امام در نیشابور و حدیث سلسلة الذهب
حدیث ۱۰۱ ی»
مرحوم شیخ صدوق با استاد خود از اسحاق بن راهويه روایت میکند که او گفت: وقتیکه علی بن موسی به نیشابور وارد شد رزیکه از آنجا خارج میشد بسوی مأمون محد ثینی که از این دیار بودند همه پیش راه او جمع شدند و گفتند: یا بن رسول الله از میان ما میروی و ما را بحدیثی از احادیث جدت رسول خدا که از آن بهره مند شویم آگاه نمی سازی؟
و این در حالی بود که آن حضرت در عماری یعنی کجاوه نشسته بود. سرش را از محمل بیرون آورد و فرمود:
شنیدم از پدرم موسی بن جعفر که گفت شنیدم از پدرم جعفر بن محمد که گفت شنیدم از پدرم محمد بن علی که گفت شنیدم از پدرم علی بن الحسین که گفت شنیدم از پدرم حسین بن علی که گفت شنیدم از پدرم امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب که گفت شنیدم از رسولخدا که فرمود شنیدم از جبرئیل که گفت شنیدم خداوند عزوجل فرمود:
( كلمة ) لا اله الا الله حصنى فمن دخل حصنى أمن من عذابي، قال. فلما مرت الراحلة نادانا بشروطها وانا من شروطها كلمه لا اله الا الله حصار و قلعه منست پس هر کس بقلعه من داخل گردد از عذاب من ایمن خواهد بود را وی گوید هنگامیکه عماری حرکت کرد آن حضرت بآواز بلند فرمود این شروطی دارد و من خود از جمله شروط آن هستم.
نویسنده کتاب رحمه الله گوید از شروط اقرار بكلمه لا اله الا الله اقرار به امامت آن حضرت است که از جانب خداوند عزوجل معین شده است و طاعتش بر همگان فرض و واجب است. (عيون اخبار الرضا مترجم ج ۲ ص ۲۹۸ ح ۱)
این حدیث شریف معروف بحديث سلسلة الذهب است که خیلی از علماء بزرگ شیعه و سنی نقل کرده اند بعضی ها مقدمه حدیث را طولانی نقل کرده اند مانند صاحب کشف الضمه از صاحب تاریخ نیشابور نقل کرده حضرت رضا در سفری که بفیض شهادت نائل آمد وقتی وارد نیشابور شد در کجاوه ای نشسته بود روی مرکبی که رکابش از نقره خالص بود. پس در بازار دو نفر عالم و حافظ احادیث نبوی یعنی ابوزرعه رازی و محمد بن أسلم طوسى رحمة الله عليهما گفتند ای سید فرزند سادات و ای امام پسر أئمه و ای سلاله طاهره رضیه ای خلاصه پاک نبویه بحق پدران طاهرینت و گذشتگان عزیزت جمال مبارک و میمونت را بما نشان بده و برای ما از پدران و اجدادت حدیثی بفرما که همیشه در یاد تو باشیم پس مرکب امام ایستاد و سایه بان کنار رفت و چشمهای مسلمین با نور جمالش منور گشت که پیشانی و موهایش مانند رسول خدا بود. و تمامی طبقات مردم بپا خاستند بعضی فریاد میزند بعضی گریه میکند بعضی لباسش را میجود بعضی بخاک میافتد بعضی افسار مرکبش را میبوسد بعضی بلند میشود تا سایه بان محمل تا روز به نصف رسید و اشک چشمها مانند جویبار جاری است و صداها خاموش شد تا اینکه امامان و قضاة صبحه زدند ای مردم بشنوید و آرام باشید و رسولخدا را با آزردن اولادش اذیت ندهید وقتی ساکت شدند آن حضرت این حدیث شریف را املاء فرمود که تعداد بیست و چهار هزار نویسنده و خبرنگار غیر از مردم عادی که درخواست کنندگان ابوزرعه رازی و محمد بن اسلم طوسی بودند پس آن حضرت فرمود: حدثنی أبي موسى بن جعفر الكاظم قال: حدثني أبي جعفر بن محمد الصادق قال: حدثني أبي محمد بن علی الباقر قال: حدثني أبي على بن الحسين قال: حدثنی ابی حسین بن علی قال : حدثنی ابی علی بن ابی طالب قال: حدثنى رسول الله صلى الله عليه و آله الحديث. (بحار الانوار ج ۴۹ ص ۱۲۶ ح ۳)