مراسم ولایت عهدی و بیعت با حضرت
سرانجام بعد از آنکه حضرت به اجبار ولایت عهدی را پذیرفت مأمون طی مراسم با شکوهی والیان و کارگزاران حکومتی فرماندهان لشکر قاضیان و بزرگان را جمع کرد تا با حضرت بیعت کنند؛ و در ابتدا به فرزندش عباس دستور داد که بیعت کند. حضرت رضا دست خود را بلند کرد به گونه ای که پشت دست مقابل چهره خودش و کف آن پیش روی مردم بود. مأمون گفت: دست خود را برای بیعت دراز کن حضرت فرمود: رسول خدا این چنین بیعت میکرد عباس پسر مأمون اینگونه بیعت کرد که دست آن حضرت بر روی دست او قرار گرفت و مردم نیز به همین گونه بیعت کردند.
بعد شاعران و سخنوران در فضائل آن حضرت و اقدام مأمون، به شاعری و سخنوری پرداختند. دعبل خزاعی و ابی نواس از جمله شاعرانی بودند که در مجلس ولایت عهدی در مدح حضرت علی بن موسی ، قصیده سرودند. آنگاه مأمون از امام خواست تا برای مردم سخن بگوید. حضرت نیز پس از حمد و ستایش خداوند فرمودند: همانا ما به خاطر رسول خدا برگردن شما حقی داریم و شما نیز که امت آن حضرت هستید بر گردن ما حقوقی دارید. هرگاه شما آن حقوق را بپردازید ادای حقوق شما نیز بر ما واجب میشود.
البته افرادی هم بودند که با امام مخالف بودند و حاضر به بیعت با حضرت نشدند؛ مشهورترین آنان سه تن از عباسیان متعصب بودند به نامهای عیسی جلودی علی بن ابی عمران و ابو یونس که به دستور مأمون به زندان افتاده بودند.
علاوه بر این سه تن در میان عباسیان متعصب در واکنش به اقدام مأمون نسبت به انتخاب حضرت برای ولایت عهدی موجی از مخالفت در بغداد برپا شد که منجر به بیعت با ابراهیم بن مهدی شد.
بعد از آن مأمون دستور داد به نام حضرت سکه زدند و در تمامی بلاد و قصبات به نام حضرت رضا در منابر خطبه خواندند. آنگاه دستور داد که لباس سیاه را که شعار عباسیان بود، از تن بیرون بیاورند و لباس سبز به رسم علویان بر تن کنند. بعد از آن دست به اقدامات دیگری برای استحکام این پیمان زد؛ از آن جمله دختر ام حبیب را به ازدواج حضرت در آورد و خودش توران دختر حسن بن سهل را تزویج کرد. یکی از اهداف این ازدواج داشتن جاسوس بود. او میخواست هم به خانه وزیر خود و هم به خانه امام آگاهی داشته باشد تا بتواند آنها را به شهادت برساند. فضل بن سهل، شخصی را به نام هشام بن ابراهیم مأمور کرد که احوال و اخبار حضرت رضا را برای وی و مأمون نقل کند. بنابراین چیزی از احوال امام رضا از آنها پوشیده نمی ماند و بالأخره مأمون، هشام بن ابراهیم را دربان آن حضرت قرار داد و از رفت و آمد مردم نزد آن بزرگوار جلوگیری کرد، مگر کسانی را که خود حضرت میخواست. او بر حضرت رضا تنگ می گرفت. ایشان در خانه خود درباره هر چیزی سخن می فرمود، هشام به مأمون و فضل بن سهل خبر می داد.
وی با طرح مسأله ی ولایت عهدی از یک سو قصد داشت که به حکومت خود مشروعیت بدهد تا از قیام ها و شورشهای علویان در امان باشد و از سوی دیگر خطر وجود امام را کنترل نماید و با این کار رابطه میان امام و شیعیان را قطع و از وجود حضرت به نفع خود بهره مند شود بعد از اینکه حضرت ولایت عهدی را به اجبار پذیرفت اهل سنت زیدیه و دیگر فرقه متناسم شیعه ی مخالفان حکومت عباسی همه بر امامت و رهبری وی اتفاق کردند.