ورود امام به مرو
چون حضرت به مرو» وارد شد مأمون از او احترام کرد و همه بزرگان را در مجلس جمع نمود و به حضرت فرمود میخواهم خود را از خلافت خلع نمایم و حکومت به شما واگذارم حضرت فرمود: «اگر خداوند لباس خلافت را بر تن تو پوشانده سزاوار نیست که خود را برکنار داری و به دیگری واگذاری و اگر خلافت از آن تو نبوده پس چرا آنرا عهده دار شده ای.
مأمون گفت :این تصمیمی است که گرفته شده و باید خلافت را بپذیری امام چون از نقشه مأمون آگاه بود هر چه اصرار کرد نپذیرفت سپس گفت باید وليتعهدی مرا بپذیری امام فرمود: من از نیاکانم شنیده ام که پیش از شما از دنیا میروم این قدر در این کار اصرار مکن مرا مسموم خواهند ساخت و در کنار پدرت هارون دفن خواهم شد .»وقتی مأمون پرسید چه کسی تو را مسموم می سازد فرمود: «تو خود میدانی که او کیست از من سئوال مکن مأمون ناراحت شد و گریست سپس گفت باید ولایتعهدی را بپذیری این یک دستور است اگر این را رد کنی دستور میدهم تو را بکشند حضرت بناچار پذیرفت ولی شرط کرد که در این مدت هیچ دخالتی در کار حکومت نداشته باشد وی پذیرفت و مجلس با شکوهی تشکیل داد و حضرت را حاضر ساخت و رو به جمعیت کرد و گفت: «همه باید با امام بیعت کنید و خلیفه بعد از من او است سخنش را بپذیرید و بدستوراتش گردن نهید.»
مأمون دستور داد که مردم لباس سیاه را که شعار عباسیان بود از تن بیرون بیاورند و لباس سبز که شعار« بنی هاشم» است بپوشند وی دختر خود «ام حبیب» را به حضرت داد و دختر دیگرش« ام الفضل »را برای فرزند حضرت امام محمد تقی نامزد کرد و این خود سیاستی بود که میخواست هر دو را زیر نظر داشته باشد.