مسئولیت دولت
نقش حیاتی حکومت
امام رضا للمأمون.. اتق الله في أمة محمد و ما ولاك الله من هذا الامر و خَصِّكَ به، فانك قد ضَيَّعت امور المسلمين و فَوَّضْتَ ذلك الى غيرك ... و إِنَّ المهاجرين و الانصار يُظْلَمُونَ دونك وَلا يَرْقُبُونَ في مؤمن إلا و لا ذِمَّةً وياتي على المظلوم دهر يتعب فيه نفسه و يَعْجَزُ عن نفقته ولا يَجِدُ مَنْ يَشكُوا اليه حاله و لا يصل اليك فاتق الله ... في امور المسلمين... أما علمت.... أن والى المسلمين مثل العمود في وسط الفسطاط من أراده أَخَذَهُ .....(عيون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۱۶۰ مسند الامام الرضاء ، ج ۱، ص ۸۵)
امام به مأمون گفت درباره امت محمد و حکومتی که بر ایشان داری از خدا بترس چه تو کارهای مسلمانان را ضایع کرده ای و کار را به دست کسانی سپرده ای که به غیر حکم خدای عز و جل داوری میکنند. و خود در این سرزمین ماندگار شده و خانه هجرت و محل فرود آمدن وحی را ترک کرده ای و بر مهاجران و انصار با نبودن تو ستم می رود و سوگند و پیمان هیچ مؤمنی را نگاه نمی دارند و روزگار بر مظلومان به سختی میگذرد و آنان برای زندگی به هزینه ای دسترسی ندارند و کسی را نمی یابند که شکایت نزد او برند آیا نمیدانی والی مسلمانان همچون تیرک میان چادر است که هر کس بخواهد به آن دسترسی دارد؟
روی سخن امام رضا در این گفتار با مأمون است. جریان و شأن نزول آن چنین است که روزی مأمون خدمت امام رفت و با خود نامه بزرگی همراه داشت. در حضور امام نشست و نامه را برای امام خواند. در آن نامه آمده بود که برخی روستاهای کابل به دست لشکریان اسلام فتح شده است. خواندن نامه که پایان یافت، امام به مأمون فرمودند: فتح روستایی از شهرهای شرک و کفر تو را خرسند ساخته است؟ مأمون گفت: آیا این خبر خوشحالی و شادمانی ندارد؟
پس از این گفتگو امام جملات یاد شده را فرمودند و به او گفتند تو... عدالت را در داخل کشور اسلامی برقرار کن و فقر و محرومیت را از بن برکن و به مشکلات مردم رسیدگی کن این مایه خرسندی و خشنودی یک حاکم مسلمان است نه کشورگشایی و فتوحات تازه و افزودن بر قلمرو جغرافیایی کشور اسلام بدون اینکه محتوای اسلام و جوهر دین که عدالت است اجرا شده باشد.