بدرقه یار-قصه های زندگی امام رضا(ع)  ( صص 64-61، 81-78 ) شماره‌ی 5046

موضوعات

معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام رضا (عليه السلام) > کرامات و معجزات امام رضا (عليه السلام)

خلاصه

بعد از اعلان رسمی ولایتعهدی امام رضا علیه السلام ، برخی از اطرافیان مأمون از ترس اینکه خلافت از خاندان بنی عباس خارج شود، به هر نحو ممکن نفرت و ناراحتی خود را در این رابطه ابراز می نمودند.روزی آنها بنا گذاشتند که هنگام ورود امام رضا از سلام کردن و کنار زدن پرده آویخته به در که همیشه انجام می دادند، اجتناب ورزند. هنگامی که حضرت رضا طبق معمول وارد دربار شد ایشان ناخود آگاه سلام داده و پرده را کنار زده و سپس به سرزنش یکدیگر پرداختند و مصمم شدند که فردا تصمیمشان را عملی سازند. وقتی فردا امام رضا وارد شد همگی سلام داده ولیکن پرده را کنار نزدند؛ از اینرو در رفت و برگشت نسیمی وزید و پرده کنار رفت و ایشان به هم نگاه کرده و گفتند:او نزد خداوند از مقام و منزلتی والا برخوردار است. همانطور که پروردگار باد را به تسخیر حضرت سلیمان در آورد، چیره او نیز ساخت.به دنبال این، همگی به خدمتگزاری امام رضا همت گماشته و عقیده شان راسخ تر شد .

متن

مَنْ عَرَفَ حَقَّنَا وَجَبَ حَقَّهُ وَمَنْ لَمْ يَعْرِفْ حَقَّنَا فَلا حَقَّ لَهُ . (1) . تحف العقول ص ۴۷۱ )

حق کسانی که حق ما را بشناسند ، ثابت وگرنه دارای حقی نمی باشند .

امام رضا ) علیه السلام)

 

زنده شدن تصویر دو شیر

بعد از کرامت نزول باران برخی از بدخواهان حضرت رضا به مأمون گفتند:

ای امیر مؤمنان نسبت به نیل خاندان علی به خلافت هشدار می دهیم؛ شما با دست . خودتان، خود را به هلاکت میبرید؛ این خاندان جادوگر را که رو به خاموشی و افول بودند، مطرحشان نموده و بر سر زبانها انداختی دنیا را با دروغ و خرافات خودشان پر کرده و به این باران، اظهار وجود نمودند. میترسم با سحر و جادویش خلافت را از خاندان بنی عباس به خود انتقال دهند؛ آیا کسی علیه خودش چون تو ، چنین جنایتی را مرتکب می شود؟!

مأمون گفت :

او بطور پنهانی و بدور از چشم ما مردم را به خود می خواند؛ از اینرو او را ولیعهد خود قرار دادیم تا عملکرد و خواسته اش به نفع ما تمام شود. اگر او را به حال خود رها میکردیم، توان مقابله نداشتیم وليكن اکنون او كاملاً در اختیار ماست و به تدریج مقام و منزلت او را نزد مردم به گونه ای که بپندارند او شایسته خلافت نیست ، خدشه دار کرده و سپس ریشه کن میکنیم.»

حمید بن مهران به مأمون گفت:

ای امیر مؤمنان! اجازه ده تا با او به بحث نشسته و رسوایش کنم.»

مأمون اظهار داشت :

نزد من چیزی بهتر از این نیست . »

حمید بن مهران مجلسی گرد آورد و در آن به امام رضا گفت :

از تو حکایاتی نقل میکنند که اگر بدانی آنها را انکار میکنی؛ از آنجمله بارانی است که طبق عادت همیشگی میبارید ولیکن مردم آنرا معجزه و از نشانه های بی همتای تو دانستند و حال آنکه این امیر المؤمنين ( اشاره به مأمون که او برتر از همه است، ترا در جایگاهی که خود میدانی، قرار داد؛ از اینرو روا نیست که مسائل کذب و دروغ را علیه او و به نفع خودت شایع کنی .»

امام رضا فرمود:

من مانع صحبت مردم درباره نعمتهای خدا دادیم نمیشوم اما در رابطه با مصاحب خودت که گفتی مرا بزرگ شمرده، اینرا بدان؛ پست و مقامی را که به من واگذار نمود چون قضية يوسف صديق و شاه مصر است که میدانی . »

او با خشم و غضب گفت :

ای فرزند موسی! از حد و منزلت خود پا را فراتر نهاده و بارانی را که خداوند مقدر کرده بود آیت و وسیله قدرت خود قرار دادی گویا مثل معجزه ابراهیم خلیل را که جزیی از پرندگان را بر سر چند کوه گذارد و با صدا زدنش همه زنده شده و نزد او آمدند، انجام دادی. اگر راست میگویی این دو شیر را زنده و بر من چیره گردان . »

در اینحال امام رضا به تصویر دو شیر بر مسند مأمون ، ندایی زد و فرمود:

آن فاجر گنهکار را بگیرید.»

در اینحال آن دو شیر مصوّر زنده شده و بی درنگ او را دریده و اثری از وی باقی نگذاشتند. حاضران با تحیر و شگفتی ناظر صحنه بودند که آن دو شیر نزد حضرت رضا آمده و گفتند:

اگر رخصت دهی با این اشاره به مأمون ) آن کنیم که با او کردیم . »

و لیکن امام رضا از آن دو شیر خواست که به حالت اولیه خویش باز گردند.

مأمون که از ترس بیهوش شده و با ریختن گلاب بر رویش به هوش آمد ، اظهار داشت :

سپاس خدا را که مرا از شر حمید بن مهران نجات داد . »

سپس رو به امام نمود و گفت :

ای فرزند رسول خدا این خلافت از آن رسول خدا ﷺ و شماست . اگر بخواهی از تخت پایین می آیم تا در اختیار شما باشد.»

امام رضا فرمود:

اگر می خواستم با شما به مناظره و گفتگو نمی پرداختم. بطور یقین خداوند متعال غیر از انسانهای نادان همه آفریده اش را چون تصویر این دو شیر فرمانبر ما قرار داده و پروردگار متعال را در رابطه با جهال از بنی آدم تدبیری است؛ امر الهی است که ترا به حال خود واگذارم و زیر دست تو بودن من به عنوان ولیعهد چون دستور خداوند به یوسف است که زیر دست فرعون مصر باشد . » (1) 1. بحار الأنوار ج ۴۹ ص ۱۸۵ - ۱۸۲ و عيون اخبار الرضا ج ۲ ص ۱۷۱. )

64

 

إنَّ الإمامَ مُؤَيَّدُ بِرُوحِ القَدُسِ . (1) ۱ کشف الغمة ج ۳ ص ۱۲۱ )

به یقین امام مؤید به روح القدس است .

امام رضا » علیه السلام»

 

نسیم رحمت

بعد از اعلان رسمی ولایتعهدی امام رضا ، برخی از اطرافیان مأمون از ترس اینکه خلافت از خاندان بنی عباس خارج شود، به هر نحو ممکن نفرت و ناراحتی خود را در این رابطه ابراز می نمودند.

روزی آنها بنا گذاشتند که هنگام ورود امام رضا از سلام کردن و کنار زدن پرده آویخته به در که همیشه انجام می دادند، اجتناب ورزند. هنگامی که حضرت رضا طبق معمول وارد دربار شد ایشان ناخود آگاه سلام داده و پرده را کنار زده و سپس به سرزنش یکدیگر پرداختند و مصمم شدند که فردا تصمیمشان را عملی سازند. وقتی فردا امام رضا وارد شد همگی سلام داده ولیکن پرده را کنار نزدند؛ از اینرو در رفت و برگشت نسیمی وزید و پرده کنار رفت و ایشان به هم نگاه کرده و گفتند:

او نزد خداوند از مقام و منزلتی والا برخوردار است. همانطور که پروردگار باد را به تسخیر حضرت سلیمان در آورد، چیره او نیز ساخت . »

به دنبال این، همگی به خدمتگزاری امام رضا همت گماشته و عقیده شان راسخ تر شد . (1) . بحار الأنوار ج ۴۹ ص ۶۱ - ۶۰ )

 

عونُكَ للضعيف أَفْضَلُ مِنَ الصَّدَقَةِ . (1) 1. تحف العقول ص ۴۷۰ )

کمک به ناتوان بهتر از صدقه دادن است .

امام رضا » علیه السلام»

 

نسخه ای از محبوب

بعد از رسیدن امام رضا به خراسان عده ای از شیعیان از اماکن مختلف ، خواستند با هدایایی خدمت حضرت شرفیاب شوند؛ از اینرو از نقاط مختلف چند کاروان براه افتاد و از قضای روزگار ، کاروان علی بن اسباط را در بین راه راهزنان محاصره کردند و تمام اموال و آن هدایا را به سرقت برده و دو دندان علی بن اسباط را که در مقابلشان به دفاع برخاسته بود، شکستند.

علی بن اسباط به روستایی در آن نزدیکی رفت و شب را آنجا به سر برد و در خواب امام رضا را دید که می فرماید: غمگین مباش هدایای تو به ما رسید. دندانهایت را با آرد سعد درمان کن.»

علی بن اسباط از خواب با خوشحالی بیدار شد و با آرد سعد دندانهایش را معالجه نمود و به سوی محبوب خویش راهی شد. (1) .بحار الانوار ج ۴۹ ص ۷۲ )

81

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه