نگین توس نگاهی به زندگانی امام رضا  ( صص 48-47، 56-49 ) شماره‌ی 4586

موضوعات

معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام رضا (عليه السلام) > پيشگويی‌های امام رضا (عليه السلام) > شهادت و دفن خود در طوس

خلاصه

اباصلت» می گوید روزی در خدمت امام رضا ال ایستاده بودم، فرمود: « داخل قبه هارون الرشيد شو و از چهار جانب قبر او از هر جانب یک کف خاک بیاور آن خاک را از پس و پشت او برداشته آوردم آن را بوئیده انداخت و فرمود: «مأمون میخواهد قبر پدر خود را قبله من نماید و مرا در این مکان مدفون سازد. سنگ سخت بزرگی ظاهر میشود که اگر هر چه کلنگ در خراسان است برای کندن آن جمع کنند ممکن نشود».آنگاه خاک بالای سر و پائین پا را استشمام نموده، چون خاک طرف قبله را بوئید چنین فرمود: زود باشد قبر مرا در این موضع حفر نمایند پس امر کن ایشان را که هفت درجه به زمین فرو برند و لحد آن دو زارع و یک وجب سازند که خداوند متعال هر قدر که خواهد آن را گشاده سازد و باغی از باغستان های بهشت گرداند. آنگاه از جانب سر رطوبتی ظاهر میشود پس آن دعائی را که به تو یاد می دهم بخوان تا آب جاری گردد و لحد از آن پر شود و چند ریزه ماهی در آن آب ظاهر شوند چون ماهیان پدید آمدند این نان را که به تو میدهم در آن آب ریزه کن تا آن ماهیان بخورند، آنگاه ماهی بزرگ ظاهر شده همه ی آن ماهیان ریزه را بر می چیند و سپس غایب می شوند پس در آن خاک دست بر آب گزار و دعائی را که به تو می آموزم بخوان تا آن آب به زمین فرو رود و قبر خشک شود. این کارها را نکن مگر در حضور مأمون.

متن

 

 

 

 

 

 

 

 

 

زیارت کند در حالی که به حق او عارف باشد خداوند متعال پاداش آنها را که پیش از فتح مکه در راه خدا جان و مال خود را بذل کرده اند به او عطا میکند.

همچنین با سند معتبر از امیر مؤمنان المنقول است که فرمود: مردی از فرزندان من در زمین خراسان با زهر ستم و عدوان شهید خواهد شد. نام او موافق نام من و نام پدرش موافق نام موسی بن عمران می باشد. هر کس او را در غربت زیارت کند خداوند متعال گناهان گذشته و آینده او را بیامرزد اگر چه به عدد ستاره های آسمان و قطره ایهای باران و برگ های درختان باشد.

نیز علامه مجلسی با سند معتبر از حضرت امام رضا النقل کرده که فرمود: « به زودی با زهر ستم ظالمانه کشته می شوم و کنار هارون مدفون گردم و خداوند تربت مرا محل رفت و آمد شیعیان و دوستان میگرداند پس هر کس مرا در این غربت زیارت کند برایش واجب میشود که من او را در روز قیامت زیارت کنم سوگند می خورم به خدایی که محمد الله را به پیغمبری گرامی داشت و او را بر جمیع خلایق برگزیده است، هر یک از شما شیعیان نزد قبر من دو رکعت نماز کند البته مستحق آمرزش گناهان از جانب خداوند عالمیان در روز قیامت می شود. به حق آن خداوندی که ما را بعد از محمد الله با امامت گرامی داشته است و وصیت آن حضرت را در انحصار ما نهاده است سوگند می خورم که زیارت کنندگان قبر من نزد خدا در روز قیامت از هر گروهی گرامی ترند. هر مؤمنی که مرا زیارت کند و بر روی او قطره ای از باران برسد، البته خداوند متعال جسد او را بر آتش جهنم حرام می گرداند».

ص48

کیفیت شهادت آن جگر گوشه رسول خدا

اباصلت» می گوید روزی در خدمت امام رضا ال ایستاده بودم، فرمود: « داخل قبه هارون الرشيد شو و از چهار جانب قبر او از هر جانب یک کف خاک بیاور

 آن خاک را از پس و پشت او برداشته آوردم آن را بوئیده انداخت و فرمود: «مأمون میخواهد قبر پدر خود را قبله من نماید و مرا در این مکان مدفون سازد. سنگ سخت بزرگی ظاهر میشود که اگر هر چه کلنگ در خراسان است برای کندن آن جمع کنند ممکن نشود».

آنگاه خاک بالای سر و پائین پا را استشمام نموده، چون خاک طرف قبله را بوئید چنین فرمود: زود باشد قبر مرا در این موضع حفر نمایند پس امر کن ایشان را که هفت درجه به زمین فرو برند و لحد آن دو زارع و یک وجب سازند که خداوند متعال هر قدر که خواهد آن را گشاده سازد و باغی از باغستان های بهشت گرداند. آنگاه از جانب سر رطوبتی ظاهر میشود پس آن دعائی را که به تو یاد می دهم بخوان تا آب جاری گردد و لحد از آن پر شود و چند ریزه ماهی در آن آب ظاهر شوند چون ماهیان پدید آمدند این نان را که به تو میدهم در آن آب ریزه کن تا آن ماهیان بخورند، آنگاه ماهی بزرگ ظاهر شده همه ی آن ماهیان ریزه را بر می چیند و سپس غایب می شوند پس در آن خاک دست بر آب گزار و دعائی را که به تو می آموزم بخوان تا آن آب به زمین فرو رود و قبر خشک شود. این کارها را نکن مگر در حضور مأمون.

آنگاه فرمود: « اگر فردا از مجلس این فاجر سر نپوشیده بیرون آیم با من تکلم نما و اگر چیزی بر سر پوشیده باشم با من سخن مگو».

اباصلت می گوید چون روز دیگر حضرت رضا الله نماز بامداد را ادا نمود جامه های خویش را پوشیده ردای مبارک خود را بر دوش افکند و به مجلس مأمون در آمد من در خدمت آن حضرت بودم در آن وقت طبقی چند از انواع میوه ها نزد وی نهاده بودند. او خوشه انگوری را که زهر را در بعضی از دانه های آن دوانیده بودند در دست داشت. بعضی از آن دانه ها را که زهر نیالوده بودند از برای رفع تهمت می خورد چون نظرش بر آن حضرت افتاد مشتاقانه از جای خود برخاست و دست در گردن مبارکش انداخته دو دیده آن قره العین مصطفی را بوسید و از لوازم اکرام و احترام

ظاهری دقیقه ای فرو نگذاشت آن جناب را بر بساط خود نشانیده آن خوشه انگور را به وی داد و گفت: یابن رسول الله از این انگور نیکوتر ندیده ام.

حضرت فرمود: شاید انگور بهشت از این نکوتر باشد.

مأمون گفت: از این انگور تناول نما.

حضرت فرمود: مرا از خوردن این انگور معاف دار».

مأمون بسیار مبالغه کرد و گفت باید تناول نمائی با این همه اخلاص که از من مشاهده مینمایی مگر مرا متهم می داری این چه گمانی است که به من می بری

مأمون خوشه انگور را گرفته چند دانه از آن را خورد و به دست آن حضرت داده خوردن را تکلیف نمود آن امام مظلوم چون سه دانه از آن انگور زهر آلود تناول کرد حالش دگرگون گردید. باقی خوشه را به زمین افکند و متغیر الاحوال از آن مجلس برخاست. مأمون گفت: پسر عمو به کجا می روی؟

فرمود: « به آنجا که مرا فرستادی!».

آن حضرت حزین و غمگین و نالان سر مبارک را پوشیده از خانه مأمون بیرون آمد. اباصلت میگوید به مقتضای فرموده آن حضرت با وی سخن نگفتم تا به سرای خود داخل گردید و فرمود: « در سرای را ببند.

رنجور و نالان بر فراش خویش تکیه فرمود. چون آن امام معصوم بر بستر قرار گرفت در سرای را بسته و در میان خانه محزون و غمگین ایستاده بودم ناگاه جوان خوش بوی مشکین موئی را در میان سرای دیدم که سیمای ولایت و امامت از جبین فائز الانوارش ظاهر شبیه ترین مردمان به جناب امام رضا ال بود. پس به سوی وی شتافتم سؤال کردم از کدام راه داخل شدی؟ من که درها را محکم بسته بودم

 فرمود: « آن خداوند قادری که مرا از مدینه در یک لحظه به توس آورد از درهای بسته مرا داخل ساخت».

پرسیدم: کیستی؟

فرمود: « منم حجت خدا بر تو ای اباصلت منم محمد بن على. آمده ام که پدر غریب و مظلوم و معصوم و مسموم خود را ببینم و با او وداع کنم».

آنگاه به حجره ای که حضرت امام رضا الله در آنجا بود رفت. چون چشم آن امام مسموم بر فرزند معصوم خود افتاد از جای جسته، يعقوب وار یوسف گم گشته خود را در آغوش کشید؛ دست در گردن وی آورد و او را به سینه خود فشرده میان دو چشم او را بوسید. آن فرزند معصوم را در فراش خود وارد کرد و بوسه بر روی وی می داد. از اسرار ملک و ملکوت و خزائن علوم حي لا يموت رازی چند با وی گفت که من نفهمیدم . ابواب علوم اولین و آخرین و ودایع حضرت سید المرسلین را به وی تسلیم کرد و آن گاه بر لبهای مبارک امام رضا ال کفی دیدم از برف سفیدتر حضرت امام محمد تقی ال آن را مکیده دست در میان سینه پدر بزرگوار خود برد و چیزی بیرون آورد و فرو برده، آن طایر قدسی ارتحال کرد و از تعلقات جسمانی به جانب ریاض رضوان قدس پرواز نمود. آنگاه حضرت امام محمد تقی ال فرمود: «ای اباصلت به اندرون این خانه رفته و آب و تخته بیاور».

گفتم: یا بن رسول الله آنجا نه آب هست نه تخته.

فرمود: « آنچه امر میکنم انجام داده تو را به اینها کاری نباشد». چون به خانه رفتم آب و تخته را حاضر یافته به حضورش بردم. دامن بالا زده آماده شدم تا آن جناب را در غسل دادن مدد نمایم فرمود: «کس دیگری هست که مرا مدد نماید. ملائکه مقربین مرا یاوری می نمایند و به تو احتیاج ندارم.»

چون از غسل فارغ گردید «فرمود: به خانه رفته کفن و حنوط بیاور».

چون وارد خانه شدم سبدی دیدم که کفن و حنوط بر روی آن گذاشته بودند من هرگز آن را در خانه ندیده بودم. کفن و حنوط را برداشته به خدمت حضرت آوردم حضرت پدر بزرگوار خود را کفن پوشانید بر محلهای سجده حضرت حنوط پوشیده و همراه با ملائکه کروبین و ارواح انبیاء و مرسلین بر آن فرزند خير البشر نماز گزارد آنگاه فرمود تابوت را نزد من بیاور».

گفتم یا بن رسول الله؛ نزد نجار بروم و تابوت بیاورم؟

فرمود: «از خانه بیاور».

چون به خانه رفتم تابوتی دیدم که هرگز در آنجا ندیده بودم تابوتی که دست قدرت خداوند متعال از چوب سدره المنتهی ترتیب داده بود. آن حضرت را در تابوت گذاشت و دو رکعت نماز به جا آورد. هنوز از نماز فارغ نگشته بود که تابوت به قدرت خداوند از زمین جدا گشت. سقف خانه شکافته شده به جانب آسمان بالا رفته از نظر غایب شد چون از نمار فارغ گردید، گفتم: یابن رسول الله اگر مأمون بیاید و آن حضرت را از من طلب نماید در جواب او چه بگویم؟

فرمود: «خاموش شو که به زودی مراجعت خواهد کرد. ای اباصلت؛ اگر پیغمبری در مشرق رحلت نماید و وصی او در مغرب وفات کند خداوند متعال اجساد مطهر و ارواح منور ایشان را در اعلا علیین با یک دیگر جمع می نماید. حضرت در این سخن بود که باز سقف شکافته شد و آن تابوت با قدرت حي لا يموت فرود آمد. آن حضرت پدر رفیع قدر خویش را از تابوت بر گرفته در فراش به نحوی خوابانید که گویا او را غسل نداده اند و کفن نکرده اند فرمود: برو در سرا را بگشا تا مأمون داخل حجره شود».

چون در خانه را باز کردم دیدم مأمون با غلامان خود بر در خانه ایستاده بودند. مأمون داخل آن حجره شد و نوحه و زاری و گریه و بی قراری نمود و گریبان خود را چاک زده، دست بر سر گذاشت که ای سید و سرور در مصیبت خود دل مرا به درد آوردی داخل آن حجره شد و فریاد بر آورد نزدیک سر آن حضرت نشست و گفت: شروع کنید به تجهیز آن حضرت.

آنگاه فرمان داد قبر شریف آن حضرت را حفر نمایند.

 وقتی شروع به حفر کردند آنچه آن سرور اوصیا فرموده بود ظهور کرد چون در پشت سر هارون الرشید خواستند قبر منور آن حضرت را حفر نمایند زمین انقیاد نکرد فردی به مأمون گفت: تو اقرار به امامت او می نمائی؟

گفت: بلی.

آن مرد گفت: امام باید در حیات و ممات بر همه کس مقدم باشد لذا فرمان داد قبر را جانب قبله حفر نمایند چون آب و ماهیان پیدا شدند مأمون گفت پیوسته امام رضا ال در حال حیات، غرائب و کرامات به ما می نمایاند. بعد از وفات نیز غرائب و کرامات خود را بر ما ظاهر می گرداند.

چون ماهی بزرگ ماهیان خرد را برچید یکی از وزرای مأمون گفت: می دانید که حضرت در ضمن آن کرامات تو را به چه چیزی خبر داده است؟

گفت: نمی دانم.

وزیر گفت آن جناب اشاره فرموده است که مثل ملک و پادشاهی شما بنی عباس مثل این ماهیان است کثرت و دولت شما به زودی منقضی می شود و دولت شما بر سر میآید و سلطنت شما به آخر می رسد. آنگاه خداوند شخصی را بر شما مسلط می سازد همانند این ماهی بزرگ که ماهیان خود را برچیده شما را از روی زمین براندازد و انتقام اهل بیت رسالت را از شما بکشد.

مأمون گفت: راست می گوئی

آنگاه آن حضرت را مدفون ساخت و مراجعت کرد.

امام رضا المدت پنجاه و پنج سال در این جهان زیست سپس به دست مأمون مسموم شد و در آخر ماه صفر سال دویست و سه هجری قمری در طوس از دنیا رفته در همین جایی که اکنون مشهد نامیده می شود مدفون گشت.

محمد بن سنان» میگوید علی بن موسی الرضا ال چهل و نه سال و چند ماه داشت و در سال دویست و سه هجری قمری در گذشت. آن حضرت پس از موسی بن جعفر ال بیست سال و دو یا سه ماه کمتر زندگی کرد.

ص56

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کتاب داستان كوتاه ، کتاب داستان بلند و رمان ، کتاب معارفی