شهادت امام
در شب شهادت امام در خواب دیده بود که جدش رسول خدا به او میگوید: «فردا نزد ما بیا آنچه نزد ما است بهتر است از آنچه در آن هستی.»
حر ثمه» میگوید نیمه شب امام مرا خواست تا بحضورش روم من لباس خود را پوشیدم و بخدمت امام رفتم حضرت به من فرمود: مأمون تصمیم دارد فردا با انگور و انار مرا مسموم سازد، آگاه باش که بعد از شهادتم او میخواهد مرا غسل دهد به او بگو دست نگهدارد اگر بخواهی اینکار را بکنی خدا تو را مهلت نخواهد داد در این وقت فرزندم از مدینه میآید و مرا غسل میدهد و کفن میکند بدون اینکه کسی ببیند و آگاه شود آنگاه جنازه مرا به مقبره هارون میبرند و مأمون میخواهد مرا پشت سر او دفن کند ولی هر چه کلنگ میزنند خاک کنده نمی شود در این وقت تو به مأمون بگو که جلو قبر کلنگ به زمین بزنند که قبری آماده آشکار خواهد شد در این وقت آب سفیدی از بالای سر میجوشد و بالا می آید و ماهیان ریزی در آن ظاهر میشوند سپس ماهی بزرگی آشکار خواهد شد و ماهیان ریز را خواهد خورد آنگاه آب فرو مینشیند پس از آن مرا در قبر گذارید و خاک روی قبرم نریزید زیرا که قبر خود بخود پر خواهد شد. ای« حرثمه» آنچه را که گفتم انجام بده و مگذار بر خلاف آنچه گفتم انجام بگیرد و گرنه خداوند شما را عذاب خواهد کرد. سرانجام مأمون حضرت را در راه بازگشت از مرو به بغداد در طوس با انگور زهرآلود مسموم ساخت و حضرت به خانه آمد و به یار دیرینه اش اباصلت فرمود فرشهای خانه را جمع کن و کسی را به داخل خانه راه مده که وقت جان دادن من است و میخواهم مانند جدم حسین روی خاک جان دهم.
قبل از شهادت امام مأمون به بالین حضرت آمد و امام چشمانش را گشود و به او گفت: با فرزندم امام محمد تقی رفتار خوب داشته باش زیرا وفات او و توبه هم نزدیک است و فاصله چندانی با هم ندارد.
پیکر پاک امام را در همان بقعه ای که هارون قبلاً دفن شده بود در جلو قبر به خاک سپردند و این فاجعه در روز آخر ماه صفر سال ۲۰۳ هجری در حالیکه امام ۵۵ سال داشت اتفاق افتاد.
بدنبال شهادت امام شورش بزرگی در خراسان بر پا شد و مأمون در حالیکه میگریست و بر سر میزد میخواست خود را عزادار نشان دهد ولی گروه زیادی می دانستند که خود مأمون قاتل امام است موجی از نفرت و فریاد علیه مأمون به راه افتاد بطوریکه مأمون یک روز و یک شب نگذاشت جنازه امام را بیرون ببرند چون می ترسید دامنه آشوب گسترش بیشتری یابد و مردم خشمگین تمام تشکیلاتش را زیر و رو کنند به همین خاطر افرادی را به میان مردم فرستاد که مرگ امام را طبیعی معرفی کنند و بگویند که مأمون دخالتی در این کار نداشته است اما مأمون هر چه کرد نتوانست خود را تبرئه کند و بی گناه جلوه دهد سرانجام روز بروز در دیده های مردم منفورتر و بی ارزشتر شد تا آنکه با وضع بسیار بدی از دنیا رفت.