داستانهای امام رضا(ع) و کاظمین(ع)  ( صص 113-116 ) شماره‌ی 4613

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > ولايتعهدی > تعامل مامون با امام (عليه السلام) > درخواست مامون از امام برای خواندن نماز عيد فطر

خلاصه

مأمون شخصی را فرستاد و از آن حضرت درخواست نمود که نماز عید را به جا آورد و با مردم روبرو شده و خطبه بخواند تا همه مطمئن گردند و دلها از نگرانی بیرون آید و به این دولت مبارک قرار گیرد و مقام فضل و دانش او را بشناسند. آن حضرت در پاسخ به این پیشنهاد برای مأمون پیام داد که تو از شرایطی که میان من و تو گذشت باخبری و میدانی که من با چه شرایطی این امر را پذیرفتم.مأمون پاسخ داد منظور من از این کار این است که دلهای عامه مردم و لشکریان از نگرانی بیرون آمده و به فضل و بزرگواری که خدا برای شما قرار داده است اقرار کنند و این گفتگو همچنان ادامه داشت تا اینکه امام دیدند مأمون سخت پافشاری میکند به او فرمودند: ای امیر اگر تو مرا از این کار عفو کنی البته خوشتر دارم ولی اگر نپذیری من بشرط آنکه همانگونه که رسول خدا و امیر المؤمنین علی بن ابی طالب برای نماز عید خارج شدند خارج شوم می پذیرم.

متن

چرا مأمون از امام رضا تقاضای اقامه نماز عید را کرد ولی سپس مانع شد؟

علی بن ابراهیم از ریان بن الصلت روایت می کند که گفت: چون امام رضا از مدینه به مرو رسید و مأمون پیشنهاد ولایت عهدی را کرد آن حضرت نپذیرفت و چون مأمون اصرار ورزید و تهدید کرد آن حضرت فرمود: من ولایت عهدی را میپذیرم بشرط آنکه به هیچ وجه در امور مملکتی دخالت نکنم نه امر کنم و نه نهی و نه در امور قضا دخالتی نمایم و نه از این نظام چیزی را تغییر دهم و در تمامی این امور معاف باشم، مأمون شروط را پذیرفت و سران لشکر و قضات و کارمندان دولت و تمامی فرزندان عباسی را به بیعت با آن حضرت به ولایت عهدی خواند همه گرد آمدند و به صاحب منصبان جوائزی عطا کرد و در این کار مال بسیاری خرج کرد.

و چون عید قربان فرا رسید مأمون شخصی را فرستاد و از آن حضرت درخواست نمود که نماز عید را به جا آورد و با مردم روبرو شده و خطبه بخواند تا همه مطمئن گردند و دلها از نگرانی بیرون آید و به این دولت مبارک قرار گیرد و مقام فضل و دانش او را بشناسند. 

آن حضرت در پاسخ به این پیشنهاد برای مأمون پیام داد که تو از شرایطی که میان من و تو گذشت باخبری و میدانی که من با چه شرایطی این امر را پذیرفتم.

مأمون پاسخ داد منظور من از این کار این است که دلهای عامه مردم و لشکریان از نگرانی بیرون آمده و به فضل و بزرگواری که خدا برای شما قرار داده است اقرار کنند و این گفتگو همچنان ادامه داشت تا اینکه امام دیدند مأمون سخت پافشاری میکند به او فرمودند: ای امیر اگر تو مرا از این کار عفو کنی البته خوشتر دارم ولی اگر نپذیری من بشرط آنکه همانگونه که رسول خدا و امیر المؤمنین علی بن ابی طالب برای نماز عید خارج شدند خارج شوم می پذیرم.

مأمون گفت هرگونه که مایل باشی انجام دهی مانعی ندارد. سپس مأمون فرمان داد که سران لشکری و کشوری و مردم با مداد روز عید در خانه علی بن موسى الرضا باشند. مردم همگی اطراف خانه آن حضرت را پر کردند کوچه ها و راهها همه مملو از زن و مرد و کودک گردیده بود و همه در انتظار آن حضرت بودند و مأموران انتظامی همه گرد خانه امام را گرفته بودند و چون آفتاب طلوع کرد، آن حضرت غسل کردند و عمامه ای سفید از پنه بر سر بستند و یک سوی آن را به روی سینه و سوی دیگر را به پشت رها ساختند و ساق پاها را برهنه نمودند و در صحن خانه رو به یاران نموده و فرمود: همگی مانند من کنید، آنگاه عصائی به دست گرفته و از منزل خارج شدند و ما در اطرافش بودیم و او پای برهنه بود و تمام لباسهای را که در بر داشت تا نیمه ساق پاهایش بالا زده بود و چون در میان ما آمد و ما در مقابلش حرکت میکردیم ناگهان سر به سوی آسمان برده و چهار مرتبه گفت «الله اکبر» بگونه ای که ما پنداشتیم آسمان و در و دیوار همه با او همصدایند و فرماندهان و مردم خود را آراسته و بیرون درب صف کشیده بودند نظامیان سلاح نظامی در برداشتند و با بهترین شکل خود را آراسته بودند و چون ما با این صورت و با پاهای برهنه از در بیرون آمدیم در حالی که دامن به کمر زده تحت الحنک آویخته و حضرت در میان ما بودند اندکی جلو در خانه مکث کردند سپس این تکبیرات را با صدای بلند خواندند:

« الله اكبر، الله اكبر، الله اكبر على ما هدانا الله اكبر على ما رزقنا من بهيمة الانعام والحمد لله على ما ابلانا »

و ما نیز صداهایمان را بلند کردیم و تکبیرات عید( قربان) را می خواندیم یکباره تمام شهر مرو به لرزه درآمد و همه با صدای بلند و گریه و فغان به گفتن تکبیرات ناله سر دادند و حضرت تا سه بار این تکبیرات را تکرار نمود.

سواران با دیدن این منظره که حضرت پابرهنه بود - تماماً از مرکبهایشان بر زمین آمده و کفش از پاهایشان در آورده رها کردند. مرو یکپارچه ضجه و فغان و ناله گشت و مردم نتوانستند از گریه و ناله خودداری کنند و حضرت ده گام بر میداشت و می ایستاد و تکبرات چهارگانه (عید) را تکرار میکرد و چنان بود که گویا آسمان و زمین و در و دیوار جملگی او را پاسخ میدهند این خبر به مأمون رسید، فضل بن السهل ذوالریاستین به مأمون گفت یا امیرالمؤمنین اگر رضا با این کیفیت به محل نماز رسد تمام مردم از تو بر میگردند و به او میگروند صلاح آن است که از او بخواهی بازگردد مأمون کسی را فرستاد و پیغام داد که بازگردد امام کفشهای خود را طلبید و پوشیده به منزل بازگشت.(۱)(بحار الانوار، ج ۴۹، ص ۱۳۵ - ۱۳۴، قسمت آخر ح ۱۹)

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه ، کتاب داستان بلند و رمان