در کتاب فصول المهمه ابن صباغ مالکی ص ۲۲۵ مینویسد حضرت رضا (ع) فقط يك سفر از مدینه بخراسان فرمود و از خاطره های حساس این مسافرت حدیثی است که در نیشابور برای مردم فرمود و بنام حدیث سلسلة الذهب مشهور است ( شهر نیشابور آنروز پر جمعیت ترین و آبادترین شهرهای ایران بزرگ بوده و
استقبالی که مردم آن شهر از حضرت امام رضا (ع) کردند
در تاریخ بی نظیر است و این شهر با عظمت بدست مغول در تاریخ بی نظیر است و این شهر با عظمت بدست مغول
ویران و معدوم گردید ( ابن صباغ از عمادالدین محمد بن ابی سعید عبدالکریم در سال ۵۹۶ روایت کرده که در ابی سعید عبدالکریم در سال ۵۹۶ روایت کرده که در تاریخ نیشابور است.
چون حرت علی ابن موسی الرضا ع در سفر خراسان وارد نیشابور میشد به کجاوه ای سوار بوده که در روی قاطر سرخ موئی نصب شده بود و سر پوش آن پارچه مقلاط ابریشمی بوده بسیاری از علماء نیشابور باستقبال آنحضرت رفتند و از اعیان ابو ذرعه رازی محمد بن اسلم طوسی که از حافظین حدیث بودند تقاضا کردند بن اسلم طوسی که از حافظین حدیث بودند تقاضا کردند حدیثی برای آنها بفرماید آنحضرت امر فرمودند مرکب را نگاهدارند و روپوش کجاوه را بالا زنند تا سیمای زیبای هاشمی را زیارت کنند و از پرتو صورت منور امام هشتم سلطان سریر ارتضی حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام بهره مند شوند میگفتند بنمای رخ که خالقی حیران شوند و واله بگشای لب که فریاد از مرد و زن بر آمد جمعیتی که بالغ بر صد هزار نفر بودند باستقبال رفتند و طبقه ممتاز علماء در آنعصر نیشابور سیصد هزار بود کلیه علما و محدثین و فقها و دانشمندان اطراف مرکب را پروانه صفت احاطه کردند و درخواست حدیث از امام میکردند بیست هزار قلم و دوات حاضر شده بود که حدیث امام هشتم را بنویسد دوازده هزار قلمدان طلا و مرصع امام هشتم را بنویسد دوازده هزار قلمدان طلا و مرصع بجواهر کشیده شد و مردم پای تا سر گوش بودند تا آن حدیث را فرا گیرند که ناگاه حضرت علی بن موسى الرضا (ع) سر مبارک از میان کجاوه بیرون آورد و فرمود حدثنی ابی موسى الكاظم عن ابيه جعفر الصادق عن ابيه محمد الباقر عن ابيه زين العابدين عن ابيه حسين الشهيد عن اخيه حسن المجتبى عن ابيه علی ابن ابیطالب عليهم السلام قال حد ثثى رسول الله (ص) قال حدثنى جبرئيل قال سمعت عن الله تعالى قال الله عز و جل كلمة لا الله الا الله حصنى فمن قال لا اله الا الله دخل في حصنى و من دخل في حصنى امن من عذابی و چون چند قدم رفت باز سر بیرون آورده و فرمود بشرطها و شروطها و انا من شروطها عيون اخبار الرضا) و چون این حدیث بآب طلا نوشته شد معروف به ذهبیه شد و یکی از پادشاهان سامانی آنرا بآب طلا نوشت و وصیت کرد در قبرش بگذارند .