ه علت شهادت
چرا مأمون تصمیم گرفت امام رضا را به شهادت برساند؟
مأمون با مشکلات متعددی در آغاز خلافت خود مواجه بود؛ از جمله:
۱ موضع گیری مخالف علویان در برابر مأمون و وجود برخی قیام های علوی؛ ۲. تفاوت نگاه عباسیان به امین و مأمون و ناخشنودی آنان از عملکرد مأمون .. قتل امین و عوارض پس از آن؛ ۴. کسب اعتماد عمومی مردم و جلب محبت آنان ۵ بیعت برخی عباسیان با ابراهیم عباسی در بغداد به عنوان خلیفه و خلع کردن مأمون از جانب آنان از منصب خلافت.
خلیفه عباسی به اجبار امام را دعوت کرد و با پیشنهاد تحمیلی ولا يتعهدی به حضرت در پی ترمیم و تثبیت موقعیت خود بود. فرای علل پذیرش این منصب از سوی امام(1. در کتاب چهارم این مجموعه سلوک سیاسی بدان اشاره می شود. )نوع عملکرد حضرت سخنان هشدارها و موضع گیری روشنگرانه ایشان به گونه ای بود که مأمون خود را در رسیدن به اهداف ناکام احساس کرد؛ لذا حضور امام را مانع و تهدیدی برای حکومت خویش دید در نتیجه به قتل امام تصمیم گرفت (2. نک: الإرشاد، ج ۲، ص ۲۶۹)
احمد بن علی انصاری گوید که از اباصلت هروی پرسیدم: «چگونه مأمون حاضر شد که حضرت رضا را به قتل برساند؟ با اینکه آن جناب را تعظیم و تکریم میکرد و ایشان را ولیعهد خویش ساخت اباصلت گفت: مأمون او را به این سبب گرامی میداشت و احترام میکرد که امام فضل و علم داشتند ایشان را ولیعهد خود قرار داد برای اینکه به مردم بفهماند که حضرت اهل دنیاست و در نظر دارد موقعیت او را متزلزل کند و مقام او را در جامعه کاهش دهد. سپس مشاهده کرد که فعالیت هایش نتوانست مقام و موقعیت امام رضا را در انظار جامعه کاهش دهد؛ بلکه روز به روز بر اعتبار و آبروی آن حضرت افزوده میشد از این رو متکلمان و دانشمندان را از شهرها در مرو گرد آورد و در نظر داشت از نظر علمی آن حضرت را مجاب کند و او را به پندار خود شکست دهد. متکلمان و دانشمندان از فرق مختلف در مرو گرد آمدند و با آن جناب گفت و گو کردند. علمای نصاری یهود، مجوس برهمنان صابئان ملحدان و دهریه و همچنین علمای مسلمانان از هر فرقه با حضرت رضا مجادله و مباحثه کردند و امام همه آنها را مجاب کردند و پیروز شدند.
در این هنگام مردم گفتند حضرت رضا از مأمون برای خلافت شایسته تر است. مأموران این اخبار را به مأمون می رسانیدند و او از شنیدن این مطالب به خشم می آمد و حسد می ورزید امام رضا همواره کلمات حق را بر زبان جاری می ساختند و از مأمون و سطوت او نمی ترسیدند و او هم از سخنان آن جناب ناراحت میشد؛ لکن چیزی اظهار نمی کرد و در دل خود آنها را حفظ می کرد؛ سرانجام با حیله و تزویر حضرت رضا را مسموم کرد.(1. عيون أخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۳۹)
بیان صریح حق و همچنین بی باکی امام رضا در برابر مأمون نیزیکی از علل شهادت آن حضرت ذکر شده است و كان الرضاء لا يُحابي المأمون مِنْ حَقِّ وَكَانَ يُجِيبُهُ بِمَا يَكْرَهُ فِى أَكْثَرِ أَحْوَالِهِ فَيَغِيظُهُ ذَلِكَ وَ يَحْقِدُهُ عَلَيْهِ، وَ لَا يُظْهِرُهُ لَهُ : فَلَمَّا أَعْيَتْهُ الْحِيلَة فِي أَمْرِهِ اغْتَالَهُ فَقَتَلَهُ بِالسُّم (2. همان؛ بحار الأنوار، ج ۴۹، ص۲۹۰) ( و عادت امام رضا این بود که از بیان حق در برابر مأمون باک نداشت و در بسیاری از حالات مأمون به او جوابهایی می داد که برای وی ناپسند میآمد. این ها موجب غیظ و خشم مأمون میشد و در دل حقد و کینه . می بست؛ اما بر امام رضا ظاهر نمی کرد.
ابوفراس همدانی در قصیده ای به اهل بیت و بنی عباس پرداخته است. در ابیاتی از این قصیده نشان داده که در به شهادت رسیدن امام تردیدی نداشته است(1. بحار الأنوار، ج ۴۹، ص ۳۱۴)
باؤوا بقتل الرضا من بعد بيعته و أبصروا بغضه من رشدهم و عموا
عصابة شقيت من بعد ما سعدت و معشر هلكوا من بعد ما سلموا
لا بيعة ردعتهم عن دمائهم ولا يمين و لا قربى و لا رحم
تن به قتل رضا دادند پس از آنکه با وی بیعت کردند و خشم و نفرتش را از این راهی که می پیمودند می دیدند؛ ولی کور شدند
دار و دسته ای که پس از خوشبختی بدبخت شدند و گروهی که پس از جان سالم به در بردن هلاک شدند
نه بیعت ایشان را از خونشان بازداشت و نه سوگند و نه خویشی و نه نزدیکی)
ص103