داستانهای امام رضا(ع) و کاظمین(ع)  ( صص 133-134 ) شماره‌ی 4684

موضوعات

معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام رضا (عليه السلام) > کرامات و معجزات امام رضا (عليه السلام) > کرامات پس از شهادت

خلاصه

شیخ صدوق از محمد بن عمر نوقانی نقل میکند که می گفت: من شبی تار در روستای خود نوقان در بالاخانه ای خوابیده بودم. ناگهان از خواب پریدم و نظر کردم به آن طرفی که قبر على بن موسى الرضا در سناباد بود، دیدم نوری تا به آسمان بلند شده و تمام آن قسمت را چون روز روشن نموده من در آن زمان در امامت آن حضرت در شک بودم و باور نداشتم که او حق باشد پس مادرم را باخبر ساخته و بدانجا آوردم تا آنچه را من دیده بودم ببینند او با چشم خود دید که تمام آن قسمت در سناباد که از نور پر شده است تعجب کرد و بنا کرد حمد خدا گفتن ولی مانند من درست ایمان نیاورد.پس از آن من به قصد زیارت آن حضرت بدانجا رفتم دیدم در حرم بسته است گفتم بارالها اگر امر امامت رضا حق است این در را باز کن؟ آنگاه با دست بر در زدم در حرم گشوده شد، با خود گفتم شاید این در قفل نبوده و من اشتباه کردم پس در را بستم آنچنان که بدون کلید باز شدنش امکان نداشت آنگاه گفتم خداوندا چنانچه امر امامت رضا حق است این در را برای من بگشا سپس دست بر در گذاردم و فشار دادم در باز گردید و من داخل حرم شدم و زیارت کردم و نماز زیارت خواندم و در امر امامت آن بزرگوار دلم بیدار شد و چشمانم باز گردید

متن

مستبصر (شیعه) شدن محمد بن عمر نوقانی از برکت دیدن نوری که از قبر مطهر امام رضا به آسمان بلند شده بود

شیخ صدوق از محمد بن عمر نوقانی نقل میکند که می گفت: من شبی تار در روستای خود نوقان در بالاخانه ای خوابیده بودم. ناگهان از خواب پریدم و نظر کردم به آن طرفی که قبر على بن موسى الرضا در سناباد بود، دیدم نوری تا به آسمان بلند شده و تمام آن قسمت را چون روز روشن نموده من در آن زمان در امامت آن حضرت در شک بودم و باور نداشتم که او حق باشد مادرم که او نیز از مخالفین امر امامتش بود و او را باور نداشت گفت ای پسرم چه شده است تو را؟ گفتم در سناباد نوری ساطع میبینم که آن حرم از پرتو آن پر شده است. پس مادرم گفت این چیزی نیست بلکه از وسوسه های شیطان است.

سپس در شب دیگری که از شب اول تاریکتر بود مانند همان که در شب اول دیده بودم تکرار شد و آن مشهد (حرم) از نور پر شده بود پس مادرم را باخبر ساخته و بدانجا آوردم تا آنچه را من دیده بودم ببینند او با چشم خود دید که تمام آن قسمت در سناباد که از نور پر شده است تعجب کرد و بنا کرد حمد خدا گفتن ولی مانند من درست ایمان نیاورد.

پس از آن من به قصد زیارت آن حضرت بدانجا رفتم دیدم در حرم بسته است گفتم بارالها اگر امر امامت رضا حق است این در را باز کن؟ آنگاه با دست بر در زدم در حرم گشوده شد، با خود گفتم شاید این در قفل نبوده و من اشتباه کردم پس در را بستم آنچنان که بدون کلید باز شدنش امکان نداشت آنگاه گفتم خداوندا چنانچه امر امامت رضا حق است این در را برای من بگشا سپس دست بر در گذاردم و فشار دادم در باز گردید و من داخل حرم شدم و زیارت کردم و نماز زیارت خواندم و در امر امامت آن بزرگوار دلم بیدار شد و چشمانم باز گردید (مستبصر شدم و آگاهی یافتم و از آن پس در هر شب جمعه از نوقان به زیارت آن حضرت میروم و در آنجا نماز می خوانم تا این زمان (بحار الانوار، ج ۴۹، ص ۳۲۶ ح ۱ به نقل از عیون الرضاء ، ج ۲، ص ۲۷۸ ، باب ۶۹، ح1 )

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

سخنرانی ، کتاب داستان كوتاه ، کتاب داستان بلند و رمان