امتناع امام رضا از معرفی اشخاص بعنوان والی و مدیران حکومتی
شیخ صدوق از پدرش و او با اسناد خود از معمر بن خلاد نقل می کند که حضرت رضاء الله به من فرمود: روزی مأمون به من گفت یا ابا الحسن ببین چه کسی را که مورد وثوق و اعتماد شما باشد می توانی به من معرفی نمائی که او را به حکومت بعضی از این شهرهایی که بر علیه ما خرابکاری میکنند به گمارم من به او گفتم: ای امیر تو به آنچه با من عهد بسته ای وفا میکنی من هم به آنچه با تو پیمان بسته ام پایدار می مانم من شرطم در پذیرفتم ولایت عهدی این بود که هیچگونه دخالتی در کارهای حکومتی نداشته باشم نه امر کنم و نه نهی نه کسی را عزل نمایم و نه کسی را به کار گمارم و یا کسی را در پی کاری گسیل بدارم تا اینکه خداوند پیش از تو مرا از دنیا ببرد به خدا سوگند خلافت چیزی است که هیچگاه من درباره آن برای خود نیندیشیده ام، من در مدینه بودم با همان چهارپای سواری خود در کوچه های آن رفت و آمد میکردم و مردم آن سامان و غیر از آنان حاجتهای خود را از من می خواستند و من آنچه در توانم بود اجابت میکردم و نیازشان را بر طرف می ساختم. لذا آنان برای من مانند عموهایم بودند، و نامه های من به هر کجا و هر سرزمین و هر کس که مینوشتم نافذ بود و می پذیرفتند و تو ای مأمون بر آنچه خداوند به من ارزانی داشته بود، چیزی نیفزودی مأمون تصديق کرد و گفت من هم به آن عهدنامه و فا خواهم کرد. (۱)(بحار الانوار، ج ۴۹، ص ۱۴۴، ح ۲۰ )