گفت قامت امام از سایر مردم بلند بالاتر و جسیم تر - چشم ها درشت محاسن مدور ولباس سفيد و تسبيح درخشان داشت . (رايت رهنما تاليف عالم جليل علم الهدى .)
نگارنده: اول ماه محرم بود که در عالم رو با آن حضرت را زیارت و دیدم بهمین شمائل در در شکه ای جلوس و از سمت صحن ببالا خیابان در حرکت وه صیبت جد بزرگوارش را اعلام میفرمود . سلام على آل طه ويس سلام على آل خير النبيين : الخ (از جا می بقیه اشعار در مفاتیح ص ۵۰۸)
دادرسی و قضاء حوایج نیازمندان
فریادرس پرندگان - ابن شهر اشوب روایت کرده از سلیمان جعفری که گفت در خدمت حضرت رضا علیه السلام بودم در بوستانی از آن حضرت ناگاه گنجشکی در برابر امام بزمین نشست و فریاد میکرد حضرت فرمود : میگوید ماری میخواهد جوجه های مرا بخورد با این عصا برو مار را بکش - سلیمان گفت وارد خانه شدم دیدم ماری در جولان است آنرا کشتم . (منتهى الامال ص ٢٦٩)
نمونه ای از خوارق عادت
چطور مادر و دختر بتجدید دیدار نایل شدند
انوار نعمانیه وزهر الربيع جزایری ودار السلام نوری از ریاض الابرار ج ٣ نقل میکنند که در گرگان از افاضل سادات حکایت کرد: در سال ۱۰۸۰ وقتی مادر و دختری رهسپار زیارت حضرت رضا علیه السلام بودند در استرآباد دخترش را تراکمه اسیر کردند و در بخارا فروختند بازرگانی در خواب دید در دریا غرق شده دختری او را نجات داد. متحیر بود . تا فردای آن شب يك نفر آمد و فروش دختری را با و پیشنهاد کرد تاجر وقتی خرید دید همان دوشیزه ایست که او را از غرق نجات داده شاد شد و گفت بیکی از چهار پسرم که مایل باشی تو را تزویج می کنم گفت حاضرم بآنکه عهد نماید مرا بزیارت حضرت رضا علیه السلام ببرد یکی از آنها تعهد کرد و با هم بزیارت مشرف شدند . از طرفی مادر دختر هم بزیارت قبر مقدس رضوی مشرف و خواهان رسیدن بدخترش بود. عروس برسیدن مشهد بیمار شد و شوهرش برای شفای او بحضرت ملتجی شد . وقتی از حرم بدار السیاده رسید به پیرزنی گفت غریبم عیالم بیمار شده میتوانی بیائی منزل او را پرستاری کنی.
زن فراق دیده قبول کرد و با هم بمنزل رسیدند همین که رفت روی دختر را باز کرد دید دخترش میباشد و دختر فهمید بانجاز امام بها در رسیده دست بگردن یکدیگر انداخته با گریه شوق و تجدید دیدار از نگرانی و بیماری خلاص و به راحتی رسیدند . (سوانح وكرامات رضويه ص ١٦٥))
هشتمین شمس ولایت که در اقلیم وجود همچو خورشيد فلك وشن و پر تو فکن است
حجت ثامن و ضامن گل گلزار صفا که رضایش لقب و کنیت او بو الحسن است
بخدا خاک درش را نفروشم به بهشت چون مراحطه سلطان خراسان وطن است
هر که ساید سر تسلیم بدرگاه رضا ایمن از فتنه و آشوب و بلاو محن است (با اضافه بیت اول ، مه) ذیقعده و میلاد همایون رضاست - آنکه روشن ز فروغ رخش این انجمن است) مولودیه کامل میشود)
توجه امام بزائرین - امر به نجات اعراب در طوفان
در دار السلام وفوائد الرضویه نقل شده که . شبی حضرت رضا علیه السلام بخواب خادمیکه در دارالحفاظ خوابیده بود آمد و فرمود : مشعلی در گلدسته روشن کن و بمیرزا تقی شاه متولی بگو چند مشعل با جمعي بكمك زائرين بروند فتاهوا عن الطريق في سمت الطرق طبق امریه تولیت با چندتن مشعل برداشته بسمت طرق عزیمت نمودند.
وقتی در طرق بزائرین عرب رسیدند اعراب گفتند همینکه در طوفان و سر ما راه را گم کردیم یکجا جمع شدیم صالحی از ما بخواب حضرت را زیارت نمود که امام فرمود : قوموا فقد امرت ان يجعلوا المشعل فوق المناره فاقصد وانحو المشعل تصاد فوا المتولى برخیزید روبراه بگذارید که من فرمان دادم در گلدسته مشعل روشن کنند و شما رو بروشنائی حرکت کنید که متولی باستقبال شما میرسد - پذیرائی کامل از ایشان بعمل آمد.
امام زائرین را بسهولت بوطن رسانید
در ۱۴ رجب ۱۲۹۷ زوار بحرینی فاقد هزینه برای بازگشت بكاظمين با ما مرضا عليه السلام متوسل شدند
شخصی بآنها گفت فردا عصر شما را با قاطر میبرم - ساعت موعود حر کنشان داد شب کنار آب پیاده نمود و گفت قاطرها را بچرا می برم نماز بخوانید و استراحت نمائید - خوابیدند تا صبح شد . از صاحب قاطر خبری نشد - تصور کردند از حمل زائرین عرب پشیمان گردیده - باحال اضطراب و گریان بسمت مشهد برگشتند - چند قدمی پیمودند نخلستان بنظر شان آمد خوب توجه کردند دیدند گلدسته های کاظمین علیهما السلام نمودار است - با خوشدلی و سرور بتوجه پیشوای خود بمقصد رسیدند (دار السلام عراقی)
امام رضا ضامن غربا است - بزائر خود ۳۰۰ اشرفی داد
فوائد الرضویه نقل فرموده که شیخعلی گفته با شیخ مهدی ملا کتاب بزیارت حضرت رضا علیه السلام مشرف شدیم هزینه سفر تمام شد حرم مشرف شدیم یکنفر کیسه پولی بدست ملا کتاب گذاشت !...
ملا گفت : اشتباه کرده اید !...
صاحب پول گفت: اما علمت ان لکل امام مظهر (آیا ندانسته ای برای هر امامی صفاتی از صفات الهی است و ان الامام علی بن موسى الرضا عليه السلام متكفل لاحوال الغربا (ضامن الامور الغربا) - محتوى كيسه ۳۰۰ اشر فی بود . (فوائد الرضويه)
از امام حوایج مهم بخواهید می دهد
عيون و ج ۱۲ بحار نقل نموده اند که حمویه رئیس لشکر خراسان هنگام بازدید ساختمان بیمارستان نیشابور مردی را در آنجا دید بمجلس ضیافت خود راهنمایی کرد - پول و الاغ و خورجين وخوراك سفر باو داد بزیارت برود - بحاضرین گفت يك زمانی من و این شخص در حرم حضرت رضا علیه السلام دعا میکردیم من از امام سلطنت خواستم و او همین چیزهائی که دادم میخواست - حمویه سادات را تجلیل میکرد و دختر خود را به محمد بن زید علوی تزویج کرد.
گدای در که تو میسزد نماید فخر که بارگاه من ارفع بود ز سبع شداد (تلخیص از کرامات رضویه ص ۱۰)
امام نسبت باستعداد و بصیرت خواهان توجه می فرماید
از آیات الرضویه نقل شده که شب جمعه ۵ ربیع الثانی ۱۳۳۱ هجری علویه ای خود را بضریح مطهر متصل و از امام ادای و امش را خواست زائرین دیدند از قندیل های طلائی که در فضای فوقانی حرم باز نجیرهای محکم آویزان است یکی قطع شد و انحراف حاصل کرد تا بدا من علویه رسید. آستا نقدس قندیل را گرفته و پول قابلی باو دادند آن سیده که به بی بی قندیلی معروف شد فقط دوازده تومان برای ادای قرض خود برداشت و بقیه را مسترد نمود . (خلاصه از کرامات رضویه ص (۳۷))
اموریکه محال بنظر میرسد ب توجه امام با انجام میرسد
مردی گفت در سفر دریا کشتی غرق و بوسایلی بجزیره افتادم زنی هم پیش از من بهمین بلیه دچارو باین جزیره رسیده بود . با هم ازدواج کردیم و دو پسر خدا بما داد تا بسن ۸ و ۹ سالگی رسیدند . در این مدت بهئیت حیوانات بدون لباس زندگی و از نباتات و اثمار خدادادی و شکار حیوانات سدجوع مینمودیم تا با كمك فرزندان تنه درخت کهنسالی را بوسیله سنگهای سر تیز خالی و بشکل کشتی در آورده برای ترک آنجزیره ورسیدن بآبادی مهیا شدیم .
وقتی همگی سوار بلم شدیم همسرم پائین رفت ریسمانیکه کشتی را بدرخت بسته بود قطع کند همینکه باز کرد مد دریا کشتیرا بسرعت انجام امور یکه محال بنظر میرسد برد و کوشش ما بجلو گیری از سیر برق آسا و نعره های دلخراش همسرم از این پیش آمد فایده نبخشید و بسر نوشت روز نخستین دچار و در جزیره تنها باقیماند .
مقدر بود که ما به بنگاله برسیم و از اشیاء آن جزیره که با خود حمل کرده بودیم بفروش رسانیده اندوخته ای فراهم کنیم .
ولی مفارقت همسر عزیر و اندیشه در نجات او زندگانی ما را تلخ قرار داده بود - تا دوستی حکایت مراشنید و راهنمایی کرد حل این عقده بدست علی بن موسى الرضا علیه السلام گشوده میشود .
بمشهد الرضا مشرف و شبی در حرم تنها بیتوته کردم در حالیکه گریان و نالان با مام متوسل و خواهان رسیدن بهمسرم بود .
ناگاه پیشوای بزرگوارم بشار تم داد: برخیز زوجه ات را آوردم..... برخاستم درهای بسته حرم برویم باز شد همینکه بیرون رفتم همسرم را دیدم در آغوشش گرفتم و جویای جریان امرش شدم ؟ .. گفت براثر گریستن زیاد چشم درد شدم جوانی نورانی پیدا شد دستم را گرفت فرمود : چشم بر هم بگذار . تا گشودم خود را در اینجا دیدم !... (وسيلة الرضوان وتحفة الرضويه وكرامات رضويه)
صص 69-60
از کرامات آن حضرت - شیخ صدوق از ابو واسع محمد بن احمد نیشابوری نقل نموده که گفت شنیدم از جده ام خدیجه دختر حمدان بن پسنده که گفت حضرت امام رضا علیه السلام در محله فوزا در ناحیه معروف به بلاش آباد در سرای جده من پسنده فرود آمد . و با مردم بزبان فارسی سخن میگفت از همین جهت که خانه وزندگانی و اخلاص و صفای او مورد پسند و مرضی امام واقع شد او را پسنده گفتند - پس از نزول اجلال بخانه ما بادامی بکاشت که برست و در يك سال در ختی شد و میوه داد هر دردمند و بیماری بجهت تبرک از بادام آندرخت میخورد بهبودی و شفا حاصل میکرد .
و نیز از صدوق نقل شده که آنحضرت در آن محله ای که نزول اجلال فرمود گرما به ای بنا نمود که امروز بگر ما به رضا علیه السلام معروف است. و آنجا چشمه ای کم آب شده بود امر فرمود آب آنرا بیرون آوردند زیاد شد - و در بیرون دروازه حوضی ساخت که تا سر چشمه چند پله پائین میرفت حضرت در آن چشمه غسل کرد و بر پشت آن نماز گذارد - مردم از دور و نزدیک میامدند و در آن حوض غسل میکردند و از آب آن برای طلب برکت میاشامیدند و نماز و دعا میکردند و حوائج خود را از خدا میخواستند با جابت میرسید - امروز آنچشمه را عین کهلان مینامند .
امام ضامن آهو شد - ابن شهر آشوب وجه تسمیه پیدایش چشمه و متبر که را بعین کهلان ذکر کرده که آهوئی در آنجا بحضرت پناهنده شد که این حماد در قصیده خود باین حکایت اشاره نموده
الذي لاذبه الضبية والقوم جلوس من ا بوه المرتضى يز كو ويعلو ويروس
شیخ صدوق و ابن شهر اشوب از ابو الصلت روایت کرده اند که وقتی حضرت رضا عليه السلام بقرية حمراء ده سرخ) رسیدند آب برای وضو همراه نبود بدست مبارک خود زمین را کاوید چشمه آبیکه اثر آن اکنون باقی است پدیدار گردید .
پس از آن بکوه معجونی رسیدند تکیه دادند و گفت : خدایا سودمند ساز و برکت بده در سنگی که از این کوه تراشیده میشود . وامر فرمود از سنگ آن کوه ديك ساختند و غذا برای آنحضرت در آن ديك پختند که تا امروز متداول و عموم از زائرین و مجاورین استفاده و بار مغان میبرند .
امام مدفن خود را نشان داد - پس از ورود بقريه سنا باد در قصر حميد بن قحطبه طائی نزول فرمود و در قبه هارون مدفن خود را نشان داد که شرح آن بیاید)
صص 80-79