اقدامات مأمون برای تثبیت حکومت
مأمون بخوبی دریافته بود که ایرانیان از عباسیان بشدت متنفر و به آل على الله متمایل هستند؛ بر همین اساس به ترفندهایی متوسل شد که به خراسانیان چنین وانمود کند که او نیز از عباسیان متنفر میباشد و به آل علی الله علاقه مند است. از جمله کارهایی که او کرد اینها بودند
۱ - کنار گذاشتن لباس سیاه
برخلاف آنچه که عده ای می پندارند لباس سیاه شعار بنی عباس بوده و عباسیان این شعار را به وجود آورده اند باید دانست که پوشیدن لباس سیاه برای عزاداری در اسلام به عصر رسول خدا می رسد(1. برای توضیح بیشتر به کتاب سیاهپوشی در سوگ ائمه نور نوشته علی ابوالحسنی مراجعه کنید. ) با توجه به این که پوشیدن لباس سیاه در عزاداری شعار شیعه و آل علی بوده است عباسیان از این شعار سوء استفاده کرده و با این شیوه خواسته اند خود را از طرفداران و خون خواهان شهدای آل علی نشان دهند تا بدین وسیله حمایت خراسانیان را که بشدت شیفته آل علی بودند برای خود جلب کنند. با وجود این در دوره ای مأمون احساس کرد که لباس سیاه دیگر نمی تواند نشانه همدردی با شیعیان در عزاداری آنان برای آل علی الله باشد زیرا عباسیان چهره واقعی خود را نشان داده اند و شیعیان پی برده اند که دشمنی عباسیان با آل علی الله کمتر از دشمنی بنی امیه با آنان نیست؛ روی همین اصل او دستور داد لباس سیاه را کنار بگذارند. به این دستور توجه کنید به سپاهیانش دستور داد لباس سیاه را کنار بگذارند و به سراسر کشور بخشنامه کرد که باید چنین کنند.(1. عز الدين على بن أبي الكرم بن اثیر، همان کتاب، ص ۱۳۲۶ محمد بن جریر الطبری، همان کتاب، ص ۱۳۹)
پوشیدن لباس سبز
مردم خراسان و یا به تعبیری ایرانیان براستی شیفته و عاشق اهل بیت و رسول خدا بودند. آنان در هر فرصتی این عشق را ابراز میکردند و با هر که در برابر اهل بیت عرض اندام میکرد سر ستیز بر میداشتند عشق ایرانیان به اهل بیت را می توان از حوادث مربوط به زید بن علی الله و یحیی بن زید به دست آورد. مسعودی می نویسد در آن سال که زید شهید شد در خراسان فرزندی به دنیا نیامد مگر این که اسم او را یحیی یا زید نهادند(2. على بن الحسين مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، دار المعرفة، بيروت، ج ۳، ص ۲۱۲) و برای شهادت یحیی در تمام خراسان یک هفته عزاداری کردند.(3. عباس قمی، منتهی الامال، کتابفروشی اسلامیه، تهران، ج ۲، ص ۵۵)
مأمون بخوبی با روحیه خراسانیان آشنا بود و میدانست که اگر بخواهد بر این منطقه حکومت کند باید به مردم نشان دهد که طرفدار اهل بیت با است. روی همین اصل، پس از آن که دستور داد لباس سیاه را کنار بگذارند دستور دیگری داد: «هم خودش لباس سبز پوشید و هم به سپاهیان دستور داد چنین کنند(4. ابو الفداء بن كثير، البداية والنهاية، مكتبة المعارف، بیروت، ج ۷، ص ۲۴۹ ) و بخشنامه ای به سراسر کشور فرستاد که چنین کنند. این اقدام مأمون نیز برای جلب حمایت خراسانیان بود. زیرا لباس سبز شعار علویان بوده است. شاهد بر این که تغییر لباس سیاه به سبز برای جلب حمایت خراسانیان بوده این که همین مأمون در کمتر از دو سال بعد از رسیدن به هدفهایش و خروج از خراسان هنگام ورود به بغداد در منطقه نهروان مورد استقبال عباسیان قرار گرفت و از او خواستند که لباس سبز را کنار بگذارد او نیز چنین کرد و به تبع او همه لباس سیاه پوشیدند. (1. محمد یک الحضری همان کتاب، ص ۱۷۷)
تبلیغ وسیع برای امام علی
پیشتر بیان کردیم که عشق ایرانیان به اهل بیت و سرآمد آنان امام علی زبانزد عام و خاص بود. عباسیان نیز از این عشق سوء استفاده ها کردند؛ شاید بتوان گفت که مأمون بیشترین سوء استفاده را کرده است از جمله اقدامات مأمون این بود که هر کجا می نشست از امام علی تعریف و تمجید میکرد فقط به گزارش یک مناظره علمی او در این زمینه توجه کنید
يحيى بن اکثم میگوید روزی مأمون به من دستور داد محدثان و متکلمان منطقه را حاضر کنم؛ من هم حدود ۴۰ نفر از دانشمندان دو رشته را جمع کردم. پس از این که بر مأمون وارد شدند پس از ساعتی گفتگو به آنان گفت جلسه امروز طولانی خواهد بود هر کس حاجتی دارد حاجتش را به جا آورد و سپس برگردد. پس از آنکه همه جمع شدند به آنان گفت ! امروز خداوند میخواهد مرا حجت بین خود و شما قرار دهد، هیبت من شما را نگیرد از گفتن سخن حق واهمه نداشته باشید و از رد کردن باطل نهراسید از آتش جهنم بترسید و درصدد به دست آوردن رضایت خداوند باشید. هیچ کس با گناه به کسی نزدیک نشد مگر این که خداوند او را بر گناهکار مسلط کرد. پس با تمام توان فکری و عقلی با من مناظره کنید من شخصی هستم که معتقدم على بن ابي طالب بعد از رسول خدا بهترین انسان است. اگر سخنم راست است تصدیق کنید و اگر درست نیست جواب بدهید. بیائید اگر میل دارید من از شما بپرسم و اگر دوست دارید شما از من بپرسید(2. محمد بن على الصدوق، عيون اخبار الرصالي، منشورات الاعلمی، تهران، ج ۲، ص ۱۸۴) محدثان گفتند ما شروع میکنیم و آنچه درباره خلفا روایت داشتند آوردند و مأمون به همه آنها پاسخ داد و سپس وارد بحث با متکلمان شد تا جایی که همه ساکت شدند. مأمون به آنان گفت ساکت شدید گفتند نمیدانیم چه بگوئیم و بعد دستور داد آنان بروند.
این جلسه گرچه بسیار طولانی بود ولی نه اولین جلسه او بود و نه آخرین جلسه برای این گفته مان که مأمون از عشق مردم به امیرالمؤمنین سوء استفاده میکرد وگر نه اعتقادی بدین مسائل نداشت دلایلی داریم که در این جا فقط به دو مورد آن اشاره می کنیم
الف - مأمون در مناظره با امام رضا درباره امامت به گونه ای سخن می گوید که از بی اعتقادی او به این مسائل حکایت دارد.
ب - صدوق قدس سره مینویسد وقتی گزارش این جلسات مأمون به امام رضا می رسید امام رضا به اصحاب مورد اعتمادش میفرمود: فریب سخنان او را نخورید به خدا قسم غیر از او کسی قاتل من نیست!!! (1. محمد بن على الصدوق، همان کتاب، ص ۱۸۳)
۴- آزادی بیان
مأمون برخلاف خلفای عباسی که خشونت و سخت گیری آنان زبانزد بود و حتی به پدرش هارون، لقب حجاج بني العباس را داده بودند در خراسان برای جلب حمایت مردم به آنان آزادی بیان داده بود طوری که هر چه درباره خودش می گفتند عکس العمل نشان نمی داد. او در این زمینه شعاری برای خودش انتخاب کرده بود: «اگر مردم بدانند که من چقدر عاشق عفو و گذشتم با جنایت کردن به من نزدیک می شوند. (2. محمد الزرکلی، همان کتاب، ج ۴، ص ۱۴۲)
عفو و گذشتهایی از او نقل کرده اند که تعجب انسان را بر می انگیزد.
باید توجه داشت این سیاست مأمون در خراسان است و گرنه مأمون بغداد بسیار متفاوت است؛ به عنوان نمونه شکنجه کردن مردم و دانشمندان به دستور او به دلیل عدم پذیرش نظریه خلق قرآن بسیار روشن است.
گذشته از سیاستهای یاد شده مأمون سیاستهای دیگری را نیز دنبال میکرد همچون
بدگویی نکردن از خلفا
لعن کردن معاویه
مردم داری
جایز شمردن ازدواج موقت
و سیاستهایی دیگر که همه را برای جلب حمایت توده های مردم بخصوص دوستداران اهل البیت به کار گرفت که ارائه اسناد و مدارک هر یک از آنها در اینجا به درازا می کشد.
در مجموع سیاستهای فضل بن سهل و مأمون در طول کمتر از چند سال نه تنها توانست حکومت مأمون را به عنوان یک حکومت مردم دار و مقبول تثبیت کند بلکه توانست از همین مردم لشگری گسترده برای سرکوبی برادرش، امین، به طرف بغداد گسیل دارد.
در بغداد مسائل به گونه ای دیگر میگذشت؛ امین خود انسان بی کفایتی بود و به نصیحت دیگران هم توجه نمیکرد فضل بن الربیع نیز تنها در فکر تثبیت موقعیت خود بود بدون این که بداند چه میکند زیرا اصرار او بر خلع مأمون توسط امين ضربة سنگینی به موقعیت امین نزد افکار عمومی و عباسیان زد. حتی هنگامی که امین تصمیم گرفت مأمون را خلع کند و با عده ای از عباسیان مشورت کرد آنان مخالفت کردند. ولی او به هشدار آنان توجهی نکرد و برای این که سندی نمانده باشد دستور داد نامه پدرش هارون را که در آن از عباسیان تعهد گرفته بود که به وصیتش عمل کنند و در کعبه گذاشته بود که از بین نرود بیاورند و آن را پاره کرد.(1. عزالدين على بن ابي الكرم بن اثیر، همان کتاب، ص ۲۳۴ ) در واقع این اقدام اعلام جنگ با مأمون بود.
اشتباهات امین یکی پس از دیگری کار را به جایی رساند که هر روز بر محبوبیت مأمون در خراسان افزوده میشد و در مقابل مردم خراسان نسبت به امین و عباسیان تنفر بیشتری پیدا میکردند و هیأتهایی که از بغداد به خراسان میآمدند تا به گونه ای مأمون را به بغداد برگردانند با شکست مواجه شدند. در نهایت امین اشتباه بزرگتری را مرتکب شد و آن اعزام سپاه به طرف خراسان برای سرکوب کردن مأمون و دستگیری او بود. در مقابل، مأمون هم سپاهی را اعزام و به درگیری بین دو سپاه و جنگ دو برادر منجر شد که بحث درباره این حوادث در این نوشتار نمی گنجد.
ص42