وصف آفتاب ج۱ - ولادت تا شهادت امام رضا (ع)  ( صص 103-101 ) شماره‌ی 4918

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > دوران مأمون > دشمنی مامون با امام رضا (عليه السلام)

خلاصه

احمد بن علی انصاری گوید که از اباصلت هروی پرسیدم: «چگونه مأمون حاضر شد که حضرت رضا را به قتل برساند؟ با اینکه آن جناب را تعظیم و تکریم میکرد و ایشان را ولیعهد خویش ساخت اباصلت گفت: مأمون او را به این سبب گرامی میداشت و احترام میکرد که امام فضل و علم داشتند ایشان را ولیعهد خود قرار داد برای اینکه به مردم بفهماند که حضرت اهل دنیاست و در نظر دارد موقعیت او را متزلزل کند و مقام او را در جامعه کاهش دهد. سپس مشاهده کرد که فعالیت هایش نتوانست مقام و موقعیت امام رضا را در انظار جامعه کاهش دهد؛ بلکه روز به روز بر اعتبار و آبروی آن حضرت افزوده میشد از این رو متکلمان و دانشمندان را از شهرها در مرو گرد آورد و در نظر داشت از نظر علمی آن حضرت را مجاب کند و او را به پندار خود شکست دهد در این هنگام مردم گفتند حضرت رضا از مأمون برای خلافت شایسته تر است. مأموران این اخبار را به مأمون می رسانیدند و او از شنیدن این مطالب به خشم می آمد و حسد می ورزید .

متن

ه علت شهادت

چرا مأمون تصمیم گرفت امام رضا را به شهادت برساند؟

مأمون با مشکلات متعددی در آغاز خلافت خود مواجه بود؛ از جمله:

 ۱ موضع گیری مخالف علویان در برابر مأمون و وجود برخی قیام های علوی؛ ۲. تفاوت نگاه عباسیان به امین و مأمون و ناخشنودی آنان از عملکرد مأمون .. قتل امین و عوارض پس از آن؛ ۴. کسب اعتماد عمومی مردم و جلب محبت آنان ۵ بیعت برخی عباسیان با ابراهیم عباسی در بغداد به عنوان خلیفه و خلع کردن مأمون از جانب آنان از منصب خلافت.

خلیفه عباسی به اجبار امام را دعوت کرد و با پیشنهاد تحمیلی ولا يتعهدی به حضرت در پی ترمیم و تثبیت موقعیت خود بود. فرای علل پذیرش این منصب از سوی امام(1. در کتاب چهارم این مجموعه سلوک سیاسی بدان اشاره می شود. )نوع عملکرد حضرت سخنان هشدارها و موضع گیری روشنگرانه ایشان به گونه ای بود که مأمون خود را در رسیدن به اهداف ناکام احساس کرد؛ لذا حضور امام را مانع و تهدیدی برای حکومت خویش دید در نتیجه به قتل امام تصمیم گرفت (2. نک: الإرشاد، ج ۲، ص ۲۶۹)

احمد بن علی انصاری گوید که از اباصلت هروی پرسیدم: «چگونه مأمون حاضر شد که حضرت رضا را به قتل برساند؟ با اینکه آن جناب را تعظیم و تکریم میکرد و ایشان را ولیعهد خویش ساخت اباصلت گفت: مأمون او را به این سبب گرامی میداشت و احترام میکرد که امام فضل و علم داشتند ایشان را ولیعهد خود قرار داد برای اینکه به مردم بفهماند که حضرت اهل دنیاست و در نظر دارد موقعیت او را متزلزل کند و مقام او را در جامعه کاهش دهد. سپس مشاهده کرد که فعالیت هایش نتوانست مقام و موقعیت امام رضا را در انظار جامعه کاهش دهد؛ بلکه روز به روز بر اعتبار و آبروی آن حضرت افزوده میشد از این رو متکلمان و دانشمندان را از شهرها در مرو گرد آورد و در نظر داشت از نظر علمی آن حضرت را مجاب کند و او را به پندار خود شکست دهد. متکلمان و دانشمندان از فرق مختلف در مرو گرد آمدند و با آن جناب گفت و گو کردند. علمای نصاری یهود، مجوس برهمنان صابئان ملحدان و دهریه و همچنین علمای مسلمانان از هر فرقه با حضرت رضا مجادله و مباحثه کردند و امام همه آنها را مجاب کردند و پیروز شدند.

در این هنگام مردم گفتند حضرت رضا از مأمون برای خلافت شایسته تر است. مأموران این اخبار را به مأمون می رسانیدند و او از شنیدن این مطالب به خشم می آمد و حسد می ورزید امام رضا همواره کلمات حق را بر زبان جاری می ساختند و از مأمون و سطوت او نمی ترسیدند و او هم از سخنان آن جناب ناراحت میشد؛ لکن چیزی اظهار نمی کرد و در دل خود آنها را حفظ می کرد؛ سرانجام با حیله و تزویر حضرت رضا را مسموم کرد.(1. عيون أخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۳۹)

بیان صریح حق و همچنین بی باکی امام رضا در برابر مأمون نیزیکی از علل شهادت آن حضرت ذکر شده است و كان الرضاء لا يُحابي المأمون مِنْ حَقِّ وَكَانَ يُجِيبُهُ بِمَا يَكْرَهُ فِى أَكْثَرِ أَحْوَالِهِ فَيَغِيظُهُ ذَلِكَ وَ يَحْقِدُهُ عَلَيْهِ، وَ لَا يُظْهِرُهُ لَهُ : فَلَمَّا أَعْيَتْهُ الْحِيلَة فِي أَمْرِهِ اغْتَالَهُ فَقَتَلَهُ بِالسُّم (2. همان؛ بحار الأنوار، ج ۴۹، ص۲۹۰) ( و عادت امام رضا این بود که از بیان حق در برابر مأمون باک نداشت و در بسیاری از حالات مأمون به او جوابهایی می داد که برای وی ناپسند میآمد. این ها موجب غیظ و خشم مأمون میشد و در دل حقد و کینه . می بست؛ اما بر امام رضا ظاهر نمی کرد.

ابوفراس همدانی در قصیده ای به اهل بیت و بنی عباس پرداخته است. در ابیاتی از این قصیده نشان داده که در به شهادت رسیدن امام تردیدی نداشته است(1. بحار الأنوار، ج ۴۹، ص ۳۱۴)

باؤوا بقتل الرضا من بعد بيعته                                             و أبصروا بغضه من رشدهم و عموا

عصابة شقيت من بعد ما سعدت                                            و معشر هلكوا من بعد ما سلموا

لا بيعة ردعتهم عن دمائهم                                                               ولا يمين و لا قربى و لا رحم

تن به قتل رضا دادند پس از آنکه با وی بیعت کردند و خشم و نفرتش را از این راهی که می پیمودند می دیدند؛ ولی کور شدند

 دار و دسته ای که پس از خوشبختی بدبخت شدند و گروهی که پس از جان سالم به در بردن هلاک شدند

 نه بیعت ایشان را از خونشان بازداشت و نه سوگند و نه خویشی و نه نزدیکی) 

ص103

مخاطب

جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه ، کتاب داستان بلند و رمان