امام در نیشابور
بانویی که امام رضا در نیشابور به خانه پدر بزرگش وارد شده بود، می گوید:
امام رضا به نیشابور آمد و در محله غربی در ناحیه ای که به «لا شاباد معروف است در منزل پدر بزرگم پسنده» وارد شد و پدر بزرگ من بدان جهت پسنده» نامیده شد که امام او را پسندید و به خانه او آمد.
امام در گوشه ای از خانه ما با دست مبارک خود بادامی کاشت و از برکت امام در ظرف یک سال درختی شد و بار آورد، مردم به بادام این درخت شفا میجستند و هر بیماری از بادام این درخت به قصد شفاء میخورد، بهبود می یافت... (عیون اخبارالرضا، ج ۲، ص ۰۱۳۱)
اباصلت هروی از یاران نزدیک امام میگوید
من همراه امام علی بن موسى الرضا بودم، هنگامی که میخواست از نیشابور برود بر استری خاکستری رنگ سوار بود و محمد بن رافع» و «احمد بن الحرث» و «يحيى بن يحيى» و «اسحق بن راهویه و گروهی از علماء گرد امام اجتماع کرده بودند، آنان عنان استر امام را گرفتند و گفتند:
تو را به حرمت پدران پاکت سوگند میدهیم که برای ما حدیثی که خود از پدرت شنیده باشی بگو.
امام سر از محمل بیرون آورد و فرمود:
«حَدَّثَنَا أَبِي الْعَبْدُ الصَّالِحُ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي الصَّادِقُ جَعْفَرِ ينُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي أَبُو جَعْفَرٍ بنُ عَلِيٌّ بَاقِرُ عُلُومِ الْأَنْبِيَاءِ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ سَيِّدُ العابدينَ، قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي سَيِّدُ شَبَابَ أَهْلِ الْجَنَّةِ الْحُسَيْنُ، قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ قَالَ سَمِعْتُ النَّبِيَّ ﷺ يَقُولُ سَمِعْتُ جَبْرَئِيلَ يَقُولُ قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلالُهُ: إِنِّي أنا اللهُ لا إِلا إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِي، مَنْ جَاءَ مِنْكُمْ شِهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ بالاخلاص دَخَلَ فِي حِصْنِي وَ مَنْ دَخَلَ فِي حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي»
پدرم بنده شایسته خدا موسى بن جعفر برایم گفت که پدرش جعفر بن محمد صادق از پدرش محمد بن باقر از پدرش علی بن الحسين سيد العابدین از پدرش سرور جوانان بهشت حسین از پدرش علی بن ابی طالب نقل کرد که فرموده است
منم خدایی یکتا که خدایی جز من نیست مرا بپرستید، کسی که با اخلاص گواهی دهد که خدایی جز «الله» نیست در قلعه من درآمده و کسی که به قلعه من درآید از عذاب من ایمن خواهد بود... ( عيون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۳۲ - ۲۰۱۳۲ - عيون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۳۳.)
در روایتی دیگر اسحق بن راهویه که خود در این جمع بوده است می گوید: امام پس از آن که فرمود خدا فرموده است: «لا اله إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي»
اندکی بر مرکب خود راه پیمود و آن گاه به ما فرمود بشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِها» یعنی ایمان به یگانگی خدا که موجب ایمنی از عذاب الهی میشود شرایط دارد و من از شروط آن هستم.
در تواریخ دیگری نقل شده هنگامی که امام این حدیث را می فرمود مردمان نیشابور - که در آن هنگام از شهرهای بزرگ خراسان و بسیار پر جمعیت و آباد بود و بعدها در حمله مغول ویران شد - چنان انبوه شده بودند که مدتی طولانی از صدای فریاد و گریه مردم از شوق دیدار امام گفتن حدیث ممکن نمی شد تا روز به نیمه رسید و پیشوایان و قضات فریاد میزدند: ای مردم گوش کنید و پیامبر ا را در مورد عترتش میازارید و خاموش باشید...
سرانجام امام در میان شور و شوق مردم حدیث را فرمود و بیست و چهار هزار قلمدان آماده نوشتن کلمات امام شد. (بحار، ج ۳۹، ص ۱۲۷)
«هروی» می گوید: امام از نیشابور بیرون آمد و در ده سرخ به امام عرض کردند ظهر شده است آیا نماز نمی گذارید؟
امام پیاده شد و آب خواست و ما آب نداشتیم.
امام با دست مبارک خویش خاک را کاوید و چشمه ای جاری شد چنان که آن گرامی و همه همراهان وضو ساختند و اثر این آب تاکنون باقی است. (بحار، ج ۳۹، ص ۱۲۵ عیون اخبار، ج ۲، ص ۱۳۵)
ردا و چون به «سناباد» رسیدند به کوهی که از سنگ آن ظروفی می ساختند تکیه کردند و فرمودند
«خداوندا! مردم را از این کوه سودمند فرما و در آنچه در ظروفی که از این کوه میتراشند قرار گیرد برکت ده و آن گاه فرمان داد دیگهایی برای او از سنگ آن کوه تهیه کنند و فرمود: طعام او را جز در این دیگها نپزند و آن گرامی در غذا بی تکلف و کم خوراک بود. (بحار، ج ۳۹، ص ۱۲۵ - عيون اخبار، ج ۲، ص ۱۳۵)