کشتن امین و پیامدهای آن
از جمله مسائلی که در تحلیل موضعگیری مأمون در مسأله ولایت عهدی تأثیر بسزایی داشت مسأله کشته شدن امین و کیفیت برخورد مأمون با سر امین است.
همان طور که پیشتر بیان شد کیفیت تعیین جانشینی هارون زمینه ساز درگیری فرزندان او شد و با تحریک عواملی از همراهان مأمون و امین درگیری این دو برادر آغاز شد. پس از جنگهای خونینی که جای ذکر آنها نیست و کشته شدن چندین هزار نفر از مسلمانان در نهایت در سال ۱۹۸ه امین کشته شد. با کشته شدن امین در بغداد طاهر بن حسین، فرمانده سپاه مأمون سر او را به طرف مرو فرستاد وقتی سر امین به مرو رسید مأمون چند کار انجام داد:
پس از آن که فضل بن سهل سر امین را برای مأمون آورد و چشم مأمون به سر افتاد سجده کرد.
دستور داد به کسی که سر امین را آورده است یک میلیون در هم جایزه بدهند. (1. ابو الفداء بن كثير، همان کتاب، ص ۲۴۴)
دستور داد سر امین را در خراسان بگردانند. (2. حلال الدین سیوطی، همان کتاب، ص ۲۹۸)
دستور داد سر برادرش را روی تخته چوبی در صحن بارگاه نصب کنند تا هر کس که برای گرفتن حقوقی می آید نخست بر آن سر نفرین بفرستد و سپس پولش را بگیرد.
کشتن امین گرچه به حسب ظاهر برای مأمون پیروزی به حساب می آمد، نتایج بسیار منفی برای او به دنبال داشت که به بعضی از آنها اشاره میکنیم
۱ افشای چهره واقعی مأمون مأمون در ابتدای کار که به خراسان آمده بود برای جلب اعتماد مردم با هدایت فضل بن سهل از علما دعوت کرد که برای پیاده کردن احکام اسلامی و گسترش عدالت و.... با او همکاری کنند او با ساده زیستی فریبکارانه و.... عامه مردم را فریب داد تا آنجا که شاعران در شعر خود لقب امام الهدی را برای او به کار می بردند که پیشتر نمونه ای از آن را ارائه کردیم و در سال ۱۹۶هـ لقب امیرالمؤمنین را به او دادند.(1. عز الدين على بن أبى الكرم بن اثير، همان کتاب، ص ۲۵۶ ) ولی برخورد او با سر برادرش حکایت از آن دارد که او نه تنها اصول اسلامی را رعایت نمیکرد بلکه برای حفظ قدرت به اصول انسانی هم پایبند نبود.
۲- جدایی بنی عباس با انتشار خبر برخورد مأمون با سر برادرش عباسیان کینه او را به دل گرفته از او جدا شدند زیرا به این نتیجه رسیدند که او هیچ علاقه ای به بنی عباس ندارد و گرنه دو برادر هر چه هم که با یکدیگر دشمنی داشته باشند، پس از شکست یکی دیگری با سر او چنین نمیکند پیش از این گفتیم که عباسیان هنگام اعزام سپاه برای جنگ با مأمون زنجیری طلایی در اختیار فرمانده سپاه قرار دادند که پس از اسیر کردن مأمون به حرمت این که پسر هارون است او را با زنجیر طلایی به بند بکشند و بیاورند ولی برخورد مأمون با برادرش هرگز برای عباسیان قابل تصور نبود. باید توجه داشت که عباسیان گروه کثیری بودند و مأمون در سال ۲۰۰ هـ. قبل از مسأله ولایت عهدی امام رضا دستور سرشماری عباسیان را داد که معلوم شد عباسیان سی هزار نفر هستند. (2. ابو الفداء بن كثير، همان کتاب ص ۲۴۸ ) محتوای قصیده هایی که شاعران در مرگ امین سروده اند از عمق نفرت عباسیان از این کار حکایت دارد؛ بخصوص قصیده خزيمة بن الحسن که از زبان زبیده مادر امین سروده شده بود چنان تأثیری منفی داشت که وقتی این قصیده را برای خود مأمون خواندند «گریه کرد و گفت به خدا قسم انتقام خون برادرم را خواهم گرفت خدا بکشد قاتلان برادرم را(1. عز الدين على بن ابى الكرم بن اثير، همان کتاب، ج ۶، ص ۳۱۵ ) این رفتار مأمون نیز برخورد سیاسی با مشکلات خلافت بود ولی از تأثیر منفی مرگ امین در افکار عمومی حکایت دارد. مورخان به بخشی از قصیده هایی که در مرگ امین سروده شده اند اشاره کرده اند که جای ذکر آنها نیست.
سلب اعتماد ایرانیان ایرانیان بخصوص خراسانیان تنها تکیه گاه مأمون در برخورد با عباسیان و اعراب بودند ولی عملکرد مأمون این اعتماد را سلب کرد و خراسانیان به این نتیجه رسیدند که نمیتوانند به او اعتماد کنند بخصوص برخورد او با هرثمه بن اعین فرمانده مقتدر سپاه که بسیاری از شورشها توسط او سرکوب می شد و نیز شورش ابوالسرایا که بخش وسیعی از کشور را تجزیه کرده بود. پس از آنکه هر ثمة بن اعين ابوالسرایا را کشت و سرش را برای مأمون فرستاد، عده ای علیه هرثمه بدگویی کردند که مأمون او را به مرو خواست در حضور مأمون او را زدند و شکمش را لگدمال سپس او را زندانی کردند و پس از چند روز او را کشتند! (2. ابو الفداء بن كثير، همان کتاب، ص ۲۴۸)
۴- جسارت علویان گرچه علویان در این دوران اعتمادی به عباسیان نداشتند، برخورد مأمون با برادرش برای آنان این مسأله را روشن کرد که اگر او قدرت پیدا کند به هیچکس چه عباسی و چه علوی رحم نخواهد کرد بنابراین پس از این ماجرا زمینه های شورش عليه مأمون فراهم شد و علویان جسارت یافته حرکتها را شدت بخشیدند. پیشتر بیان کردیم که قیامها در این دوران بعد از کشته شدن امین صورت گرفته است.
سلب اعتماد اعراب گذشته از علویان و ایرانیان اعراب هم از حکومت عباسیان راضی نبودند که پیشتر به بخشی از شورشهای تجزیه طلبانه آنان که نشان می داد با حکومت عباسیان موافق نیستند اشاره کردیم؛ ولی پس از تمایل مأمون به ایرانیان حمایت ایرانیان از مأمون کشته شدن امین و عملکرد سپاه مأمون در مناطق عرب نشین آنان از حکومت مأمون نیز خسته شدند و دیگر اعتمادی به او نداشتند. اعراب بخصوص بعد از برخورد مأمون با هرثمه بن اعین به این نتیجه رسیدند که او بی رحم تر از آن است که به احدی رحم کند و نمیتوانند به او اعتماد کنند. به همین علت، همین که خبر کشته شدن هرثمه بن اعین به بغداد رسید شورش نظامیان و غیر نظامیان بغداد عليه حسن بن سهل که از طرف مأمون والی عراق بود آغاز شد؛ سخن آنان این بود که نمی خواهیم مأمون و کارگزاران او در مناطق ما حکومت کنند.(1. همان کتاب)
۶ محبوبیت روز افزون علویان بعد از کشته شدن امین و آغاز حرکت ابن طباطبا به دلیل زمینه های اجتماعی روز به روز حرکت علویان گسترش می یافت بر محبوبیت آنان افزوده می شد، شهرها یکی پس از دیگری سقوط میکرد و یکی از علویان اداره شهر را به عهده میگرفت که ما پیشتر از این به گوشه ای از این رخدادها اشاره کردیم.
محبوبیت علویان به گونه ای بود که بعد از نصب امام رضا به ولایت عهدی شورش عباسیان بغداد و حوادثی که در پی آن اتفاق افتاد حمید بن عبدالحمید، برادر امام رضا ، عباس بن موسی بن جعفر را با صد هزار در هم به کوفه فرستاد که از مردم کوفه برای مأمون به عنوان خلیفه و برای امام رضا نیز به عنوان ولی عهد او بیعت بگیرد. مردم در پاسخ او گفتند: اگر برای برادرت تنها تبلیغ میکنی ما با تو هستیم و می پذیریم و اگر برای مأمون هم تبلیغ میکنی ما نیازی به مأمون نداریم. (2. عز الدين على بن ابي الكرم بن البر، همان کتاب، ص ۳۴۳)
خطر قیام امام رضا همان طور که پیشتر بیان کردیم علویان در گوشه و کنار کشور سر برداشته بودند ولی هیچیک از آنان موقعیت امام رضا را، نه در بین شیعیان و نه در بین غیر آنان نداشتند. در بین شیعیان که روشن است زیرا شیعیان امام رضا را امام واجب الاطاعه می دانستند که اگر دستور میداد و یا حرکتی انجام می داد آنان شرعاً موظف به اطاعت بودند. در بین غیر شیعیان نیز امام رضا از جایگاه خاصی برخوردار بود زیرا آن حضرت بعد از شهادت پدر بزرگوارش حرکت علمی خود را آغاز کرده بود و در سفرهایی به بصره و کوفه با اصحاب فکر و اندیشه و ادیان و مذاهب اعم از مسیحیان یهودیان و فرقه های کلامی حدیثی و.... اسلامی جلسات مناظره تشکیل داده بود بنابراین شخصیت علمی آن حضرت برای پیروان بقیه مذاهب اسلامی شناخته شده بود. پیشتر از امام رضا نقل کردیم که به مأمون فرمود من در مدینه که بودم نامه هایم در شهرها تأثیر گذار بود مأمون خود به خطر قیام امام رضا اشاره می کند و می گوید: «این شخص امام رضا ) از ما دور بود و برای خودش تبلیغ می کرد. (1. محمد بن على الصدوق، همان کتاب، ج ۲، ص ۱۶۷)
اکنون مشکلات مأمون را یکبار دیگر مرور میکنیم از طرفی، چهره واقعی او افشا شده است به طوری که دیگر نمیتواند با ادعای دیانت زهد و عمل به کتاب و سنت مردم را بفریبد؛ از طرف دیگر عباسیان از او نفرت پیدا کرده و از او کناره گیری کرده اند اعتماد ایرانیان نیز از او سلب شده است و اعراب غیر عباسی هم به او اعتمادی ندارند از اینها گذشته علویان هر روز حوزه اقتدارشان را گسترش میدهند و در این میان خطر قیام امام رضا نیز وجود دارد. بنابراین در چنین شرایطی مأمون هم باید اعتماد عباسیان را جلب کند در کنار آنان قرار گیرد و سرانجام نزد آنان برگردد و هم باید شورشهای علویان را سرکوب کند و خطر امام رضا را از بین ببرد، چون تا او باشد حکومت مأمون تثبیت نمیشود. او باید اعتماد ایرانیان به علویان را نیز از بین ببرد تا به ناچار به عباسیان اعتماد کنند. آخر آنکه مأمون میبایست اقتدار ایرانیان را در دربار خلافت از بین ببرد تا اعتماد عباسیان را جلب کند.
ص53