عرضه شدن اعمال شیعیان همه روزه بر ائمه معصومین ام
ابن شهر آشوب از موسی بن سیار نقل میکند که گفت: در خدمت امام رضا بودم هنگامی که نزدیک دیوارهای شهر طوس رسیده بودیم ناگهان صدای گریه و شیون به گوشمان رسید به دنبال آن صدا رفتیم در آنجا جنازه ای را دیدیم امام رضا اله از اسب خود پیاده شدند و از آن جنازه تشییع کردند و میفرمود: ای ابن سیار هر کس جنازه یکی از اولیا و شیعیان ما را تشییع کند از گناهانش بیرون می رود و همچون روزی که از مادر متولد شده است بدون گناه خواهد بود.
همین که آن مرد را در کنار قبرش قرار دادند دیدم آقایم (امام رضا) آمد و مردم را کنار زد تا آنکه آن را دید دستش را بر سینه او گذاشت و سپس فرمود: ای فلانی فرزند فلانی بشارت باد تو را بهشت پس بعد از این لحظه هیچ باکی بر تو نیست.
من عرض کردم: فدایت گردم آیا این مرد را می شناسی؟ به خدا سوگند شما پیش از این در این سرزمین قدم ننهاده اید آن حضرت به من فرمود ای موسی بن سیار! مگر نمیدانی اعمال شیعیان ما امامان معصوم هر صبح و شام به ما عرض میشود پس اگر در کردارشان کوتاهی و نقصی باشد از خدای متعال تقاضای عفو و بخشش را برای آنان می نمائیم و اگر تمام کردارشان نیک باشد از خدا برای آنان تقاضای پاداش و ثواب را می نمائیم.(۱)(بحار الانوار، ج ۴۹، ص ۹۸، ج ۱۳)
(ص93)
آگاهی امام رضا از آنچه در خواب دیده بود
ابن شهر آشوب در کتاب «مناقب آل ابی طالب» (۲)(مناقب، ج ۴، ص ۳۴۲، چاپ قم.)از عمر ملای موصلی یکی از علمای بزرگ اهل سنت نقل میکند که از این علوان روایت کرده که گفت: در خواب دیدم گویا گوینده ای می گوید رسول خدا به بصره آمده است. پرسیدم در کجا نزول اجلال فرموده است؟ به من گفته شد در باغ بنی فلان پس من به آنجا رفتم دیدم رسول خدا همراه اصحابش در آنجا نشسته است و در مقابل آن حضرت طبقهایی از رطب برنی (نوعی از خرماهای خوب )می باشد، پس آن حضرت یک قبضه از آن رطبها برداشت و به من داد آنها را شمردم دیدم هیجده دانه میباشد. سپس از خواب بیدار شدم پس وضو ساختم و نماز خواندم و به سوی آن باغ رفتم و جائی را که در خواب دیده بودم که رسول خدا در آنجا نشست است شناسائی کردم.
بعد از آن شنیدم مردم میگویند علی بن موسى الرضا آمده پرسیدم در کجا نزول اجلال فرموده است گفته شد: در باغ بنی فلان. پس من به آنجا رفتم دیدم آن حضرت در همان جایی که در خواب دیده بودم که رسول خدا الله در آنجا بود نشسته است و در برابرش طبق های رطب میباشد و به من از آنها هیجده دانه رطب داد.
عرض کردم ای فرزند رسول خدا نه از این خرماها بیشتر به من بدهید!
فرمود: اگر جدم رسول خدا به تو بیشتر از این داده بود من هم به تو بیشتر می دادم.(۱)(بحار الانوار، ج ۴۹، ص ۱۱۹ ۱۱۸، ح ۵)
(صص97-98)