مناظره ششم : مناظره با سلیمان مروزی
سلیمان مروزی برجسته ترین عالم رشته کلام در خراسان بود. مأمون تصور می کرد که او می تواند در مناظره علمی امام رضا (ع) را به شکست و ادارد بر این اساس از او دعوت کرد که به دربار او بیاید، وقتی سلیمان بر مأمون وارد شد مأمون با احترام خاصی از او استقبال کرد و هدایایی به او داد، سپس سخن را چنین شروع کرد:
مأمون: پسر عمویم علی بن موسی (ع) از حجاز آمده او علم کلام و متکلمان را دوست دارد، چه مانعی دارد که روز ترویه( ۲۴۱)(این جمله نشان می دهد که در روز ترویه مراسم بخصوصی در دربار انجام می گرفته که همه شخصیتهای سیاسی، علمی، نظامی و .... شرکت میکردند و انتخاب این روز از طرف مأمون برای مناظره نیز فقط برای شکست و هتک حیثیت امام بود. گرچه مأمون در ضمن سخن به این هدف اعتراف میکند همچنین در ضمن مناظره مشخص می شود که مجلس مملو از شخصیتها بوده است .) برای مناظره با او پیش ما بیایی؟
سلیمان: ای امیر من دوست ندارم در مجلسی که مملو از بنی هاشم است با او مناظره کنم زیرا آبرویش نزد بنی هاشم خواهد رفت و بحث را نمی توان به نتیجه رساند!
(ص183)
مأمون چون قدرت علمی تو را می دانستم به دربار احضارت کردم و تنها آرزوی من این است که حداقل در یک مورد او را به شکست و اداری!!
سلیمان که این چراغ سبز را از مأمون دید گفت : ای امیر این کار کار خودم است!! مجلس را تشکیل بده و او را به من واگذار کن و خود نیز حضور داشته باش .
به دنبال اعلام آمادگی سلیمان مروزی مأمون مأموری را نزد امام فرستاد و گفت: مردی که تنها شخصیت علم کلام در خراسان میباشد در حضور ماست اگر زحمت نیست شما هم تشریف بیاورید!
نوفلی می گوید: امام حرکت کرد برای وضو گرفتن و به ما فرمود: شما همراه با عمران صابی بروید عمران صابی همان کسی است که در مناظره قبلی به دست امام مسلمان شده بود و به یکی از مدافعان سرسخت اسلام تبدیل شده بود. هنگامی که بر مأمون وارد شدیم، پس از سلام مأمون گفت: برادرم ابوالحسن که خدا او را نگهدارد کجاست؟
نوفلي : او مشغول لباس پوشیدن است و دستور داد که ما جلوتر بیاییم او بعد خواهد آمد سپس برای عمران اجازه خواستم .
مأمون: عمران کیست؟
نوفلی: همان کسی است که به دست شما مسلمان شده است این جمله را برای این که مأمون ناراحت نشود گفته است .
مأمون: مانعی ندارد وارد شود پس از ورود عمران مأمون رو به عمران گفت : خوب شد که عمرت باقی ماند تا در زمره بنی هاشم درآمدی؟! عمران شکر خدایی را که مرا به وسیله شما فضیلت داد ای امیر این جمله از عمران نیز برای در امان ماندن از شر مأمون است.
مأمون ای عمران این سلیمان مروزی تنها شخصیت علم کلام در خراسان است؟ عمران ای امیر با این که او بداء را منکر است خیال میکند که برجسته ترین شخصیت علم کلام است!
مأمون چرا با او مناظره نمی کنی؟ عمران این بستگی به نظر او دارد.
در این حال امام رضا (ع) وارد شد و فرمود درباره چه موضوعی صحبت می کردید؟
عمران پسر پیامبر (ص) این سلیمان مروزی است.
(ص184)
سلیمان رو به عمران: آیا داوری ابوالحسن (ع) در مسأله بداء را قبول داری؟
عمران آری ولی مشروط به این که دلیل قانع کننده ای بیاورد که من بتوانم آن را برای امثال خودم بیان کنم؟!
مأمون رو به امام، ای ابوالحسن درباره مسأله مورد بحث نظرت چیست؟
امام (ع) رو به سلیمان: چگونه بداء را انکار میکنی در حالی که آیات فراوانی بر آن دلالت دارد از قبیل : اولا يذكر الانسان انا خلقناه من قبل ولم یک شیئاً( ۲۴۲)(مریم (۱۹) آیه ۶۷ ) ،( آیا انسان بیاد نمی آورد که ما او را آفریدیم و قبلاً چیزی نبود.)
وهو الذي يبدوا الخلق ثم يعيده وهواهون علیه ، (۲۴۳ )(روم (۳۰) آیه ۲۷)(اوست که آفرینش را آغاز می کند و دو مرتبه ایجاد میکند و ایجاد دوباره برایش آسان تر است . )
بديع السموات والارض (۲۴۴)( بقره (۲) آیه ۱۱۷ ) ،( پدید آورنده آسمانها و زمین خداست . )
يزيد في الخلق ما يشاء ان الله على كل شی قدیر (۲۴۵)( فاطر (۹) آیه ۱ ) ، (خداوند در آفرینش می افزاید بدرستی که خداوند بر هر چیزی قادر است . )
و بدأ خلق الانسان من طین (۲۴۶)(سجده (۳۲) آیه ۷) ، (و خداوند آفرینش انسان را با گل آغاز کرد . )
و آخرون مرجون لأمر الله اما يعذبهم و اما يتوب عليهم (۲۲۷)(توبه (۹) آیه ۱۰۶ ) ، (و عده ای دیگر که به رحمت خدا امیدوارند یا آنان را عذاب میکند و یا از آنان می گذرد.)
وما يعمر من معمر ولا ينقص من عمره الأ في كتاب (۲۴۸)(فاطر (۹) آیه ۱۱ ) ، (هیچ کس عمر طولانی نمی کند و از عمر کسی کوتاه نمی شود مگر این که در کتاب ثبت است . )
امام (ع) با استدلال به این آیات به سلیمان گوشزد کرد که این آیات دلالت بر بداء دارد و با وجود این آیات او چگونه بداء را انکار می کند.
سلیمان آیا از پدرانت در این زمینه روایتی داری؟ (۲۴۹)( این تقاضا شاید بدین جهت باشد که آیاتی که امام استدلال کرد دارای معانی متعددی است و برای سلیمان روشن نبود از این جهت میخواست به حدیث استدلال کند که معنا روشن باشد.)
امام (ع): آری امام صادق (ع) فرمود: خداوند دو نوع علم دارد: ۱- علمی که جز خودش
(ص185)
دیگری از آن اطلاع ندارد و مخفی است که بداء از این جا حاصل میشود. ۲- علمی که خداوند آن را به ملائکه پیامبران و علمای از اهل بیت (ع) نیز عطا کرده است ...
سلیمان دوست دارم برای همین علم از قرآن برایم استدلال کنی؟
امام (ع) خداوند به پیامبر اسلام فرمود: فتول عنهم فما انت بملوم (۲۵۰)(ذاریات (۵۱) آیه ۵۴ ) ، (از آنان روی برگردان که تو سرزنش شده نیستی .)
امام (ع): در این آیه خداوند اراده کرده بود که آنان را هلاک کند سپس بداء حاصل شد( ۲۵۱)(توضیح آن که علم اول مشروط به شرطی نیست و معلوم با همه شرایط و موانع مشخص است ولی علم دوم مشروط به شرایط و موانعی است که در صورت تحقق شرایط معلوم تحقق پیدا میکند. در این صورت آنان که از شرایط اطلاعی ندارند تصور میکنند برای خدا بداء حاصل شده و از اراده اش برگشته است در حالی که چنین نیست این بداء برای آنان حاصل شده نه برای خدا ) و آیه آمد که : و ذکر فان الذكرى تنفع المؤمنين (۲۵۲)( ذاریات (۵۱) آیه ۵۵) ،( یادآوری کن که یادآوری کردن برای مؤمنان مفید است . )
سليمان: فدایت شوم بیشتر بگو؟
امام (ع) پیامبر فرمود: خداوند به پیامبری وحی کرد که به فلان پادشاه خبر دهد که در فلان تاریخ با این خصوصیات خواهد مرد. پیامبر نزد پادشاه رفت و به او خبر داد که تو در فلان تاریخ خواهی مرد آن پادشاه آنقدر دعا کرد که از تخت به زیر افتاد از جمله دعاهای او این بود: خدایا به من مهلت ده تا فرزندم بزرگ شود. خداوند به آن پیامبر وحی کرد که نزد آن پادشاه برو و به او اعلام کند که اجلش به تأخیر افتاد و پانزده سال دیگر به عمرش اضافه شد .
پیامبر عرض کرد: خدایا تو میدانی که من هرگز دروغ نگفته ام چون پیامبر از شرایط اطلاع نداشت تصور میکرد که این دو پیام با هم سازگار نیست که مدتی قبل به طرف بگویند خواهد مرد ولی اکنون بگویند نمی میری زیرا پادشاه دعا کرده بود از این جهت پیامبر تصور می کرد که بداء حاصل شده ولی برای خدا از اول مشخص بود.
خداوند فرمود تو مأموری و این پیام را به او برسان و خداوند از آنچه انجام می دهد بازخواست نمی شود.
امام (ع) رو به سلیمان گمان میکنم در مورد انکار بداء از سخنان یهود الهام می گیری؟ سلیمان به خدا پناه میبرم که چنین باشد مگر یهود چه گفته اند؟
(ص186)
امام (ع) آنها می گویند: یدالله مغلولة (۲۵۳)(مائده (۵) آیه ۶۴ )، دست خدا بسته است و مقصودشان این است که خدا در ابتدای خلقت هر کاری که میخواست انجام داده و دیگر هیچ دگرگونی رخ نخواهد داد در حالی که خداوند می فرماید: «غلت ايديهم و لعنوا بما قالوا (۲۵۴)(مائده (۵) آیه ۶۴ )»، (دست آنان بسته باد که با این سخن از رحمت خدا دور شده اند . )
سپس امام (ع) فرمود: جمعی از مردم درباره بداء سؤال کردند پدرم فرمود: تعجب می کنم که چگونه مردم بداء را انکار میکنند در حالی که خداوند در قیامت عده ای از مردم را متوقف می کند و آنان امید به رحمت خدا دارند این سخن امام کاظم (ع) اشاره به آیه ای دارد که حضرت
رضا (ع) در اول استدلال برای سلیمان بیان کرد.
سلیمان پس لیلة القدر چیست؟
امام (ع) اى سليمان ليلة القدر شبی است که خداوند امور یک سال را در آن قطعی می کند.
سليمان فدایت شوم الآن فهمیدم باز هم بگو؟
امام (ع) ای سلیمان بعضی از امور را تنها خداوند میداند که بخشی از آنها را به وجود می آورد و بخشی را به تأخیر می اندازد ای سلیمان امیر المؤمنین (ع) می فرمود: دو نوع علم داریم : ۱- علمی که خداوند به ملائکه و پیامبران آموزش داده که این واقع میشود و علمی که احدی از خلق
از آن اطلاعی ندارد از این علم است که خداوند بخشی را از بین می برد و بخشی را به وجود می آورد. سلیمان رو به مأمون ای امیر از امروز به بعد نه بداء را انکار می کنم و نه تکذیب می کنم انشاء الله .
مأمون ای سلیمان هر چه میخواهی از ابوالحسن بپرس ولی خوب گوش کن و در بحث انصاف را رعایت کن.
سلیمان رو به امام (ع))، سرورم بپرسم؟
امام (ع) هر چه می خواهی بپرس .
سلیمان نظرت درباره کسانی که میگویند اراده نیز صفتی همچون حی و سمیع و بصیر و قدیر است چیست؟ یعنی این که آنان اراده را از صفات ذات میدانند که قابل تفکیک نیست (۲۵۵)(در علم کلام دو نوع اراده قائلند : الف) اراده فاعلی که بازگشت آن به همان صفت علم است. ب) اراده فعلی که از استدلال دو طرف مشخص میشود که معنای دوم مورد بحث بوده ولی سلیمان نتوانسته بین این دو معنا تفکیک قائل شود.)
(ص187)
امام (ع) شما می گویید اشیاء به وجود آمد و سپس گسترش پیدا کرد چون خداوند خواست و اراده کرد و نمی گویید اشیاء به وجود آمد و گسترش پیدا کرد چون خداوند شنوا و بیناست و همین تفاوت تعبیر دلیل بر این است که صفت اراده مثل صفت سمیع و بصیر نیست (امام (ع) می خواهد از اختلاف کاربرد این دو صفت اشاره به اختلاف معنای آن دو کند .)
سلیمان :خداوند از ازل اراده داشته است؟
امام (ع): ای سلیمان آیا اراده اش غیر از ذات اوست؟
سلیمان :آری غیر از ذات اوست و ازلی است .
امام (ع): بنابراین در کنار خداوند به یک وجود قدیم و ازلی دیگری قائل هستی؟
سلیمان: نه من چیزی را غیر از ذات او قدیم نمی دانم؟!
امام (ع) :پس می گویی اراده حادث است .
سلیمان: نه حادث نیست!
در این جا مأمون فریاد زد سلیمان آیا با او لجاجت می کنی؟ انصاف را رعایت کن آیا نمی بینی که صاحب نظران در مجلس هستند؟ سپس مأمون رو به امام (ع) عرض کرد: ای ابو الحسن با او سخن بگو، بالأخره او متکلم خراسان است .
امام (ع): مطلب سابق را تکرار کرد و فرمود: اراده حادث است زیرا اگر چیزی ازلی و قدیم نبود باید حادث باشد و اگر حادث نبود باید ازلی باشد؟
سلیمان :اراده او از اوست همان طوری که شنوایی و بینایی و علم او از اوست .
امام (ع): بنابراین اراده عین ذات اوست.
سلیمان: نه عین ذات او نیست .
امام (ع) :بنابراین صفت مرید مثل صفت سمیع و بصیر نیست .
سلیمان: خدا خودش را اراده کرده است .
امام (ع) معنای این که میگویی خودش را اراده کرده یعنی چه؟ آیا اراده کرده که باشد یا اراده کرده که زنده باشد یا شنوا باشد یا بینا باشد یا قدرتمند باشد؟
سلیمان: آری چنین اراده کرده است .
امام (ع): آیا با اراده خدا سمیع بودن و بصیر بودن و زنده بودن تحقق پیدا کرد؟! امام (ع) بنابر این اگر چنین اراده نمی کرد هرگز سمیع و بصیر و قدیر نبود؟
سلیمان: آری نبود . !
(ص188)
در این جا مأمون و اطرافیان از سخن سلیمان خندیدند و حضرت رضا (ع) نیز خنده اشدر گرفت، سپس حضرت رو به جمعیت حاضر با متکلم خراسان مدارا کنید .
امام (ع) :ای سلیمان بنا بر آنچه که تو اظهار میداری خداوند قابل تغییر و تحول است، در حالی که هرگز خدا را نمی توان با این صفت توصیف کرد.
در این جا سلیمان از سخن باز ایستاد و چیزی نگفت.
امام (ع): سلیمان اجازه می دهی سؤالی کنم؟
سليمان: فدایت شوم بپرس .
امام (ع) :نظر خود و همفکرانت را در این باره بگو آیا درباره خدا چیزهایی را می گویید که مردم میفهمند و میشناسند یا این که چیزی میگویید که مردم نمی فهمند و نمی شناسند؟
سلیما:ن چیزی میگوییم که مردم می فهمند و می شناسند.
امام (ع) : بنابر این چه کسی به مردم آموزش داده است که اراده کننده غیر از اراده است و اراده کننده قبل از اراده است و فاعل قبل از مفعول است این سخنان مردم با سخن شما که می گویید اراده و اراده کننده یکی است جور در نمی آید.؟
سلیمان: فدایت شوم مردم اراده خدا را نه می فهمند و نه می دانند!!
امام (ع): این چنین میبینم که شما مدعی علمی هستید که خود شناخت درستی ندارید؟
بنابراین اراده پیش شما نه قابل شناخت است و نه قابل فهم و نه قابل تعقل ؟
در برابر این اشکال حضرت رضا (ع) سلیمان پاسخی نداشت و ساکت شد .
امام (ع): رو به سلیمان) ای سلیمان آیا آنچه در بهشت و جهنم است را خدا می داند؟ سلیمان: آری.
امام (ع): آیا آنچه که علم خدا به آن تعلق گرفته بود که چنین و چنان می شود نیز از این قسم است که خدا می داند؟
سلیمان: آری .
امام (ع): بعد از آن که آنها تحقق پیدا کرد چیزی افزوده می شود یا نه؟
سلیمان: چیزی را می افزاید.
امام (ع): از سخن تو چنین برداشت میشود که چیزی افزوده شده که در علم خدا نبود. سلیمان فدایت شوم افزوده شده ها مرز ندارند!!
امام (ع): بنابراین به نظر شما خداوند احاطه علمی به آنچه که در بهشت و جهنم است ندارد.
(ص189)
و اگر احاطه علمی نداشت پس از قبل نیز نمی دانست که چه چیزی در بهشت خواهد بود و چه چیزی در جهنم در حالی که خدا برتر از این سخنان است.
سلیمان: من که گفتم نمی داند از این جهت است که آنها محدود نیستند چون خداوند بهشت و دوزخ را به خلود توصیف کرده است و ما محدود کردن آن دو را نمی پسندیم؟
امام (ع): علم خدا به بهشت و دوزخ موجب محدود شدن آنها نخواهد شد زیرا خداوند می داند بهشت و جهنم را سپس بر آنها می افزاید ولی محدود نمی کند و سخن خدا در قرآن نیز چنین است: «کلما نضجت جلودهم بدلناهم جلوداً غيرها ليذوقوا العذاب (۲۵۶)(نساء (۴) آیه ۵۶)»،( هرگاه پوستهای آنان پخته شود پوستهای دیگری را جایگزین میکنم تا عذاب را بچشند . )
همچنین نسبت به بهشتیان فرموده است: «عطاء غیر مجذوذ( ۲۵۷)(هود (۱۱) آیه ۱۰۸ )، (بخشش بی پایان . )
همچنین فرموده است: فاكهة كثيرة لا مقطوعة ولا ممنوعة (۲۵۸)(واقعه (۵۶) آیه ۳۳ )، (میوه های فراوانی که نه قطع شده و نه منع شده است . )
سلیمان: خداوند این را میداند ولی اضافه کردن از آنها را نیز قطع نمی کند.
امام (ع): ای سلیمان نظرت درباره خوردنی و آشامیدنی اهل بهشت چیست؟ آیا آنچه که آنان میخورند و می آشامند جایگزین می شوند یا نه؟
سلیمان: آری جایگزین می شود.
امام (ع): آیا با این که خدا جایگزین کرده از آنها قطع می کند؟ سليمان: نه .
امام (ع) :هر چیزی که در بهشت است چنین است که جایگزین می شود ولی قطع نمی شود؟
سلیمان: بلکه قطع می شود و اضافه می شود.
امام (ع): بنابراین آنچه آنجاست نابود میشود. ای سلیمان این سخن که آنچه در بهشت و جهنم است نابود می شود هم خلاف سخن توست که میگویی بهشت و جهنم خلود دارند و هم خلاف سخن خداست که می فرماید: لهم ما يشاؤن فيها و لدنيا مزيد (۲۵۹)(ق (۵۰) آیه ۳۵ )( برای مؤمنان در بهشت هر چه بخواهند آماده است و نزد ما چیزهای دیگری نیز هست .)
(ص190)
«عطاء غير مجذود »(۲۶۰)(هود (۱۱) آیه ۱۰۸)،( برای مؤمنان بخششی است بی پایان .)
«وما هم منها بمخرجين» (۲۶۱)(جمر (۱۵) آیه ۴۸ )، (مؤمنان از بهشت خارج نمی شوند . )
«خالدين فيها ابداً »(۲۶۲)(بینه (۹۸) آیه ۸ )، (مؤمنان همیشه در بهشت خواهند بود .)
« فاكهة كثيرة لا مقطوعة ولا ممنوعه»( ۲۶۳)(واقعه (۵۶) آیه ۳۳ )،( برای مؤمنان در بهشت میوه های فراوانی است که نه قطع شده و نه منع شده است . )
در این جا سلیمان پاسخی نداشت و ساکت شد .
امام (ع) :ای سلیمان بگو ببینم به نظر تو اراده کار است یا نه؟
سلیمان: بله اراده کار است.
امام (ع) :بنابراین اراده حادث است زیرا هر کاری حادث است.
سلیمان: نه اراده کار نیست.
امام (ع): بنابراین یک قدیم دیگر همراه با خدا قائل هستی؟
سلیمان :اراده همان انشاء است.
امام (ع): ای سلیمان این همان حرفی است که شما علیه ضرار و طرفدارانش علم کردید زیرا آنان می گفتند هر چیزی که خدا در آسمان زمین و دریا خلق کرده است همه موجودات اراده خداست. اراده خداست که می میرد زنده میکند میخورد می نوشد ازدواج می کند زایمان می کند ظلم می کند کفر و شرک می ورزد؟! و تو از این سخنان براءت می جویی و با آن دشمن هستی محدوده این سخن همین است.
سلیمان: نه اراده مثل سمع و بصر و علم است؟
امام (ع): دو مرتبه به سخن اول برگشتی که اراده عین ذات خداست. بگو ببینم آیا علم شنوایی و بینایی مخلوقند؟
سلیمان: نه مخلوق نیستند.
امام (ع): پس چرا یک بار خداوند نفی میکند و میگوید اراده نکرده و گاهی می گوید اراده کرده است در حالی که انجام نداده است .
سليمان: فرقی نمیکند این هم مثل علم است گاهی میگوییم می داند گاهی می گوییم نمی داند .
(ص191)
امام (ع) این دو قابل مقایسه نیستند زیرا نفی معلوم نفی علم نیست، در حالی که نفی مراد نفی اراده است زیرا چیزی که اراده نشده اراده ای نیست در حالی که علم گاهی ثابت است گرچه معلوم به منزله بینایی نیست زیرا گاهی انسان بیناست گرچه مبصری نباشد، همین طور
گاهی علم ثابت است گرچه معلومی نباشد .
سلیمان: اراده مخلوق است.
امام (ع) :بنابراین حادث است نه این که مثل سمع و بصر باشد زیرا سمع و بصر مخلوق نیستند ولی اراده مخلوق است.
سلیمان: اراده صفتی از صفات ازلی خداست؟
امام (ع): بنابراین باید انسان هم ازلی باشد زیرا صفت او اراده انسان ازلی است؟!
سلیمان: نه چنین نیست زیرا انجام نداده بود.
امام (ع) :ای خراسانی چقدر اشتباه میکنی آیا به اراده خدا این اشیاء به وجود نیامده است؟
سلیمان: نه .
امام (ع): اگر به اراده خدا به وجود نیامده است پس چگونه به وجود آمده است . خدا برتر است از این سخنان در این جا سلیمان پاسخی نداشت و ساکت شد .
امام (ع): سلیمان نظرت را درباره این آیه بگو : و اذا اردنا ان نهلك قرية امرنا مترفيها ففسقوا فيها (۲۶۴)(اسراء (۱۷) آیه ۱۶ )، هنگامی که اراده کنیم قریه ای را هلاک کنیم دستور می دهیم که هوسرانان آن را که نافرمانی کنند در آن ... )
امام (ع): مقصود خداوند این است که اراده ای را ایجاد می کند؟
سلیمان: آری اراده ای را ایجاد می کند؟!
امام (ع): بنابراین اگر اراده ای را ایجاد میکند پس نظر تو که می گویی اراده عین ذات خداست یا جزیی از او باطل خواهد شد زیرا او نه خودش را ایجاد میکند و نه تغییر می دهد و خدا برتر از این سخنان است.
سلیمان: مقصود خدا از این آیه این نیست که اراده ای را ایجاد می کند.
امام (ع): پس مقصود خدا چیست؟
سلیمان: مقصودش این است که کار را انجام می دهد!!
(ص192)
امام (ع) :وای بر تو سلیمان چقدر این مسأله را تکرار میکنی با این که چندین بار به تو گفتم اراده حادث است زیرا انجام کار حادث است .
سلیمان: اراده معنایی ندارد!!
امام (ع): خداوند خودش را با اراده توصیف کرده و شما هم این را قبول دارید، بنابراین این توصیف بی معناست؟ و اگر معنایی ندارد نه قدیم است و نه حادث! پس این که می گویید خداوند همیشه مرید بوده است غلط است؟
سلیمان :مقصودم این بود که اراده همیشه کاری از کارهای خداست. امام (ع) آیا میدانی که چیزی که ازلی شد کار انجام شده نخواهد بود و قدیم و حدیث آن در یک حالت خواهد بود؟
سلیمان: در اینجا پاسخی نداشت و ساکت شد .
امام (ع) :مهم نیست، سؤالت را ادامه بده .
سلیمان: من گفتم اراده صفتی از صفات خداست؟
امام (ع): ای سلیمان چقدر این مسأله را تکرار میکنی که اراده صفتی از صفات خداست، به هر حال این صفت حادث است یا قدیم؟
سلیمان: حادث است .
امام (ع): الله اکبر اراده حادث است گرچه از صفات ازلی خداست و چیزی را هم اراده نکرده است؟ چیزی که ازلی شد کار انجام شده نیست.
سلیمان :چیزی را اراده نکرده بود و اشیاء هم اراده او نیست؟!
امام (ع): ای سلیمان وسوسه شده ای خدا خلق کرده و کارها را انجام داده در عین حال نه خلقش را اراده کرد و نه کارهایش را این صفت کسی است که نمیداند چه می کند و خداوند از این سخنان برتر است.
سلیمان: سرورم به شما عرض کردم که اراده همانند شنوایی، بینایی و علم است!
مأمون: وای بر تو سلیمان چقدر این اشتباه را تکرار میکنی اگر نمی توانی اشکال ابوالحسن را پاسخ دهی به این مسأله خاتمه ده و موضوع دیگری را شروع کن .
امام (ع): ای امیر رهایش کن جلو سخنش را نگیر زیرا همین را بهانه می کند . سپس امام فرمود: سخن بگو سلیمان .
سلیمان :من به شما عرض کردم که اراده مثل شنوایی، بینایی و علم می ماند .
(ص193)
امام (ع): مهم نیست به من بگو معنای این امور یکی است یا متعدد است؟
سلیمان یک معنا دارند.
امام (ع) پس معنای اراده ها همه یکسان است .
سلیمان :آری همه یکسان است.
امام (ع): اگر معنای این امور یکی باشد باید معنای ایستادن نشستن، زنده کردن و مردن همه یکی باشد و اگر این اراده ها همه یکی باشد نباید بعضی جلوتر و بعضی عقب تر و بعضی مخالف با بعض دیگر باشد و باید همه یک چیز باشد.
سلیمان: نه معنای این امور متعدد است.
امام (ع): به من بگو مرید با اراده یکی است یا نه؟
سلیمان :مرید عین اراده است.
امام (ع): پس به نظر شما اگر مرید عین اراده باشد مرید متفاوت می شود.
سلیمان: سرورم جز اراده مرید چیزی نیست؟!
امام (ع): پس اراده حادث است در غیر این صورت باید یک قدیم دیگر همراه خداوند قائل باشی این مسأله را بفهم باز هم سؤال کن .
سلیمان: اراده اسمی از اسماء خداست .
امام (ع): آیا خداوند نیز با این اسم خودش را نام گذاری کرده است؟
سلیمان :نه خودش را با این اسم توصیف نکرده است!!
امام (ع) :اگر خدا خودش را با این اسم توصیف نکرده است تو حق نداری او را با این اسم نام گذاری کنی؟
سلیمان: نه خودش را با این اسم توصیف کرده است که مرید است .
امام (ع): این که خدا خودش را مرید نامیده این دلالت میکند که اراده عین ذات خداست یا این که اسمی از اسماء خداست؟
سلیمان: این بدین جهت است که اراده اش عین علم اوست .
امام (ع) :ای نادان اگر خدا چیزی را بداند پس اراده کرده است؟
سلیمان: آری چنین است!
امام (ع) :اگر چیزی را اراده نکند، پس آن را نمی داند . سلیمان: آری چنین است.
(ص194)
امام (ع): از کجا میگویی و به چه دلیل میگویی اراده عین علم است و گاهی چیزی را که هرگز اراده نکرده است میداند با این که خداوند می فرماید:
« ولئن شئنا لتذهبن بالذي أوحینا الیک »(۲۶۵)( اسراء (۱۷) آیه ۸۶)،( اگر بخواهیم آنچه را که به تو وحی کردیم از بین خواهیم برد.)
بنابر این خداوند میداند که چگونه آن را از بین ببرد.
سلیمان: چون کار خدا تمام شد دیگر چیزی را اضافه نمی کند!!
امام (ع): این که همان تفکر یهود است چگونه این سخن را می گویی با این که خداوند می فرماید :
«ادعوني استجب لکم»( ۲۶۶)( غافر (۴۰) آیه ۶۰ )، (مرا بخوانید پاسخ می گویم خواسته شما را . )
سلیمان: معنای آیه این است که خداوند بر این کار قادر است .
امام (ع): آیا خداوند به وعده ای که میدهد و فا نمی کند؟ چگونه این حرف را می زنی که خداوند چیزی را اضافه نمیکند با این که خداوند می فرماید : یزید فی الخلق ما يشاء (۲۶۷)(فاطر (۳۵) آیه ۱)، (هرچه خدا بخواهد در آفرینش اضافه می کند . )
و همچنین می فرماید:« یمحوالله ما يشاء ويثبت و عنده ام الکتاب »(۲۶۸)(رعد (۱۳) آیه ۳۹)،( آنچه را خدا بخواهد از بین میبرد و آنچه را بخواهد تثبیت میکند کتاب اصلی پیش خداست . )
امام (ع) :این آیات چگونه با تمام شدن کار خدا سازگار است؟
در این جا سلیمان پاسخی نداشت و ساکت شد.
امام (ع): ای سلیمان آیا خدا میداند که انسانی امروز به وجود می آید در حالی که او اراده خلق انسانی را نکرده است و آیا میداند انسانی امروز می میرد با این که نمی میرد؟
سلیمان :آری می داند.
امام (ع): بنابر این خدا میداند آنچه را که اراده میکند به وجود می آید یا آنچه را که نمی خواهد به وجود می آید؟
سلیمان :خدا می داند که هر دو صورت مسأله چنین خواهد شد. امام (ع): بنابر این خدا میداند که انسان در یک حال هم زنده است و هم مرده، هم نشسته
(ص195)
است و هم ایستاده و هم کور است و هم بینا( و این جمع بین متناقضین است.)
سلیمان: فدایت شوم خدا میداند که یکی از این دو حالت به وجود می آید!
امام (ع): مهم نیست کدام یک از این دو حالت به وجود می آید آیا آن حالتی که خدا اراده کرده به وجود می آید یا آن که اراده نکرده به وجود می آید؟
سلیمان :آن که خدا اراده کرده به وجود می آید!
در این جا امام رضا (ع) و مأمون و صاحب نظران در مجلس به این سخن خندیدند. سپس امام (ع) فرمود: اشتباه کردی و حرفت را پس گرفتی زیرا میگفتی خدا می داند که انسانی در فلان روز می میرد در حالی که خدا اراده نکرده او بمیرد و خدا میداند که در فلان روز موجودی به وجود می آید در حالی که خدا اراده نکرده که او به وجود بیاید؟
سلیمان :سخن من این بود که اراده نه عین ذات خداست و نه غیر ذات خدا . !
امام (ع): ای نادان وقتی گفتی اراده عین ذات خدا نیست پس باید غیر ذات باشد و اگر گفتی اراده عین ذات اوست پس باید غیر ذات نباشد .
سلیمان :اگر اراده عین ذات نیست و تنها علم عین ذات اوست پس چگونه اشیاء را می آفریند؟
امام (ع): همین طور است.
سلیمان :لازمه این سخن اثبات اشیاء است!
امام (ع): این سخن بجاست زیرا گاهی ممکن است انسان بنای خوبی باشد گرچه هنوز ساختمانی را بنا نکرده است و همچنین ممکن است خیاط خوبی باشد گرچه هنوز خیاطی نکرده است و چیزی را خوب به وجود آورد گرچه هنوز چنین کاری را نکرده است. سپس امام (ع) فرمود :
ای سلیمان آیا خدا میداند که او تنهاست و چیزی با او نیست؟
سلیمان: آری.
امام (ع): آیا این علم موجب اثبات اشیاء است؟
سلیمان :خدا نمی داند که تنهاست و چیزی با او نیست؟!
امام (ع): آیا تو میدانی که خدا یکی است و چیزی با او نیست، ای سلیمان بنابراین تو از خدا داناتری؟
سلیمان :این مسأله مشکلی است و تناقض است! امام (ع) پیش تو محال است که او یکی باشد و چیزی با او نباشد و او سمیع، بصیر،
(ص196)
حکیم علیم و قادر باشد.؟
سلیمان :آری محال است که چنین باشد!
امام (ع): پس چگونه خداوند خبر داده که او یکی است و سمیع، علیم، خبیر، بصیر است ولی در عین حال خودش نمی داند که چنین است و این نقض اخبار خداست و خداوند برتر از این سخنان است. سپس امام (ع) افزود: اگر خدا علم ندارد پس چگونه اراده می کند ایجاد چیزی که نه می داند چیست؟ و نه میداند چگونه باید بیافریند. اگر سازنده چیزی قبل از ساختن آن نداند که چگونه باید آن را بسازد متحیر خواهد بود و خدا از این سخنان برتر است.
سلیمان: اراده همان قدرت است؟!
امام (ع): اراده همان قدرت نیست زیرا خداوند به چیزی که ابداً اراده نکرده نیز قادر است و باید چنین باشد زیرا خودش فرموده: ولئن شئنا لنذهبن بالذي أوحينا الیک»، (اگر ما بخواهیم می توانیم آنچه را که به تو وحی کردیم از بین ببریم.) اگر اراده همان قدرت باشد پس همین که قادر بر این کار بود باید این از بین می رفت قبل از این که اراده کند.
در این جا سلیمان ساکت شد و حرفی نزد.
مأمون در اینجا به سخن آمد و گفت: ای سلیمان این شخص داناترین فرد بنی هاشم است و سپس جلسه خاتمه یافت و مردم متفرق شدند( ۲۶۹)(مسند الامام الرضا (ع)، ج ۲، ص ۱۰۳ - ۱۱۳ ) .
(ص197)