بدرقه یار-قصه های زندگی امام رضا(ع)  ( صص 70-65 ) شماره‌ی 4996

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره علمی و فرهنگی امام > ارتباط و اهميت دادن به شاعران (رسانه آن عصر) > آثار هديه امام رضا عليه السالم به دعبل

خلاصه

بعد از اینکه دعبل قصیده را خواند امام رضا علیه السلام به اتاقی رفت و صد دینار سکه که به نام حضرت زده شده بود، به خادم داد تا به دعبل دهد.وقتی دعبل اینرا دید، اظهار داشت:قسم به خدا ، جهت این نیامده و قصیده ام را برای این نسروده ام.از اینرو پول را بر گرداند و بجای آن یکی از جامه های امام محبوب خویش راخواست تا به آن تبرک جوید و کفنش باشد. امام رضا عبای خز و پیراهنی را که هزار ختم قرآن و هزار شب، هر شب هزار رکعت نماز در آن بجا آورده بود و انگشتری عقیق خود را با همان پول به خادم داد و فرمود:به او بگو این پول را بگیرد؛ بزودی به آن نیازمند خواهد شد . دعبل هدایا را برداشت و با کاروانی به راه افتاد و در بین راه راهزنان به قافله زده دعبل شنید مردی از راهزنان شعر او را زمزمه می کند؛ از اینرو پرسید:آیا شاعر این شعر را می شناسی؟ او گفت او مردی از قبیله خزاعه به نام دعبل بن علی است وقتی دعبل خودش را معرفی کرد رئیس راهزنان پرسید:آیا تو دعبل هستی ؟بعد از اینکه دعبل اینرا تأیید کرد رئیس راهزنان از او خواست تا تمام قصیده را بخواند و وقتی دعبل همه قصیده را خواند، او تمام اموال کاروانیان را برگرداند و دعبل به سوی قم راه افتاد.

متن

 

الإمام البَدْرُ المُنيرُ وَالسِّراجُ الزَّاهِرُ وَالنُّورُ الطَّالِعُ وَالنَّجْمُ الهادي في غياباتِ الدُّجى وَالدَّليل على الهُدى وَالمُنجِي مِنَ الرَّدى.(1)تحف العقول ص ۴۶۲ )

امام ماه بدر درخشان ، چراغ تابان ، نور تابنده ، ستاره هدایتگر در گمراهی های شب دیجور رهنمای راستی و نجاتبخش از پستی است .

امام رضا » علیه السلام»

 

جامه شفابخش

دعبل بن علی خزاعی از یاران کم نظیر امام رضا با ژرف اندیشی، قریحه والا و زبان شعر به دفاع از ساحت مقدس امامت و ولایت از یک سو و رسوایی حاکمان خون آشام ستمگر زمان از سوی دیگر، می تاخت. این ندای اوست که شجاعت پیروان اهل بیت را در گذر زمان طنین انداز است.

چوبه دار چهل سال بر دوش کشیده و نمی بینم که مرا بر آن بیاویزند. »

شوق دیدار او را به سوی مرو کشاند تا قصیده ای را که در مقام و منزلت اهل بیت رسول خدا له سروده و با خود عهد بسته بود که قبل از امام رضا به هیچ کس آنرا نخواند به محبوب خود انشاد كند:(1) ۱ بخشی از قصیده را در متن آوردیم.)

       1.       مدارس آیاتٍ خَلَتْ مِنْ تَلاوَةٍ *** وَمَنْزِلُ وَحِي مُقْفِرِ العَرَصَاتِ

       2.       لآل رسول الله بالخيفِ مِنْ مِنى *** وبالبَيْتِ والتعريف والجمرات

       3.       ديار علي وَالحُسينِ وَجَعْفَرٍ *** وَحَمْزَةَ وَالسجادِ ذَى الثفنات

       4.       مَنَازِلُ قَومٍ يُهْتَدى بهداهُم *** فَتَوْمِنُ مِنْهُم زَلَّةَ العَثَراتِ

       5.       إذا لَمْ تُناج الله في صلوتنا *** بأسمائِهِمْ لَمْ يَقْبَلِ الصَّلَواتِ

       6.        أفاطم قومى يا ابنة الخير فاندبي *** نجوم سموات بأرض فلاة

وقتی دو بیت ذیل را خواند :

       7.       خروج إمام لا محالة خارج *** يقوم على اسمِ اللهِ وَالبَرَكاتِ

       8.       يميز فينا كُلَّ حَقٍ وَباطلٍ *** وَيَجزى على النعماء والنقمات

 

1. مدرسه های کتاب الهی از تلاوت خالی است و خانه وحی به ویرانی گرایید.

۲. آنها متعلق به خاندان رسول خدا لاله در خیف منی، خانه خدا، عرفات صفا و مروه است.

3. آنها ديار على ال ، حسين الله، جعفر الا حمزه الا و سجاد است.

4. منازل کسانی که به واسطه ایشان هدایت یافته و از لغزشها در امان می باشیم.

5. اگر نماز ما قرین نامهای ایشان نباشد مورد پذیرش الهی قرار نمی گیرد.

6. ای فاطمه دختر بهترین آفریده خدا برای ستارگان آسمان در بیابان مويه کن.

7. امامی ظهور خواهد کرد که ملازم و محافظ اسم خداوند و برکات الهی است.

8. حق و باطل را در بین ما مشخص نموده و بر نیکی ها و عقوبت ها حکم می کند.

امام رضا به شدت گریه کرد و فرمود:

روح القدس با این دو بیت بر زبانت سخن گفت. آیا این امام را میشناسی و میدانی کی قیام میکند ؟ »

دعبل گفت :

نه؛ ای مولای من ! فقط شنیده ام که از خاندان شما امامی قیام می کند و زمین را از فساد پاک و با عدل و داد سیراب خواهد نمود. »

امام رضا فرمود:

او فرزند امام حسن عسكرى ، حجة قائم منتظر است. اگر از دنیا یک روز باقی باشد، خداوند متعال آنرا تا ظهور او طولانی میگرداند تا همه جا را با عدل و داد پر کند. رسول خدا الله فرموده است که وقت ظهورش را چون روز قیامت جز خدا کسی نمی داند.»

امام رضا در میان اشعار او دو بیت ذیل را اضافه فرمود

وَقَبْرُ بِطوس يا لَهَا مِنْ مُصِيبَةٍ *** الحت بها الأحشاء بالزَّفَراتِ

إلى الحشر حتى يَبْعَثَ اللهُ قَائِماً *** يُفَرِّجُ الغَمَّ والكُرُباتِ

و قبری در طوس خواهد بود وای از مصیبتی که درون انسان را تا روز حشر شعله می افکند.

تا اینکه خداوند متعال قائم آل محمد «عج» را مبعوث کند تا از ما اندوه و سختی ها را بزداید.

دعبل پرسید:

این مزار کیست ؟ »

امام رضا فرمود:

آن قبر من است که محل رفت و آمد شیعیان و زائران من خواهد شد. هر که مرا در غربتم در طوس زیارت کند، روز قیامت آمرزیده در کنار من میباشد. »

بعد از اینکه دعبل قصیده را خواند امام رضا به اتاقی رفت و صد دینار سکه که به نام حضرت زده شده بود، به خادم داد تا به دعبل دهد.

وقتی دعبل اینرا دید، اظهار داشت:

قسم به خدا ، جهت این نیامده و قصیده ام را برای این نسروده ام.»

از اینرو پول را بر گرداند و بجای آن یکی از جامه های امام محبوب خویش را خواست تا به آن تبرک جوید و کفنش باشد. امام رضا عبای خز و پیراهنی را که هزار ختم قرآن و هزار شب، هر شب هزار رکعت نماز در آن بجا آورده بود و انگشتری عقیق خود را با همان پول به خادم داد و فرمود:

به او بگو این پول را بگیرد؛ بزودی به آن نیازمند خواهد شد . »

دعبل هدایا را برداشت و با کاروانی به راه افتاد و در بین راه راهزنان به قافله زده و همه اموال کاروانیان را بین خود تقسیم می نمودند که دعبل شنید مردی از راهزنان شعر او را زمزمه می کند؛ از اینرو پرسید:

آیا شاعر این شعر را می شناسی؟ »

او گفت :

او مردی از قبیله خزاعه به نام دعبل بن علی است.»

وقتی دعبل خودش را معرفی کرد رئیس راهزنان پرسید:

آیا تو دعبل هستی ؟ »

بعد از اینکه دعبل اینرا تأیید کرد رئیس راهزنان از او خواست تا تمام قصیده را بخواند و وقتی دعبل همه قصیده را خواند، او تمام اموال کاروانیان را برگرداند و دعبل به سوی قم راه افتاد. در قم مردم دور او جمع شدند و از او تقاضا کردند تا آن قصیده را برای ایشان بخواند و از اینرو دعبل در مسجد جامع بالای منبر رفت و آنرا انشاد نمود و مردم هدایای زیادی به او دادند ولیکن وقتی فهمیدند عبای حضرت نزد اوست، از او خواستند تا آنرا به هزار دینار به ایشان بفروشد ولی دعبل نپذیرفت. آنها حاضر شدند تکه ای از آن عبا را به هزار دینار بخرند ولی باز دعبل نپذیرفت و خواست از قم برود. در بیرون قم عده ای از جوانان به او تاخته و عبا را گرفتند.

دعبل برگشت و دست به دامن بزرگترها شد و آنها نیز ناتوانی خود را از برگرداندن عبا اظهار نموده و گفتند:

هزار دینار را بگیر و رها کن؛ دست تو دیگر به آن عبا نمی رسد . » دعبل از ایشان تقاضا کرد که لا اقل تکه ای از آنرا به او بدهند. آنها اینرا پذیرفته و تکه ای از آنرا با هزار دینار به او داده و دعبل راهی خانه خود شد. وقتی به منزل رسید خانه اش را غارت زده یافت و با صد دیناری که حضرت به او داده بود زندگی اش را تأمین نمود و به یاد فرمایش امام رضا افتاد که فرمود:

بزودی به آن پول نیازمند خواهی شد . »

از سوی دیگر ، از آنجا که کنیزک دعبل از چشم راست نابینا و چشم چپش مبتلا به مرض سختی شده بود دعبل آن تکه عبا را به چشمان کنیزک بست و سلامتی به چشمان او بازگشت . (1) ا. بحار الأنوار ج ۴۹ ص ۱۴۷ - ۲۴۱ - ۲۳۸ و سفينة البحار ج ۱ ص ۴۴۵ و عیون اخبار الرضا ج ۲ ص ۲۶۶ - ۲۶۳ )

 

 

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه