داستانهای امام رضا(ع) و کاظمین(ع)  ( صص 105 ، 127-128 ) شماره‌ی 4609

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره علمی و فرهنگی امام > سيره علمی > احاطه حضرت به موضوعات گوناگون

خلاصه

موسی بن عمران گوید از احمد بن عمر حلال شنیدم که میگفت: در مکه از اخرس شنیدم که نام ابا الحسن علی بن موسی الرضا را ذکر کرد و به آن حضرت دشنام داد من از شدت ناراحتی تصمیم گرفتم که او را به قتل برسانم پس به همین منظور چاقویی را خریداری کردم و به مسجد الحرام رفتم او را که دیدم با خود گفتم به خدا سوگند هنگامی که از مسجد بیرون رود او را خواهم کشت و بر همین نیت بودم که ناگهان نامه ای (یادداشتی) از امام ابوالحسن على بن موسى الرضا به دستم رسید که در آن چنین مرقوم فرموده بودند. «بسم الله الرحمن الرحيم يحقی علیک... »به نام خداوند بخشنده مهربان به حقی که من بر تو دارم سوگندت میدهم که از کشتن اخرس دست برداری همانا خدا مورد وثوق من است و همو مرا از شر دشمنان کفایت خواهد کرد.

متن

بازداشتن شیعیان از ترور دشمنان

موسی بن عمران گوید از احمد بن عمر حلال شنیدم که میگفت: در مکه از اخرس شنیدم که نام ابا الحسن علی بن موسی الرضا را ذکر کرد و به آن حضرت دشنام داد من از شدت ناراحتی تصمیم گرفتم که او را به قتل برسانم پس به همین منظور چاقویی را خریداری کردم و به مسجد الحرام رفتم او را که دیدم با خود گفتم به خدا سوگند هنگامی که از مسجد بیرون رود او را خواهم کشت و بر همین نیت بودم که ناگهان نامه ای (یادداشتی) از امام ابوالحسن على بن موسى الرضا به دستم رسید که در آن چنین مرقوم فرموده بودند. «بسم الله الرحمن الرحيم يحقی علیک... »به نام خداوند بخشنده مهربان به حقی که من بر تو دارم سوگندت میدهم که از کشتن اخرس دست برداری همانا خدا مورد وثوق من است و همو مرا از شر دشمنان کفایت خواهد کرد.(۱)(۱ بحار الانوار، ج ۴۹، ص ۲۷۴، ح ۲۲)

(ص105)

پاسخ دندان شکن امام رضا به سوال مأمون و اثبات برتری فرزندان ابوطالب بر بنی العباس

سید مرتضی در کتاب «العيون والمحاسن» از شیخ مفید نقل کرده که گفت: روایت شده است هنگامی که مأمون از مرو به سوی خراسان می رفت امام رضا همراه او بودند در اثنای راه ناگهان مأمون به حضرت گفت: یا ابا الحسن من در مطلبی فکر کردم و فکرم به نتیجه درستی رسیده است من درباره امر ما بنى (العباس) و امر شما (فرزندان ابوطالب )و نسب ما و نسب شما فکر کردم پس دیدم فضیلت هر دو گروه یکسان است( یعنی انتساب ما به رسول خدا بوسیله عباس عموی پیامبر اکرم است و انتساب شما به رسول خدا بوسیله ابو طالب عموی آن حضرت است) و به نظر من اختلاف شیعیان ما دو گروه را بر اساس هوای نفس و تعصب بی جا می باشد. امام رضا به او فرمودند برای این سخن پاسخی است اگر خواستی آن را بیان خواهم کرد و اگر نخواستی چیزی نمی گویم. مأمون گفت: من این سخن را نگفتم جز برای اینکه ببینم نظر شما در این باره چیست؟ امام رضا فرمود من تو را به خدا سوگند می دهم ای امیر اگر خداوند هم اکنون پیامبرش را زنده کند و از پشت یکی از این تپه ها آن حضرت ظاهر شود و از تو دخترت را خواستگاری نماید آیا با این پیشنهاد موافقت خواهی کرد؟

مأمون گفت: سبحان الله مگر ممکن است کسی با چنین پیشنهادی موافقت نکند و از خواسته آن حضرت رو برگرداند.

امام رضا به مأمون فرمود: آیا به نظر تو برای آن حضرت جایز است دخترم را خواستگاری کند؟

پس مأمون لحظه ای خاموش گشت و به فکر فرو رفت سپس گفت: به خدا سوگند خویشاوندی شماها (فرزندان ابوطالب) به رسول خدا نزدیکتر است.

(صص127-128)

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه ، کتاب داستان بلند و رمان