حديث (سلسلة الذهب)
در نیشابور مردم نیشابور مشتاق زیارت حضرت رضا بودند.
از حضرت تقاضا کردند اندکی توقف فرماید تا چهره جذاب و متین آن یادگار رسول ﷺ را ببینند امام در حالی که لباس ساده ای بر تن داشت در برابر مردم قرار گرفت. مردم از دیدن آن حضرت بی تابانه فریاد شوق برداشتند.
دو نفر از حافظان حدیث به نام ابو ذرعه و محمد بن اسلم مردم را به سکوت دعوت میکردند و کلمات درربار آن حضرت را برای مردم - با صدای بلند بیان میفرمودند حضرت رضا حدیثی را که مربوط به توحید و یگانگی ذات حق است بدین سان بیان فرمودند: کلمه «لا اله الا الله حصنى فمن قالها دخل حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی» یعنی «كلمه طيبة لا اله الا الله» در استوار من است هر کس آن را بگوید در این دژ استوار داخل میشود و اگر در آن وارد شد، از عذاب روز رستاخیز در امان خواهد بود.
و سپس هنگامی که مرکب آن حضرت میخواست به راه افتد برای تکمیل این سخن والا و ارزنده سر از هودج و کجاوه بیرون آوردند، مردم همه متوجه شدند که امام قصد بیان مطلبی فرموده اند، دیگر بار سکوت بر همه جا حکمفرما شد. امام به دنبال حدیث افزودند: و لكن بشرطها و انا من شروطها
یعنی: «و اما به شرط و شروطش و با اشاره به خود فرمودند و من از شروط آن هستم. منظور امام از بیان حدیث قدسی سه نکته بود
اول آن که با نقل نام پدران و اجداد خود که هر کدام از دیگری حدیث را روایت کرده اند تا به پیغمبر اکرم ﷺ و این که آن حضرت از طریق جبرئیل امین از مقام ربوبی این حدیث را شنیده است پدران بزرگوار خود را که همه امامان شیعه و خلفای واقعی حق اند به مردم باز گفت و آنها را به یاد مردم آورد.
دوم آن که موضوع یگانه پرستی و خداپرستی را که پایه همه اعتقادات است به یاد مردم آورد که گول طاغوتهای زمان و زورمندان طاغوت صفت را نخورند.
سوم آن که یگانه پرستی و خداپرستی واقعی و خالی از شرک و ريا مستلزم و همراه (ولایت اهل بیت است و تا رهبری عادلانه در جامعه مسلمانان برقرار نشود، بتها و بت نماها و طاغوتها نخواهند گذاشت توحید در مسیر درست قرار گیرد.
در تاریخ آمده است که هنگام نوشتن این حدیث مردم مشتاق آن چنان آمادگی داشتند که ۲۴ هزار قلمدان در اختیار گرفته بودند تا در نوشتن کلمات گهربار فرزند پیغمبر ا به کار گیرند.
اباصلت هروی از یاران نزدیک امام میگوید
من همراه امام علی بن موسى الرضا بودم، هنگامی که میخواست از نیشابور برود بر استری خاکستری رنگ سوار بود و محمد بن رافع» و «احمد بن الحرث» و «يحيى بن يحيى» و «اسحق بن راهویه و گروهی از علماء گرد امام اجتماع کرده بودند، آنان عنان استر امام را گرفتند و گفتند: تو را به حرمت پدران پاکت سوگند میدهیم که برای ما حدیثی که خود از پدرت شنیده باشی بگو
امام سر از محمل بیرون آورد و فرمود:
«حَدَّثَنَا أَبِي الْعَبْدُ الصَّالِحُ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي الصَّادِقُ جَعْفَرِ ينُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي أَبُو جَعْفَرٍ بنُ عَلِيٌّ بَاقِرُ عُلُومِ الْأَنْبِيَاءِ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ سَيِّدُ العابدينَ، قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي سَيِّدُ شَبَابَ أَهْلِ الْجَنَّةِ الْحُسَيْنُ، قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ قَالَ سَمِعْتُ النَّبِيَّ ﷺ يَقُولُ سَمِعْتُ جَبْرَئِيلَ يَقُولُ قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلالُهُ: إِنِّي أنا اللهُ لا إِلا إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِي، مَنْ جَاءَ مِنْكُمْ شِهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ بالاخلاص دَخَلَ فِي حِصْنِي وَ مَنْ دَخَلَ فِي حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي»
پدرم بنده شایسته خدا موسى بن جعفر برایم گفت که پدرش جعفر بن محمد صادق از پدرش محمد بن باقر از پدرش علی بن الحسين سيد العابدین از پدرش سرور جوانان بهشت حسین از پدرش علی بن ابی طالب نقل کرد که فرموده است
منم خدایی یکتا که خدایی جز من نیست مرا بپرستید، کسی که با اخلاص گواهی دهد که خدایی جز «الله» نیست در قلعه من درآمده و کسی که به قلعه من درآید از عذاب من ایمن خواهد بود... ( عيون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۳۲ - ۲۰۱۳۲ - عيون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۳۳.)
در روایتی دیگر اسحق بن راهویه که خود در این جمع بوده است می گوید: امام پس از آن که فرمود خدا فرموده است: «لا اله إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي»
اندکی بر مرکب خود راه پیمود و آن گاه به ما فرمود
بشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِها» یعنی ایمان به یگانگی خدا که موجب ایمنی از عذاب الهی میشود شرایط دارد و من از شروط آن هستم.
در تواریخ دیگری نقل شده هنگامی که امام این حدیث را می فرمود مردمان نیشابور - که در آن هنگام از شهرهای بزرگ خراسان و بسیار پر جمعیت و آباد بود و بعدها در حمله مغول ویران شد - چنان انبوه شده بودند که مدتی طولانی از صدای فریاد و گریه مردم از شوق دیدار امام گفتن حدیث ممکن نمی شد تا روز به نیمه رسید و پیشوایان و قضات فریاد میزدند: ای مردم گوش کنید و پیامبر ا را در مورد عترتش میازارید و خاموش باشید...
سرانجام امام در میان شور و شوق مردم حدیث را فرمود و بیست و چهار هزار قلمدان آماده نوشتن کلمات امام شد. ( بحار، ج ۳۹، ص ۱۲۷)