روزی گروهی از صوفیان به حضور ایشان آمدند و به آن امام بزرگ چنین گفتند: مأمون درباره امری که خداوند بر عهده او گذاشته است اندیشید و دریافت که شما اهل بیت از تمامی مردم به امامت و پیشوایی امت سزاوار ترید
سپس به اهل بیت نظر انداخت و دانست که تو از همه آنان شایسته تری به همین دلیل بر آن شد تا امر خلافت را به تو بازگرداند. اکنون امت به پیشوا و رهبری نیازمند است که جامه اش خشن، طعامش ساده باشد بر الاغ سوار شود و از بیمار عیادت کند.
امام که تکیه داده بود در این هنگام راست نشست و فرمود: یوسف منصب پیامبری داشت
قبای ابریشمی با تکمه های زر میپوشید و در مجلس فرعونیان بر پشتیهای آنان تکیه میزد.
وای بر شما جز این است که از امام قسط و عدل خواسته شود؟
و اگر سخن گوید راست گوید و اگر حکم کند بر قاعده عدل و داد باشد و اگر وعده کند، انجام دهد.
همانا خداوند لباس یا طعامی را حرام نفرموده است
و این آیه را تلاوت فرمود
«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادَه وَ الطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ (اعراف 32)
بگو چه کسی زینت الهی را که برای بندگانش پدید آورد و رزق پاکیزه او را حرام کرده است؟ (كشف الغمة في معرفة الائمه، ج ۲، ص ۸۲۵)
ابن عباد گوید: امام رضا در تابستان به روی حصیر و در زمستان به روی پلاس مینشست و جامه خشن می پوشید و هنگامی که در میان مردم ظاهر میشد خود را می آراست. (عيون اخبار الرضاء ، ج ۲، ص ۱۷۸.)
ابن جهم گوید:
نزد امام رضا رفتم و حضرت موهایش را رنگ سیاه زده بود.
گفتم فدایت شوم با رنگ سیاه موهایت را رنگ کردی؟ فرمودند: «در رنگ آمیزی مو پاداش است.
رنگ کردن مو و آراستگی و آمادگی با آراستن ظاهر
از چیزهایی است که پاکدامنی زنان را افزون می سازد و زنانی پاکدامنی را رها کردند که همسرانشان خود را برای ایشان آماده نکردند.(مكارم الاخلاق، ص ۸۹ با تلخيص)