هدف مأمون از واگذاری ولایت عهدی به حضرت رضا
هدف مأمون از واگذاری ولایت عهدی به حضرت رضا کاملاً سودجویانه بود. او با این کار علاوه بر اینکه دسیسه ی کودتاگران ضد خود را خنثی کرد قیامهای علویان را نیز آرام ساخت و امام على بن موسى الرضا را حایل قرار داد تا خودش را از مخاطرات دشمنان مصون نگه دارد. مأمون زیر لوای معنوی امام، به خود و حکومتش مشروعیت بخشید این اعتبار علاوه بر استحکام پایه های حکومت مأمون، خوف هویت او را که ناشی از بی اصالتی خاندان مادرش بود جبران کرد.
او سیاستمدار مکاری بود و وانمود کرد که هدفی جز خدمت به خاندان حضرت علی بن ابی طالب و جبران ستم هایی که نیاکانش بر این خاندان روا داشته اند ندارد. به طور یقین پرهیزکاری مأمون در نوجوانی در مقایسه با برادرش امین و خلفای پیشین و اوقاتی را که او صرف یادگیری علوم می کرد و نیز سایر جنبه های فردی او که نوعی تقدس به او بخشیده بود، از عواملی بود که چهره ی فریب کارانه ی او را قوت می بخشید.
مأمون با انتخاب حضرت رضا به ولایت عهدی به اهداف عمده ی خود دست یافت این کار توانسته بود در کوتاه مدت رقبای عباسی را از معرکه خارج و مدعیان علوی را خلع سلاح کند، اما در عوض شرایط دیگری را فراهم می کرد که عملاً مأمون را در ازای این امتیازهای کوتاه مدت با شکست های اساسی روبه رو کند. در واقع ولایت عهدی امام علی بن موسی رضا برای مأمون یک شمشیر دودم بود دم آشکار آن در راستای اهداف مأمون قرار داشت، آن چنان که او محاسبه کرده بود. اما دم پنهان آن در مسیری بود که امام علی بن موسی الرضا آن را هدایت و رهبری می کرد، بدون آنکه خود خواسته باشد. امام با پذیرش ولایت عهدی مواضعی را که خود درباره ی ولایت عهدی اعلام کرده بود در پیش گرفت و کاری در خلافت انجام نداد. هدف امام همواره اثبات حقانیت و امامت خاندان پیامبر بود. آن چنان که در طول مسیر سفرش از مدینه به مرو نیز این کار را انجام داد.
حادثه ی نیشابور و حدیث سلسه الذهب همچنین دست نوشته و بیانیه ی افشاگرانه ی امام در پشت عهدنامه ی ولایت عهدی از جمله صریح ترین مواضعی است که امام اتخاذ کرده بود. اهداف امام نه تنها شاهرگ حیاتی مأمون را میزد، بلکه ریشه های بنیادین حیات سیاسی حکومتی بنی عباس را قطع می کرد. بسیار واضح بود که مخالفت عباسیان متعصب بیجا نبود آنها یا از سر تعصبی که داشتند و یا بر اساس تحلیلهای حساب شده به این واقعیت پی برده بودند که ولایت عهدی امام رضا یک خطر کاملاً جدی است و حتی بعضی از آنها تا پای جان برای اثبات این واقعیت با مأمون جدال کردند. اما مأمون در موقعیتی قرار داشت که این تهدید را على رغم كياستش احساس نمیکرد و بیشترین توجه او در آن زمان بر ظاهر عمل خود معطوف شده بود و با همه ی قوا قصد داشت بر پیکره ی عباسیان بغداد که همواره او را حقیر می شمردند زخم بزند و عقده های روحی و روانی خود را التیام بخشد و از سویی خود را از آسیب علویان در امان نگه دارد. این علل یعنی انتقام و ایمنی به گونه ای کام او را شیرین ساخته بود که متوجه تلخی واقعیت نبود. او ناخواسته به عاملی برای نفوذ شخصیت علمی و معنوی امام در جامعه تبدیل شده بود. از جمله در مناظراتی که عمدتاً از سوی خود مأمون برگزار میگردید، شخصیت علمی و معنوی امام در میان اقشار مردم و همچنین نزدیکان حکومت مأمون برجسته تر میشد. از سوی دیگر مأمون با ولایت عهدی امام پل های پشت سر خود را خراب کرده بود و زمانی که از حوادث بغداد آگاه شد و دانست که سیاستهای جاه طلبانه ی فضل بن سهل و برادرش که از بغداد تصویری آرام و مطیع ترسیم کرده بودند، دروغین است، چاره ای جز بازگشت از مواضع اولیه ی خود ندید. اما لازم بود این بازگشت تدریجی باشد؛ چرا که او می خواست همانطور که در آغاز به تدریج علم گرایش به علویان را بالا برده بود آن را همانگونه به تدریج پایین آورد. بنابراین، ابتدا فضل بن سهل را در حمام سرخس تیغ زد و از بیم افشای این عمل مجریان طرح قتل فضل بن سهل را که چهارتن بودند، گردن زد. در حالیکه پشت سرش سایه ی هولناکی از علویان که در آن زمان خراسان ایران را پایگاه خود قرار داده بودند قرار داشت. او به طور عمیق دریافته بود که تا کنون بر روی طنابی بازی کرده است که یک سرش در خراسان و سر دیگرش در بغداد گره خورده و برای رسیدن به هر کدام باید دیگری را قطع میکرد. بریدن از بغداد و عباسیان او را به سمت علویان میکشاند یعنی کسانی که هیچگاه مشروعیت او را پذیرا نبودند به خصوص زمانی که خود به ناچار لب به اعتراف و حقانیت خاندان علی بن ابی طالب گشوده بود.
در این شرایط مأمون بغداد را انتخاب کرد ولی برای بازگشت از مواضع گذشته ی خود باید مانعی را که بر سر راه روابطش با بغداد ایجاد کرده بود، از میان بر می داشت و آن ماجرای ولایت عهدی امام رضا بود. لذا در این کار هیچ چاره ای جز توسل به شیوه ی نیاکان خود نداشت. او با طرح توطئه ی قتل پنهانی امام طی یک حادثه ی به ظاهر طبیعی امام رضا را به شهادت رساند. طراحی ماجرای شهادت امام ه به گونه ای ماهرانه بود که حتی امروز نیز بسیاری از مورخان برای پیدا کردن ردپای او ناموفق مانده اند. مأمون با شرکت در مراسم تشییع جنازه ی آن حضرت و مجالس سوگواری که خود ترتیب داده بود بسیاری از سوءظنهای احتمالی را خنثی کرد. وی سرانجام آخرین حلقه ی اتصالش به علویان را که لباس سبز بود بیرون آورد و برای همیشه لباس سیاه پوشید.