پابوسی ۲۸
ماموریت امام را پذیرفتم باید قدری خاک از چهار گوشه مقبره هارون الرشید برداشته و به نزد حضرت می آوردم
کار طبق دستور انجام شد ایشان فرمودند ای اباصلت خاکی را که از جلوی درب ورودی برداشتی به من بده؟
خاک را میان دستانشان ریختم بعد از اینکه آنها را بویید رو به من کردند و فرمودند قبر مرا در این مکان حفر کن شما به سنگ بزرگی برخورد خواهید کرد سنگی عظیم
قدری از خاکهای بالین سر هارون را هم برایم بیاور
دوباره آنها را بویید قبر من در اینجا خواهد بود این تربت قبر من است.
دوباره کار انجام شد رطوبت نمایان شد دعائی که تعلیم داده شد خواندم چشمه ای ظاهر شد ماهیهای کوچک میان آب از لقمه نانی که از حضرت گرفته بودم خود را سیر کردند. ماهی بزرگتر خودش را نشان داد ماهیهای کوچک طعمه او شدند. سپس دعای دیگری که تعلیم دیده بودم خواندم آب فروکش کرد، اثری از آب و چشمه بر جای نمانده بود.
امروز اباصلت کجائی که همان مکان مامن شکسته دلانی است که همچون ماهیهای تشنه به دنبال ذره ای و قطره ای از دریای کرم ایشان هستند.
عيون اخبار الرضا ج ۲ ص ۲۴۱ ح ۱