نقد تفکر غلات
بطور کلی، غلات به کسانی گفته میشود که برای پیامبر (ص) یا امام (ع)، مقام و منزلتی بیش از آنچه خدا به آنان عطا کرده است، قائلند. اولین گروه غلات بین شیعه بعد از شهادت علی (ع) به وجود آمدند که قائل شدند به این که علی (ع) نه کشته شده و نه مرده و نه خواهد مرد. تا این زمین را پر از عدل و داد کند، این فرقه به سبائیه( ۱۲۸)»(فرق الشيعه، ص ۲۱ ) مشهور شدند.
بعد از علی (ع) نیز عده ای که محمد بن حنفیه را به عنوان امام می شناختند، بعد از مرگ او معتقد شدند که او نمرده است او زنده است این فرقه به کربیه» مشهور شدند، یکی از این افراد حمزة بن عمار البربری بود که از کربیه جدا شد و ادعا کرد که محمد بن حنفیه خداست (۱۲۹ )(همان کتاب، ص ۲۷ ). آنچه نقل شد، به عنوان نمونه بود و گرنه غلات به این فرقه ها منحصر نمی شوند و در شیعه، فرقه های متعددی از غلات به وجود آمدند ولی همه آنان در تمام دوران مورد نفرت امامان شیعه بودند. اباصلت در کوفه عده ای . معتقدند که برای پیامبر (ص) هرگز در نمازش سهوی( ۱۳۰) (درباره این که آیا سهو بر پیامبر (ص) جایز است یا نه بین علما اختلاف است :
شیخ صدوق می گوید: استادم این ولید می گفت مرتبه ای از غلو قائل نشدن سهو برای پیامبر (ص) است و اگر روایاتی که در این موضوع وارد شده را رد کنیم باید همه اخبار را رد کرد و چنین امری ممکن نیست .
ابن بابویه، ابوجعفر، صدوق، من لا يحضره الفقیه، ج ۱، ص ۲۳۴ ، ناشر، دار صعب - بیروت) شیخ صدوق می گوید: غلات و مفوضه به این دلیل قائل به عدم جواز سهو برای پیامبر (ص) شده اند که اگر سهو در نماز برای پیامبر (ص) جایز باشد باید در تبلیغ نیز جایز باشد چون تبلیغ هم مثل نماز بر پیامبر واجب است . صدوق در رد این استدلال می گوید: نماز از اموری است که پیامبر (ص) با بقیه مردم در آن شریک است ولی نبوت اختصاص به پیامبر (ص) دارد و تبلیغ از شرایط نبوت است. بنابراین نماز یک عبادت مشترک بین پیامبر و مردم است ولی تبلیغ یک امر مختص به پیامبر (ص) است پس جایز نیست آنچه در نماز برای او پیش می آید در تبلیغ هم پیش آید. چون با نماز عبودیت پیامبر (ص) ثابت میشود که عبدالله است و با اثبات خواب برای حضرت نفی ربوبیت از او می شود چون آن که هرگز خواب برای او پیش نمی آید، خداست .
بنابراین سهو پیامبر (ص) مثل سهو ما نیست چون سهو ما ناشی از سلطه شیطان بر ماست ولی چون شیطان بر پیامبر (ص) سلطه ندارد پس سهو پیامبر (ص) ناشی از سلطه شیطان نیست بلکه ناشی از خداست، این خداست که سهو برای او پیش می آورد تا مردم بدانند که پیامبر (ص) هم بشر است و به او به دیده پروردگار ننگرند.
بعد می گوید: تصمیم گرفتم که کتابی مستقل درباره اثبات سهو برای پیامبر (ص) و رد کسانی که منکر آن هستند، بنویسم و اجر آن را از خدا می خواهم! (من لا يحضره الفقیه، ج ۱، ص ۲۳۴)
در ذیل آیه .... و اما ينسينك الشيطان، فلا تقعد بعد الذكرى مع القوم الظالمين) - انعام ، ۶۸
جنایی که یکی از رهبران معتزله است می گوید این آیه دلیل بر بطلان اعتقاد امامیه مبنی بر عدم جواز سهو و نسیان بر پیامبر است، شیخ طوسی در جواب او می گوید: امامیه سهو و نسیان را بر پیامبر (ص) در تبلیغ دین جایز نمی دانند ولی در بقیه امور در حدی که به کمال عقل ضرر نزند، جایز می دانند و چگونه می توان گفت سهو بر آنان جایز نیست و حال آنکه آنان می خوابند مریض میشوند بیهوش میشوند و خواب خود از اقسام سهو است. (التبيان، في تفسير القرآن، ج ۴، ص ۱۶۵)
طبرسی نیز در ذیل همین آیه استدلال جنایی را نقل میکند و به همین کیفیت رد می کند. (مجمع البیان، ج ۴، ص ۳۱۷)
شعرانی در حاشیه سخن طبرسی میگوید سهو به معنای ناپدید شدن معنی و مفهوم از ذهن را امامیه قبول دارد و چون امامیه معتقد نیست که همیشه همه چیز در ذهن پیامبر (ص) و امام حاضر است. ولی عده سهو و نسیانی که دلیل عصمت اقتضا دارد که قول آنان حجت باشد، حفظ پیامبر از این سهو و نسیان ضروری است. (همان مدرك)
مجلسی پس از نقل کلام طبرسی می گوید ظاهر کلام ایشان این است که در غیر تبلیغ، سهو، مطلقاً بر پیامبر (ص) جایز است و حال آن که در بین اصحاب ما کسی را سراغ نداریم که مطلقاً سهو را بر پیامبر (ص) جایز بدانده بعد کلام طبرسی را چنین توجیه میکنند که شاید مرادش این باشد که نفی هرگونه سهوی از پیامبر (ص)، بین امامیه مورد اتفاق نیست . (بحار الانوار، ج ۱۷ ، ص ۹۸)
مجلسی در نهایت چنین اظهار نظر میکند که این از مسائل پیچیده است و در توجیه پیچیده بودن آن می گوید : از یک طرف آیات و روایات فراوانی دلالت دارد که سهو از آنان صادر شده است و از طرفی اصحاب ما، بجز عده خاصی اتفاق دارند که سهو برای آنها جایز نیست و از طرفی ادله کلامیه دلالت بر عدم صدور دارد و از طرفی، آیات قابل تأویل و روایات قابل خدشه کردن است. (بحار الانوار، ج ۱۷، ص ۱۱۸)
سپس مجلی رساله ای را بر رد کلام صدوق نقل میکند و خود ایشان می گوید: معلوم نیست این رساله از سید مرتضی است یا از شیخ مفید در پایان میگوید این رساله دارای اشکالاتی واضح می باشد. (همان مدرك، ص ۱۲۹)
بعد از نقل گفتار علما، روشن شد که هیچ یک از آنان تصویر روشنی از مسأله مورد نزاع ارائه نکرده است.
چون این محورها درست روشن نشده است، به عنوان نمونه :
۱ - سهو در چه چیزی جایز است.
الف: در گرفتن وحی و تبلیغ آن؟
ب: در انجام امور شرعی و عبادی؟
ج : در انجام امور عادی و روزمره زندگی؟
۲- سهو از طرف چه کسی جایز نیست:
الف: از طرف شیطان؟
ب از طرف خدا؟
با توجه به ابهام در موارد ذکر شده طبیعی بود که مسأله مورد اتفاق نباشد ولی از استدلال امام رضا (ع) به این که آن کسی که هرگز سهوی برای او پیش نمی آید خداست و از این که سخن از غلات است، امام این تفکر را که برای پیامبر مقامی بیش از آنچه که هست قائل شدن و او را در حد خدا که هیچ سهوی برای او رخ نمی دهد، دانستن را محکوم میکند به دیگر سخن اینکه امام در صدد اثبات سهو برای پیامبر (ص) به نحو موجبه جزئیه می باشد که از حد خدایی پایین تر است، اما این که این سهو کجا و چگونه و در چه حد است امام در صدد اثبات آن نیست .) رخ نداده است.
امام (ع) دروغ میگویند خدا آنان را لعنت کند کسی که هرگز سهوی برای او رخ نمی دهد خداست . اباصلت از همین گروه عده ای معتقدند که حسین بن علی (ع) کشته نشده است و او را همانند عیسی (ع) به آسمان بردند و به این آیه نیز استدلال میکنند «ولن يجعل الله للكافرين على المؤمنین سبیلاً »(۱۳۱)( نساء (۴) آیه ۱۴۱ )، (خدا هرگز برای کافران به زبان مسلمانان، راهی نگشوده است . )
امام رضا (ع) دروغ گفته اند غضب و لعنت خدا بر آنان باد با تکذیب خود نسبت به خبر پیامبر (ص) مبنی بر این که حسین بن علی (ع) کشته می شود، کافر شدند.
به خدا قسم حسین (ع) کشته شده است و آنان که از حسین (ع) بهتر بودند، مانند: امیر المؤمنين (ع) و حسن بن علی (ع) نیز کشته شدند همه ما کشته می شویم، بخدا قسم من به وسیله سم کشته میشوم این خبر از طریق پیامبر (ص) که به وسیله جبرئیل از طرف خدا به او رسیده بود، به من رسیده است.
اما معنای آیه این است که خداوند برای کافران به زبان مؤمنان دلیل و حجتی قرار نداده است و کفار پیامبران را بناحق کشتند و در عین حال که آنان را کشته اند خدا برای کافران به زبان پیامبران دلیل و حجتی قرار نداده است (۱۳۲)(عيون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۰۳ ) .
مأمون به من خبر رسیده که عده ای درباره شما غلو میکنند و بیش از حد برای شما ارزش قائلند.
امام رضا (ع) پدرم از پدرانش از علی بن ابیطالب (ع) نقل کرد که پیامبر (ص) فرمود: مرا از حق خودم بالاتر مبرید چه این که خدا قبل از این که مرا به عنوان پیامبر (ص) انتخاب کند، به عنوان بنده انتخاب کرده است. خداوند فرمود: «ماکان لبشران يؤتيه الله الكتاب والحكم والنبوة ثم يقول للناس كونوا عباداً لى من دون الله ولكن كونوا ربانيين بما كنتم تعلمون الكتاب وبما كنتم تدرسون»( ۱۳۳)( آل عمران (۳) آیه ۷۹ ) ، نسزد هیچ بشری را که خدا به او کتاب و حکمت و نبوت داده باشد آنگاه به مردم بگوید که بندگان من باشید نه بندگان خدا و حال آن که پیامبران می گویند همچنان که از کتاب خدا می آموزید و در آن می خوانید پرستندگان خدا باشید . )
و فرموده است: «ولا يأمركم ان تتخذوا الملائكة والنبيين ارباباً، ايأمركم بالكفر بعد اذانتم مسلمون( ۱۳۴)(آل عمران (۳) آیه ۸۰)،( و نیز به شما نمی فرمایند که فرشتگان و پیامبران را خدا پندارید آیا پس از آن که اسلام آورده اید شما را به کفر فرمان می دهند؟ . )
و حضرت علی (ع) فرمود دو گروه درباره من گمراه میشوند و من گناهی ندارم دوست افراطی و دشمن افراطی و من از آنان که درباره ما غلو میکنند و مقامی بیش از مقام خودمان برای ما قائلند، بیزارم مثل بیزاری عیسی (ع) از نصاری آن چنان که خدا می فرماید :
«واذقال الله يا عيسى ابن مريم انت قلت للناس اتخذوني و امى الهين من دون الله، قال سبحانك ما يكون لي ان اقول ماليس لي بحق ان كنت قلته فقد علمته تعلم ما في نفسي ولا اعلم ما فی نفسک، انک انت علام الغیوب»( ۱۳۵)(مائده (۵) آیه ۱۱۶ )، و آنگاه که خدا به عیسی بن مریم گفت : آیا تو به مردم گفتی که مرا و مادرم را سوای الله به خدایی گیرید؟ گفت به پاکی یاد می کنم ترا نسزد مرا که چیزی گویم که نه شایسته آن باشم اگر من چنین گفته بودم تو خود میدانستی، زیرا بر آنچه در ضمیر من می گذرد دانایی و من از آنچه در ذات تو است بی خبرم زیرا تو داناترین کسان، به غیب هستی . )
و فرمود: «ما قلت لهم الا ما امرتنی به ان اعبدوا الله ربي و ربكم و كنت عليهم شهيداً مادمت فيهم فلما تو فيتنى كنت انت الرقيب عليهم و انت على كل شئ شهید( ۱۳۶)(مائده (۵) آیه ۱۱۷ )»، (من به آنان جز آنچه تو فرمانم داده بودی نگفتم گفتم که الله پروردگار مرا و پروردگار خود را بپرستید و من تا در میانشان بودم، نگهبان عقیدتشان بودم و چون مرا میرانیدی تو خود نگهبان عقیدتشان گشتی و تو بر هر چیز آگاهی .)
و فرمود: «لن يستنكف المسيح ان يكون عبداً لله ولا الملائكه المقربون (۱۳۷)(نساء (۴) آیه ۱۷۲ )»، (مسیح آبایی نداشت که یکی از بندگان خدا باشد و ملائکه مقرب نیز ابایی ندارند.
و فرمود: «ما المسيح ابن مريم الأرسول قدخلت من قبله الرسل و امة صديقة كانا ياكلان الطعام( ۱۳۸)(مائده (۵) آیه ۷۵ )» مسیح پسر مریم جز پیامبری نبود که پیامبرانی پیش از او بوده اند و مادرش زنی راستگوی بود که هر دو غذا می خوردند . )
امام (ع) معنای این که هر دو غذا می خوردند این است که غایط می کردند، بنابراین هر کس انبیا را خدا بداند یا امامان را خدا یا پیامبر (ص) بداند یا غیر امام را امام بداند، ما در دنیا و آخرت از او بیزاریم( ۱۳۹)(عيون اخبار الرضا (ع)، ج ۲، ص ۲۰۱ ) .