۶ - مطرح شدن مأمون به عنوان زمامداری عالم
چهارمین انگیزه ای که در این جا به نظر میرسد این است که مأمون خود آدم بی فضلی نبود و قابلیت داشت به عنوان یک زمامدار عالم در جامعه اسلامی معرفی گردد و عشق او را به علم و دانش، آنهم در محیط ایران بخصوص و در محیط اسلام آن روز بطور عموم، همگان می توانستند باور کنند و این یک امتیاز برای حکومت او باشد و از این طریق گروهی را به خود متوجه سازد.
از آن جا که این جلسات بحث و مناظره به هر حال بطور قطع جنبه سیاسی داشت و مسائل سیاسی بطور معمول تک علتی نیستند و هیچ مانعی ندارد که همه این انگیزه های چهارگانه برای مأمون، مطرح باشد.»(۸)( مجموعه آثار کنگره جهانی امام رضا (ع)، ج ۱، ص ۴۳۹ )
نقد این دلیل
با توجه به آنچه در نقد هدف دوم بیان شد مأمون برای رسیدن به این هدف سعی داشت که ثابت کند علی بن ابیطالب (ع) خلیفه بلا فصل پیامبر (ص) است و برای این کار جلساتی از مخالفان اهل بیت (ع) تشکیل میداد و با رسمیت یافتن آن اعلام میکرد: مبادا در مناظره، هیبت من شما را بگیرد و نتوانید حرف خود را بیان کنید و می گفت: فناظرونی بجميع عقولكم اني از عم ان عليا (ع)، خير البشر بعد رسول الله (ص) فان كنت مصيباً فصوبوا قولى و ان كنت مخطئاً فرد و اعلى و هلموا فان شئتم سألتكم وان شئتم سألتمونی»(۹)( عيون الاخبار الرضا (ع)، ج ۲، ص ۱۸۳ ) بنابراین با تمام توان فکری خود، به مناظره برخیزید. چون من معتقدم بهترین بشر بعد از پیامبر (ص)، علی (ع) است. اگر سخن مرا قبول دارید آن را تصدیق کنید و اگر قبول ندارید؛ دلیل بیاورید؛ حال شما استدلال میکنید یا من استدلال کنم؟ گاه برای رسیدن به این هدف روایاتی درباره فضیلت علی (ع) به عده ای می گفت و به آنان دستور می داد که بروند و این سخنان را از قول او در بین مردم منتشر کنند و مأمورانی را نیز می فرستاد تا گزارش دهند که آنان این سخنان را درباره علی (ع) منتشر کرده اند یا نه ؟!(۱۰)( همان کتاب، ج ۲، ص ۱۵۱)
بر این اساس مأمون برای رسیدن به این هدف از این راهها استفاده می کرد که خود مناظره را انجام می داد نه از طریق مناظرات امام (ع) با دیگران .
شرایط سیاسی حکومت مأمون
مورخ محقق جعفر مرتضی عاملی انگیزه اساسی مأمون را در این جریان مسائل سیاسی کشور می داند. او معتقد است برای یافتن این شرایط باید ابتدا مشکلات حکومت مأمون را دید و راه حلهای موجود و اقدام نهایی مأمون را بررسی کرد.
مشکلات مأمون
اول - عباسیان و دربار در برخورد با او و برادرش امین حق تقدم را به امین می دادند، از این جهت مأمون یقین داشت که در بین عباسیان اعتباری ندارد.
دوم - علویان نیز از او راضی نبودند زیرا علویان نه تنها به خلافت هیچ یک از عباسیان تن نمی دادند خود کسانی را داشتند که به مراتب سزاوارتر از عباسیان برای تصدی حکومت بودند. گذشته از این مأمون به خاندانی وابسته بود که علویان شکنجه ،آزار، تبعید و همه این مصیبتها را از این خاندان میکشیدند.
سوم - اعراب نیز از او دل خوشی نداشتند به دو دلیل :
الف) مادر، مربی و متصدی امور او همه غیر عرب بودند.
ب بیزاری عرب از مأمون بخاطر رفتار ناپسند نیاکانش بویژه پدرش بود که با مردم بطور کلی و با اهل بیت (ع) به شیوه های خاص بدرفتاری می کردند.
بنابراین، پس از آن که مأمون دست خود را از دامان فرزندان پدرش، برمکیان، اعراب و علویان کوتاه دید ناگزیر شد که روی به جانب دیگر بنهد و در برابر خود جایی جز خراسان نیافت.
بدین جهت چنین وانمود کرد که او دوست دار هر کس و هر چیزی است که خراسانیان دوست بدارند و متنفر از هر چیز و از هر کسی است که آنان متنفر باشند و حتی وقتی احساس تمایل آنان را نسبت به علویان دریافت تظاهر به دوستی و پیروی علویان هم کرد.
بنابراین روشن گردید که روی آوردن مأمون به ایرانیان ناشی از سیاست و زیرکی وی بود اواز این موقعیت بهترین سودها را برگرفت تا توانست به حکومت دست یابد.
کشتن امین و شکست آرزو
کشتن امین بظاهر یک پیروزی نظامی برای مأمون به شمار می رفت، ولی در واقع عکس العمل و نتایجی منفی برای مأمون هدفها و نقشه هایش به دنبال داشت، بویژه شیوه هایی که مأمون برای تشفی خاطر خود در پیش گرفته بود از قبیل این که به طاهر دستور قتل امین را صادر کرد، به کسی که سر امین را به حضورش آورد - پس از سجده شکر - یک میلیون درهم بخشید( ۱۱ )(ابن كثير، البداية والنهايه، ج ۱۰، ص ۲۴۳ )، سپس دستور داد سر برادرش را روی تخته چوبی در صحن بارگاهش نصب کنند تا هر کس که برای گرفتن حقوق می آید نخست بر آن سر نفرین بفرستد و سپس پولش را بگیرد. دستور داد سر امین را در خراسان بگردانند (۱۲)( السيوطي ، تاريخ الخلفاء، ص ۲۹۸ ) . این رفتار شهرت مأمون را خدشه دار کرد، اعتماد مردم را نسبت به خود متزلزل کرد و نفرت آنان را برانگیخت.
مأمون در عرصه حکومت
مأمون در ابتدای کار وعده داد که بر اساس شرع عمل کند ولی به این وعده ها وفا نکرد و مردم بعد از درگیری او با امین از اطراف او پراکنده شدند و به علویان رو آوردند. برای درک نفوذ علویان و ضعف حکومت در این دوران کافی است که شورشهای این دوران را ببینید.
شورشهای علویان
اول - ابوالسرایا که روزی در میان حزب مأمون جای داشت در کوفه سر بر شورش برداشت. لشگریانش با هر سپاهی که روبه رو میشدند آن را تار و مار می کردند و به هر شهری که می رسیدند آنجا را تسخیر می کردند (۱۳ )( ابي الفرج، علی بن الحسين، مقاتل الطالبين، ص ۵۳۵، انتشارات دار المعرفة .).
دوم - در بصره که محل تجمع عثمانیان بود علویان مورد حمایت قرار گرفتند، بطوری که برادر امام رضا (ع) زید النار قیام کرد این نام بدین جهت انتخاب شده که زید خانه های عباسیان را در بصره به آتش کشید.
سوم - در مکه محمد بن جعفر ملقب به دیباج قیام کرد و امیر المؤمنین خوانده می شد.
چهارم - در یمن برادر دیگر امام رضا (ع) به نام ابراهیم بن موسى بن جعفر شورید .
پنجم - در مدینه، محمد بن سليمان بن داود بن حسن بن حسين بن على بن ابيطالب قيام کرد.
ششم - در واسط که بخش عمده آن مایل به عثمانیه بودند جعفر بن زيد بن علی (ع) قيام کرد.
هفتم - در مدائن ، محمد بن اسماعیل بن محمد قیام کرد (۱۴)(همان کتاب، ص ۵۳۴ ) .
در این میان مأمون بیش از هر کس دیگری می دانست که چه فاجعه ای در انتظارش است اگر امام رضا (ع) هم بخواهد از آن فرصت استفاده کند و به تحکیم موقعیت خود و ضد حکومت بشورد، چه مشکلاتی خواهد داشت.
رهایی از این مشکلات
مأمون دریافته بود که برای رهایی از این مشکلات می بایست چند کار را انجام دهد :
اول - فرو نشاندن شورشهای علویان
دوم - گرفتن اعتراف از علویان مبنی بر آن که حکومت عباسیان قانونی است. سوم - از بین بردن محبت و ستایش و احترامی که علویان از سوی مردم برخوردار بودند و پیوسته روز افزون میشد. مأمون می بایست این احساس عمیق را از نهاد مردم برکند و علویان را به طرقی که شبهه و شک زیادی هم برنیانگیزد در نظرشان بی آبرو گرداند تا دیگر نتوانند دست به کوچکترین حرکتی بزنند و از سوی مردم حمایت شوند.
چهارم - کسب اعتماد و محبت اعراب ..
پنجم - استمرار تأیید قانون از سوی اهالی خراسان و تمام ایرانیان .
ششم - راضی نگه داشتن عباسیان و هواخواهانشان که با علویان دشمنی داشتند.
هفتم - تقویت حسن اطمینان مردم نسبت به شخص خود چون او براثر کشتن برادر شهرت و حس اعتماد مردم را نسبت به خود سست کرده بود.
هشتم - ایجاد مصونیت برای خویشتن در برابر خطری که او را از سوی شخصیتی گرانقدر تهدید می کرد و می ترسید که روزی برخورد مسلحانه با او پیدا کند آری مأمون از شخصیت با نفوذ حضرت امام رضا (ع) بسیار بیم داشت که میخواست خود را برای همیشه از این خطر در امان نگاه بدارد .
کدام شیوه مفیدتر بود؟
برای مبارزه با مشکلات یاد شده زورگویی و شدت عمل فایده نداشت چون مأمون از نتایج همین شیوه ها بود که با بن بست مواجه شده بود منطق و استدلال هم برای مأمون فایده نداشت زیرا علویان از این لحاظ به مراتب قویتر از او بودند. اگرچه آنان در بین امت شایع کرده بودند که جانشینی پیامبر شایسته خویشاوندان اوست ولی علویان از این جهت سزاوارتر بودند.
مأمون برای این مشکلات طرحی ریخت که حکایت از رأی محکم و بینش عمیق او می کرد. ابتدا دست به این اقدامات زد:
اول - هیچ یک از خلفا و صحابه دیگر را به زشتی یاد نمی کرد تا مبادا در جایی احساسی علیه او برانگیخته شود.
دوم - از همان روزهای نخست علی (ع) را بر تمام مردم برتر شمرده و به اولادش تقرب
جسته و ابراز دوستی و هواخواهی نسبت به آنان کرده بود.
سوم - او بر خلاف فتوای عمر نکاح موقت را مباح شمرد (۱۵)(ابن خلكان، وفیات الاعیان ، ج ۲، ص ۲۱۸ ) .
عده ای بر این باورند که اگر مأمون علی (ع) را برتر می شمرد معاویه را نفرین می کرد.
متعه را حلال شمرده بود قائل به خلق قرآن گشته بود اینها همه به خاطر مشغول ساختن مردم بود تا کمتر به مسأله خلافت بیندیشند و همچنین میخواست ذهن آنان را از اهل بیت (ع) نیز منصرف سازد.»
ولی باید توجه داشت که حتی اگر هدف مأمون از این کارها همین باشد، باز هم در راستای حل کردن همان مشکلات هشتگانه اش می باشد.
نیاز به اقدام دیگر
مأمون می دید که این اقدامات نه هنوز برای فرو نشاندن شورشهای علویان کافی است و نه برای رسیدن به تمام هدفهایش که بر شمردیم اقدام جدید او که بسیار شگفت انگیز بود، گرفتن بیعت برای ولیعهدی امام رضا (ع) که پس از مأمون به مقام خلافت برسد. بدین وسیله مأمون امام رضا (ع) را امیر همه بنی هاشم - چه عباسیان و چه طالبیان - قرار داد و خود نیز لباس سبز پوشید .
تذکر چند نکته
اول - طبیعی است که چنین اقدامی از سوی مأمون خشم عباسیان را بر می انگیخت شاهدش این است که پس از شنیدن این خبر حاضر شدند شخص بی کفایتی مثل ابراهيم بن شكله آوازه خوان را خلیفه کنند .
دوم - انتخاب امام رضا (ع) برای این کار با تهدید به قتل همراه بود تا امام (ع) پذیرفت. ولی در ابتدای امر مشکلات و دردسری بزرگ برای مأمون فراهم ساخت باید به این نکته توجه داشته باشیم که امام (ع) بزرگترین منبع خطر برایش به شمار می آمد زیرا در میان طبقات مختلف امت اسلامی نفوذ بسیاری داشت.
سوم - مأمون هرگز چنین انتخابی نکرد مگر پس از آن که مطمئن گردید که خلافت در خانواده اش باقی می ماند زیرا امام (ع) بیست و دو سال از او بزرگتر بود و این خود یکی از دلایل اطمینانش به این امر بود که در صورت جریان طبیعی امور و مصون ماندن خلیفه از توطئه ها و سوء قصدها بعید می نمود که چنین ولیعهدی روزی به خلافت دست یابد .
این کار برای مردم قابل قبول نبود زیرا مأمون برادر خود را به خاطر خلافت به قتل رسانده بود و خود نیز از دشمنان اهل بیت (ع) به شمار می رفت بنابراین نیاز داشت که صداقت و اخلاص خود را اثبات کند برای این منظور دست به انجام چند کار زد:
الف - نخست جامه سیاه را که شعار عباسیان بود از تن بدر آورد و جامه سبز پوشید، سبز شعار علویان بود که میگفتند لباس اهل بهشت سبز است.
البته دوران این تظاهر با در گذشت امام رضا (ع) به سر رسید و مأمون چون به بغداد بازگشت پس از گذشت هشت روز به قول بیشتر مورخان یا سه ماه مجدداً جامه سیاه را به تن کرد.
ب - دستور داد به نام امام رضا (ع) سکه بزنند.
ج - دختر خود را به زناشویی حضرت در آورد. همچنین دختر دیگرش را به همسری امام جواد (ع) در آورد( ۱۶)(مسعودی، مروج الذهب، ج ۳، ص ۴۴۱) ، شاید هم هدف از این ازدواجها گماشتن مأموران داخلی بر خانواده امام(ع) بود و این زنان می توانستند وسیله نابودی امام (ع) نیز واقع شوند همچنانکه در مورد امام جواد (ع) همسرش بود که او را شهید کرد.
د - بظاهر برای امام (ع) بسیار احترام و تجلیل قائل میشد و خودش می گفت اینها نشانه سیاست و زیرکی اوست و منظوری جز رسیدن به هدفهای سیاسی ندارد. هـ - مأمون در تمام این جریانها مطمئن بود که هیچ کدام از آنها حتی بیعت به نفع امام (ع) نیز به زبان وی تمام نمی شود چون مصمم بود که به شیوه های خاص خود در یک نقشه دراز مدت امام (ع) را کم کم از صحنه بیرون براند.