منزلگاه های توقف امام
مهم ترین اتفاقاتی که در مسیر حرکت امام به ایران گزارش شده چیست؟
در طول سفر حضرت رضا به خراسان ایشان در شهرها و مکان های مختلفی اقامت کردند که منتخبی از این مکانها را با تکیه بر حوادث یا سخنان نقل شده مرور میکنیم
۱ مکه
محمد بن میمون گوید در مکه با آن جناب بودم، پیش از آنکه به طرف خراسان حرکت کند روزی به امام عرض کردم تصمیم دارم به مدینه برگردم نامه ای برای فرزندتان ابو جعفر بنویسید تا با خود ببرم حضرت رضا تبسمی کردند و نامه را نوشتند نامه را به مدینه بردم و به حضرت جواد دادم. (1. تک عطاردی، مسند الامام الرضاعة، ج ۱، ص ۵۳ تا ۶۲ )
۲ قادسیه
احمد بزنطی گوید در قادسیه که پانزده میل حدود ۲۲ کیلومتر با کوفه فاصله دارد به استقبال حضرت رضا رفتم پس از اینکه خدمتشان رسیدم فرمودند: برای من اتاقی اجاره کن که دو در داشته باشد دری به حیاط باز شود و دری به بیرون تا مراجعه کنندگان به آزادی رفت و آمد کنند. همچنین بزنطی بیان میکند امام رضا زنبیلی برای من فرستادند که در آن تعدادی دینار و یک قرآن مجید بود و خادم آن جناب نزد من می آمد و من مایحتاج زندگی او را تهیه میکردم و می فرستادم. در یکی از روزها از آن جناب پرسیدم قربانت شوم میل دارم مسئله ای از شما بپرسم؛ ولی عظمت و جلال شما مانع از این است که پرسش خود را مطرح کنم در حالی که این پرسش برای من بسیار اهمیت دارد و میل دارم با طرح این موضوع خود را از آتش جهنم نجات دهم امام به من نگریستند در حالی که بسیار اندوهگین بودم فرمودند: هرچه در نظر گرفته ای از من بپرس» عرض کردم: «قربانت شوم. من از پدرتان در همین مکان پرسیدم جانشین ایشان کیست پدرتان شما را به من معرفی کردند و من اینک دو سال است از شما میپرسم امام بعد از شما کیست حضرت رضا در این هنگام فرزندشان ابو جعفر جواد ، را معرفی کردند. (2. همان)
نباج بصره
نقل این نمونه تاریخی از ابو حبیب نباجی نیز تأمل برانگیز است در عالم رؤیا دیدم که حضرت رسول به نباج که در ده منزلی بصره قرار دارد، تشریف آوردند و در مسجدی وارد شده اند که حجاج نیز فرود می آیند. خدمت آن جناب رسیدم و بر آن حضرت سلام کردم و در مقابل ایشان قرار گرفتم. در این هنگام مشاهده کردم که یک طبق از خرمای مدینه را جلوی آن حضرت گذاشته اند. نبی اکرم ﷺ یک مشت از آن خرماها را به من دادند. من آنها را شمردم که هجده دانه بود پس از اینکه از خواب بیدار شدم خواب را چنین تعبیر کردم که هجده سال عمر خواهم کرد مدتی از این جریان گذشت تا در یکی از روزها که در زمین خود به کشاورزی و باغداری مشغول بودم یک نفر نزد من آمد و گفت: «ابوالحسن علی بن موسى الرضا وارد نباج شده اند و در مسجد نزول اجلال فرموده اند. به طرف مسجد حرکت کردم و دیدم گروه گروه به دیدن آن جناب میروند من نیز خود را به آن حضرت رسانیدم و سلام کردم.....(1. مسند الامام الرضاعة، ج ۱، ص ۵۴)
۴ اهواز
ابوالحسن صائغ از عموی خود روایت میکند که وی گفت: همراه حضرت رضا به طرف خراسان حرکت کردم هنگامی که امام به اهواز رسیدند از مردم آنجا نیشکر طلب کردند مردم عرض کردند: «اینک فصل نیشکر نیست و نیشکر در زمستان به دست می آید. حضرت فرمودند: «شما بروید نیشکر پیدا خواهد شد. اسحاق بن ابراهیم گوید: «به خداوند سوگند، سید و سرور من هرگز چیزی را طلب نمیکند که موجود نباشد. چند نفر را به اطراف و نواحی فرستادند ناگهان کارگران اسحاق رسیدند و گفتند: «ما مقداری نیشکر را برای بذر در منزل نگهداری کرده ایم. اینک آن را برای حضرت رضا ببرید. راوی گفت: این یکی از ادله و علامات آن حضرت بود.(2. عيون أخبار الرضا، ج ۲، ص۲۰۵.)
۵ پل اربق
راوی گوید در پل اربق که در نزدیکی رامهرمز بود خدمت حضرت رسیدم سلام کردم و نشستم و عرض کردم قربانت گردم. گروهی گمان میکنند که پدرتان زنده اند. امام فرمودند: دروغ میگویند. خداوند آنان را لعنت کند و اگر او زنده بود میراث او تقسیم نمیشد و زنانش شوهر نمی کردند به خداوند سوگند پدرم طعم مرگ را چشید همان طور که علی بن ابی طالب به چشید.
کویر
قنبری میگفت در خدمت حضرت رضا بودیم در حالی که به طرف خراسان می رفتند. در هنگام حرکت به سرزمین بی آب و علفی رسیدیم. تشنگی سخت همه ما را فرا گرفته بود و نزدیک بود خود هلاک شویم و چهار پایانمان نیز امام رضا فرمودند: «بروید دنبال آب و با دست خود جایی را نشان دادند. رفتیم و آب پیدا کردیم همه از هلاکت و نابودی نجات یافتیم و خود و چهارپایانمان از آن آشامیدیم(1. مسند الامام الرضا، ج ۱، ص ۵۵)
نیشابور
هنگامی که امام رضا وارد نیشابور شدند در محله فور که اکنون در نزد مردم معروف است در خانه ای فرود آمدند که آن را پسندیده نام نهادند. حاکم نیشابوری میگوید: این منزل را از آن سبب پسندیده گفتند که حضرت رضا آن را پسندیدند و در آنجا منزل کردند. هنگامی که در این خانه نزول فرمودند در گوشه ای از حیات این خانه درختی کاشتند. این درخت رشد کرد و بزرگ شد و میوه داد. این درخت بعد از این کانون توجه مردم بود و بیماران و دردمندان و ناتوانان از هر طرف به این خانه روی می آوردند و از میوه این درخت طلب شفا میکردند. جماعتی نیز از برگ این درخت بهبودی یافتند و بسیاری از علیل ها شفا پیدا کردند.(2. مسند الامام الرضا، ج ۱، ص ۲۰۷.)
در گزارشی دیگر شیخ صدوق گوید گفته اند که وقتی حضرت رضا وارد نیشابور شدند در محله ای به نام «فروینی منزل کردند. در آن منزل حمامی بود که امروز در شهر نیشابور آن را حمام رضا یا گرمابه رضا گویند. بنابر گزارش آب چشمه آن خانه خشک شده بود و جریان نداشت.
حضرت دستور دادند چاه را بار دیگر باز کردند. آب آن چاه بسیار زیاد شد و مردم محله از آن استفاده میکردند حتی جلوی در منزل حوضی درست کردند و چند پله برای آن ساختند مردم از آن پله ها پایین می رفتند و از چشمه آب بر می داشتند. در یکی از روزها حضرت رضا خود را در این چشمه شستند و بالای آن نماز خواندند از آن روز تا به حال مردم نیشابور هنوز از آن حوض که به «حوض (کاهلان مشهور است، آب بر می دارند و در آن محل نماز می گزارند(1. عيون أخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۳۷.)
معنی حوض کاهلان این بود که مردی در آن حوض غسل کرد و همیان خود را که در یک طاق در آنجا گذاشته بود، فراموش کرد ببرد و به مکه رفت. پس از اینکه از مکه برگشت بار دیگر سر آن حوض رفت و دید همیانش همچنان سربسته در آنجا هست مردم را از این جریان متوجه ساخت و علت وجود همیان را جست وجو کرد که تا آن وقت در آنجا مانده بود. مردم گفتند: «ماری بزرگ در آنجا منزل کرد و کسی را جرئت آن نبود که به آنجا دستی بزند. مرد صاحب همیان از این جریان تعجب کرد و این واقعه را از معجزات امام دانست در این هنگام مردم به هم نگاه کردند و گفتند: شما عجب مرد کاهلی بودید که در این مدت متوجه این همیان نشده اید از آن روز حوض را حوض کاهلان گفتند.
این نکته را یادآور میشویم که حدیث معروف به سلسلة الذهب را امام در این شهر برای مردم ایراد فرمودند.(2. مسند الامام الرضا، ج ۱، ص ۲۵۰.)
ده سرخ
امام رضا پس از بیرون آمدن از نیشابور نزدیک ده سرخ رسیدند. به ایشان گفتند: یابن رسول الله آفتاب به وسط آسمان رسیده است. آیا نماز نمی گذارید؟ حضرت از مرکب فرود آمدند و فرمودند: «برای من آب بیاورید. گفتند: «همراه خود آب نداریم امام رضا با دست خود زمین را شکافتند و از زمین آب جوشید و حضرت با همراهان از آن آب وضو گرفتند و آن آب تا این زمان باقی است.(1. عيون أخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۳۶.)
رباط سعد
ابواحمد عبد الرحمن، معروف به صفوان مینگارد مردی در مسیر کرمان به خراسان گرفتار دزدان شد و به دست آنان آزار دید و در اثر زجر و شکنجه لب ها و زبانش فاسد شده و از بین رفته بود؛ حتی قدرتش را از دست داده بود و توانایی نداشت سخن بگوید در خواب دید که چاره دردش به دست فرزند رسول خدا است که در نیشابور حضور دارند. در بیداری هنگام ورود به نیشابور به او گفتند حضرت رضا از نیشابور بیرون شد و اینک در رباط سعد است. وی از نیشابور خود را به رباط سعد رسانید و خدمت امام رسید و جریان را برای آن جناب شرح داد؛ در ضمن از امام شفای درد خود را طلب کرد حضرت رضا دستورهایی به او دادند. او عمل کرد و از آن مرض مزمن نجات یافت. (2. عيون أخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۱۱.)
۱۰. سناباذ
عبد السلام بن صالح هروی گوید هنگامی که امام رضا به سناباد وارد شدند به کوهی که از آن سنگ می تراشند تکیه کردند و فرمودند: خداوندا مردم را از این کوه سود برسان و در غذاهایی که در ظرف های سنگی این کوه میپزند برکت قرار بده سپس حضرت رضا فرمان دادند از این کوه برای آن حضرت نیز دیگهایی بسازند. برای آن جناب چند دیگ از کوه تراشیدند. سپس وارد سناباد شدند و در منزل حمید بن قحطبه طائی فرود آمدند. (3. عيون أخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۳۶؛ المناقب، ج ۲، ص ۳۴۳. )
۱۱. سرخس
راوی چنین نقل میکند هنگامی که امام رضا در زمان مأمون وارد نیشابور شدند من به خدمتگزاری و اداره کارهایشان مأمور شدم. چون از نیشابور بیرون آمدند تا سرخس ایشان را مشایعت کردم. پس از اینکه از سرخس خارج شدند در نظر داشتم تا مرو همراهشان باشم؛ اما بعد از اینکه یک منزل از سرخس دور شدیم سر خود را از کجاوه بیرون کردند و فرمودند: ای بنده خدا برگرد تو وظیفه خود را در قبال ما انجام دادی با ما نیکو معاشرت کردی و مشایعت حد معینی ندارد. راوی گوید عرض کردم به حق جدّت مصطفی و مرتضی و مادرت زهرا حدیثی برای من بگو تا دلم آرام گیرد و از خدمت شما برگردم فرمودند: «از من حدیث طلب میکنی در حالی که مرا از کنار قبر جدم رسول خدا، بیرون آوردند و نمی دانم عاقبت کار من چه خواهد شد و اینها با من چگونه رفتار خواهند کرد. (1. عيون أخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۳۷.)
ص85
. واکنش عباسیان به حضور امام در مرو
نوع برخورد عباسیان در مرو با امام چگونه بود؟ آیا آنان به امام اسائه ادب یا اهانتی کردند؟
کینه خاندان حاکم عباسی به خاندان پیامبر اکرم شهره آفاق بود. آنان از اقبال ظاهری مأمون به امام رضا به شدت خشمگین بودند و از انتقال جایگاه خلافت به حضرت واهمه داشتند؛ لذا این عصبانیت را به شیوه های مختلف به اطلاع خلیفه میرساندند. البته برخی عباسیان و موالیان عباسی که در کنار مأمون جای داشتند، گاه به ناچار در برابر شکوه امام سرتسلیم فرود می آوردند به گزارش محمد بن طلحه، هنگامی که مأمون آن حضرت را ولیعهد خود قرار داد و ایشان را خلیفه بعد از خود معرفی کرد اطراف مأمون گروهی بودند که از این وضع ناراحت به نظر می رسیدند و میترسیدند خلافت از خاندان بنی عباس خارج شود و در خاندان فرزندان علی قرار گیرد. سبب نفرت این گروه از حضرت رضا نیز همین بود.
هرگاه امام رضا میخواستند نزد مأمون بیایند، از اطراف و نواحی بر آن جناب سلام میکردند و پرده ها را برایشان بلند میکردند تا وارد مجلس مأمون میشدند. پس از اینکه این جماعت از حضرت رضا کینه کردند با همدیگر قرار گذاشتند هرگاه آن جناب وارد مجلس مأمون شوند، از وی روی بگردانند و پرده را برای ایشان بالا نزنند هنگامی که آن گروه مخالف نشسته بودند امام رضا وارد مجلس شدند و طبق عادت به طرف جایگاه خود رفتند. آن جماعت بدون اختیار بر آن حضرت سلام کردند و بار دیگر پرده ها را بالا زدند تا امام وارد مجلس شوند بعد از اینکه حضرت در جای خود قرار گرفتند آن جماعت همدیگر را ملامت کردند و گفتند: «در مرتبه بعد که خواهد آمد از جای خود حرکت نخواهیم کرد و پرده ها را بالا
نخواهیم زد.»
روز بعد که امام رضا وارد شدند آن جماعت برخاستند و سلام کردند؛ اما پرده ها را بالا نزدند. در این هنگام خداوند باد را فرستاد و پرده بالا رفت پس از اینکه حضرت رضا داخل شدند، باد فرو نشست و بعد از اینکه از مجلس برخاستند بار دیگر باد آمد و پرده ها را بالا زد و امام از مجلس بیرون رفتند. سپس آنان به هم نگاه کردند و گفتند: «این وضع را مشاهده کردید؟ گفتند: «آری» یکی از آنها گفت: «این مرد نزد خداوند قرب و منزلتی دارد. آیا ندیدید هنگامی که وارد شد و شما پرده ها را بالا نزدید چگونه باد پرده ها را بالا زد و باد را مسخر او کرد همان طور که برای حضرت سلیمان مسخر کرده بود؟ اینک تا میتوانید به او خدمت کنید. آن جماعت به آن حضرت اعتقاد پیدا کردند و دست از نفاق برداشتند. (1. كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج ۲، ص ۲۶۰.)
. حضور بنی هاشم در مرو
از بنی هاشم و خویشان و منسوبان امام چه کسانی در مرو آمدند و آنجا اقامت گزیدند؟
استقرار امام رضا در مرو و جایگاه و موقعیت ویژه ایشان، زمینه حضور برخی چهره های علوی و منسوبان امام را فراهم ساخت؛ برای مثال از محمد بن جعفر و اسحاق بن جعفر یاد کرده اند که در مرو حضور یافتند. به گزارش زیر بنگرید
محمد بن داوود گفت من و برادرم خدمت حضرت رضا بودیم. یک نفر آمد و خبر آورد که محمد بن جعفر به حالت احتضار درآمده و چانه اش بند شده است. حضرت رضا حرکت کردند ما هم در خدمت ایشان رفتیم و دیدیم چانه اش قفل شده است. اسحاق بن جعفر و فرزندش با گروهی از آل ابی طالب گریه میکردند حضرت رضا بالای سرش نشستند نگاهی به چهره او افکندند و لبخندی زدند کسانی که حضور داشتند، از لبخند حضرت رضا ناراحت شدند بعضی گفتند خنده ایشان از روی سرزنش برای عمویشان است. سپس امام خارج شدند تا در مسجد نماز بخوانند. عرض کردیم: «آقا، فدایت شویم وقتی که شما در خانه محمد بن جعفر حضور داشتید کسانی که آنجا حضور داشتند درباره خنده شما حرف زدند. حضرت رضا فرمودند: تعجب میکردم از گریه اسحاق به خدا قسم او قبل از محمد از دنیا خواهد رفت و محمد بر جنازه او گریه خواهد کرد. راوی میگوید: محمد خوب شد؛ ولی اسحاق از دنیا رفت.(1. عيون أخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۰۶)
علی بن عبید الله علوی از نوادگان امام سجاد نیز در مرو حضور یافت. او را زاهدترین فرد خاندان ابوطالب و عابدترین زمان شمرده اند. امام او را بسیار احترام میکرد(2. رجال الکشی، ص ۵۹۳؛ بحار الأنوار، ج ۴۹، ص ۲۲.) سلیمان بن جعفر که از خاندان جعفر طیار است نیز در مرو حضور داشت و نزد امام موقعیت ویژه ای یافت.(3. رجال الكشی، ص ۴۷۴ و ۵۹۳)
این نکته نیز در خور ذکر است که به سبب موقعیت ویژه امام نوع آمد و شد حضرت با خویشان نیز دقیق و با رعایت تمام جوانب بود تا به دقت از آسیبهای فرا رو پیشگیری شود عمیر بن برید میگوید: خدمت حضرت رضا بودم که صحبت از محمد بن جعفر شد. فرمودند: «بر خود واجب کردم که با او در زیر یک سقف نباشم با خود گفتم: «این آقا ما را به نیکی و صله رحم امر میکند؛ اما خودش برای عمویش چنین میگوید. ناگاه امام فرمودند: همین کار من صله رحم و نیکی به اوست؛ زیرا وقتی او پیش من بیاید و رفت و آمد داشته باشد هرچه درباره من بگوید مردم از او قبول میکنند؛ اما وقتی پیش من نیاید و من نیز نزد او نروم چیزی که بگوید مردم قبول نخواهند کرد.(1. عيون أخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۰۴.)
شایان ذکر است که پیش تر محمد بن جعفر خلاف نظر حضرت رضا در سال ۱۹۹ ق در مکه قیام کرده بود که جلودی او را سرکوب ساخت و به خراسان فرستاد(2. عيون أخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۰۷) از نکات مهم دیگر اعجاب محمد بن جعفر از مناظره امام رضا با رهبران مذاهب و فرق بود نشان دهنده این موضوع آن بود که او توسط حسن بن محمد نوفلی به امام پیام فرستاد و نگرانی خود را این گونه اعلام کرد: می ترسم مأمون بر او رشک برد و عاقبت او را با سم از میان بردارد یا بلایی بر سرش درآورد به او گوشزد کن تا از این کارها خودداری کند. (3. صدوق، التوحيد، ص ۴۴۱.)
دربانی و مزدوری
گویا در میان یاران امام افرادی هم بودند که مزدور مأمون عباسی به شمار می رفتند. درباره نام و زندگی آنان چه اطلاعی وجود دارد؟
در میان یاران حضرت رضا میتوان به هشام بن ابراهیم عباسی اشاره کرد. او از یارانی بود که در مرو به مزدور دولت عباسی تبدیل شد و هشام عباسی نام گرفت. او پیشتر از خصوصی ترین یاران امام به شمار می رفت. عالم و ادیب و سخنور بود و تمام کارهای امام به دست او انجام می شد؛ به گونه ای که حتی اموالی که از سایر بلاد به مدینه می رسید، نخست نزد او وصول میشد با هجرت امام به مرو او نیز راهی آن سامان شد و زمینه آمد و شد او با ذوالریاستین فراهم آمد و این قرب زمینه مزدور شدن وی را مهیا کرد؛ به گونه ای که تمام اخبار و رفت و آمدها و دیدارهای امام به واسطه او به دربار عباسی منتقل میشد. مأمون پسر خود عباس را برای تعلیم در اختیار هشام گذاشت و به او دستور داد که پسرش را تربیت کند. به همین سبب او را هشام عباسی لقب دادند.(4. عيون أخبار الرضا، ج ۲، ص ۳۹۳.)
گستاخی هشام حتی به تهدید امام نیز کشید حضرت رضا درباره او فرمودند: هشام عباسی به من گفت چرا درخواستهای مأمون را انجام نمی دهی؟» گفتم: «ای عباسی تو هم با من دشمنی میکنی؟» گفت: «آری، باید درخواستهای او را اجابت کنی و الا گردنت را میزنم (1. رجال الکشی، ص ۴۲۲.)
ص96