حذف آل علی از صحنه سیاسی
مأمون برای رسیدن به این هدفها طرحی ریخت که تا چند سال پس از اجرای مراحل اولیه آن و حتی تحقق آخرین مراحل آن ،عباسیان ایرانیان و مشاوران او از آن خبر نداشتند. طراحی این پروژه سیاسی حکایت از تدبیر سیاسی مأمون در حذف آل علی دارد. او کوشید طرح حذف آل علی ها را از صحنه سیاسی جامعه اسلامی در چند مرحله به اجرا در آورد که اکنون به بررسی این مراحل می پردازیم.
۱ - سرکوبی علویان
مأمون برای سرکوبی شورشهای علویان از یک طرف نمی توانست به اسلحه تکیه کند؛ زیرا استفاده از این روش هم جایگاه او را در جامعه اسلامی تضعیف می کرد - همان طور که در جریان کشتن امین شد و هم عواطف مسلمانان به خصوص خراسانیان را به حمایت از علویان بر می انگیخت از طرف دیگر او به منطق و استدلال نیز نمی توانست تکیه کند؛ زیرا در این میدان علویان به مراتب از او قوی تر بودند. بنابراین برای سرکوبی شورشها دو راه برای مأمون بیشتر نمانده بود:
الف - اثبات مشروعیت حکومت خود
ب - اثبات عدم صلاحیت علویان و شورشیان برای رهبری
مأمون برای رسیدن به هدف اول، یعنی اثبات مشروعیت حکومت خود از نصب امام رضا به ولایت عهدی استفاده کرد؛ زیرا امام رضا الله برترین شخصیت علویان بود و پذیرش ولایت عهدی توسط آن حضرت به معنای پذیرش حکومت و مشروعیت آن بود. مأمون خود این هدف را چنین بیان میکند این شخص (امام رضا ) از ما دور بود و برای خودش تبلیغ میکرد تصمیم گرفتیم او را ولی عهدش کنیم تا تبلیغاتش برای ما باشد و سلطنت و خلافت ما را به رسمیت بشناسد!!(1. همان کتاب همانجا)
مأمون برای رسیدن به هدف دوم یعنی اثبات عدم صلاحیت برادران امام رضا
برای رهبری جامعه نیز از ولایت عهدی استفاده کرد ولی با دو شیوه
الف - تعیین مسیر حرکت امام رضا
بر این اساس میبینیم با این که برای آمدن امام رضا به مرو، مسیر مدینه، عراق، جبل (کرمانشاه) همدان قم و خراسان نزدیک بود مأمون به رجاء بن ابی الضحاک دستور داد آن حضرت را از این مسیر نیاورد بلکه از مسیر مدینه بصره، اهواز، فارس و خراسان بیاورد.(2. عزیز الله العطاردی، همان کتاب ص ۹۱ ) زیرا در بصره و اهواز زید بن موسی برادر امام رضا و در فارس اسماعيل بن موسی حکومت میکردند. مأمون با این کار میخواست مردم امام رضا را که از نظر علم اخلاق و تقوی بین علویان نظیر نداشت ببینند و با او آشنا شوند تا بعداً که او را به مرو می آورد و ولی عهد خودش قرار میدهد مردم باور کنند که الرضا من آل محمد ه این است نه برادرانش بخصوص با توجه به عملکرد بد زید در بصره که به زید النار معروف شده بود. بنابراین آوردن امام رضا از این مسیر برای فرونشاندن شورشها بسیار مؤثر بود بعد از این جریان میبینیم زید موقعیت اجتماعی خود را از دست میدهد و با یک هجوم ساده توسط نیروهای مأمون به اسارت در می آید و مأمون برای رسیدن به هدفهای یاد شده دستور میدهد او را نکشند بلکه به مرو بیاورند و در آنجا به او میگوید: «زید در بصره قیام کردی و عوض آن که خانه های دشمن مشترک ما را که بنی امیه، ثقیف و عدی و باهله و آل زیاد هستند خراب کنی خانه های پسر عموهایت را خراب کردی؟(1. محمد بن على الصدوق، همان کتاب، ج ۲، ص ۲۳۵ ) راوی میگوید
چون زید شوخ مزاج بود به مأمون گفت ای امیر از هر لحاظ اشتباه کردم، اگر دو مرتبه شروع کردم اول خانه های دشمنانمان را خراب میکنم؟ مأمون خندید و او را به نزد امام رضا فرستاد و به آن حضرت پیام داد که به خاطر تو جرمش را نادیده گرفتم.
ب - تبليغ لقب الرضا
تذکر این نکته ضروری است که عباسیان در ابتدای کار برای این که علویان را در کنار خود داشته باشند شعارهایی مبهم را انتخاب میکردند تا علویان از آنها جدا نشوند. برای مثال هر وقت که مسأله رهبری حکومت آینده در دوران مبارزات مطرح می شد و این که بعد از پیروزی چه کسی رهبر خواهد بود رهبران حرکت در دوران مبارزه علیه بنی امیه پاسخ میدادند الرضا من آل محمد الله یعنی رهبر منتخب از آل محمد ﷺ است. این شعارهای مبهم علویان را امیدوار میکرد تنها عده خاصی از علویان و در رأس آنها امام صادق اله که از جریانهای سیاسی اطلاع داشتند، حاضر نشدند با عباسیان همکاری کنند. اما پس از به قدرت رسیدن بنی عباس و فشاری که بر علویان وارد شد بخصوص کشتارها شکنجه ها زندانها و... بخصوص بعد از شهادت موسی بن جعفر آن هم به آن شیوه تازه علویان فهمیدند که در این جریان سیاسی فریب خورده و آب به آسیاب دشمن ریخته اند.
مأمون با آوردن امام رضا میخواست به مردم این طور القا کند که به شعار الرضا من آل محمد ﷺ که شعار بنی عباس بود جامه عمل پوشانده است، تا هم این شعار را از علویان بگیرد و هم بعد از منصوب کردن آن حضرت به ولایت عهدی علویان را سرکوب کند و مناطق خود مختار را تحت سلطه در آورد.
به این اقدام مأمون توجه کنید:
بعد از رسیدن علی بن موسی به مرو مأمون او را جانشین خود قرار داد و به شکرانه این کار حقوق یک سال ارتش را پرداخت و به سراسر کشور بخشنامه کرد که على بن موسى ولی عهد است و او را رضا نامیده است!!(1. عزیز الله العطاردی همان کتاب ص ۱۷۱ محمد بن على الصدوق، همان کتاب، ج ۲، ص ۱۴۹ ) در حالی که چنین نبود.
بزنطی از شاگردان امام رضا و امام جواد است میگوید: «به امام جواد عرض کردم عده ای از مخالفان شما میگویند بعد از رضایت پدرت به جانشینی مأمون لقب رضا را مأمون به پدرت داده است؟ حضرت فرمود به خدا قسم دروغ میگویند و خیانت میکنند بلکه خداوند او را ملقب به رضا نموده است.(2. محمد بن على الصدوق، همان کتاب، ج ۱، ص ۱۱)
۲- جلب اعتماد ایرانیان
همان طور که پیشتر بیان شد تکیه گاه مأمون در مبارزه با امین و عباسیان به طور کلی ایرانیان و به طور خاص خراسانیان بودند ولی برخورد مأمون با سر امین و ماجرای قتل هر ثمة بن اعين.... این اعتماد را از بین برد. بنابراین مأمون باید اعتماد آنان را دوباره جلب می کرد؛ او برای رسیدن به این هدف روشهایی را به کار گرفت که در اینجا به آنها اشاره می کنیم
۱ - برائت از کشتن امین همان طور که پیشتر بیان شد وقتی چشم مأمون به سر امین افتاد از سر شادی سجده شکر کرد و به آورنده سر یک میلیون درهم جایزه داد. وقتی فضل بن سهل سر را پیش مأمون گذاشت در حالی که مأمون را علیه طاهر فرمانده سپاه تحریک میکرد گفت به او دستور داده بودیم او را اسیر بیاورند ولی سر بریده اش را به ایران فرستاده است. مأمون گفت گذشته ها گذشته است! (3. ابو الفداء بن كثير، همان کتاب، ص ۲۴۲)
برخورد مأمون با سر امین نشانگر آن بود که او به پیامدهای منفی این برخورد توجه نداشت. اما وقتی این کار او سر زبانها افتاد و شاعران در این زمینه شعرها سرودند و..... مأمون به این نتیجه رسید که برای جلب اعتماد ایرانیان باید خود را از کشتن امین تبرئه کند. به همین سبب میبینیم وقتی قصیده خزيمة بن الحسن را از بغداد برایش فرستادند چون مأمون خواند گریه کرد و گفت به خدا قسم انتقام خون برادرم را می گیرم خدا بکشد آنان را که او را کشتند در حالی که کشنده امین کسی جز مأمون نبود!! (1. عز الدين على بن أبى الكرم بن اثیر، همان کتاب، ص ۲۹۱)
پنهان کردن قتل هرثمه بن اعین مأمون مانند همه جباران و ستمگران تاریخ هر کس را که سر راه او قرار میگرفت از بین میبرد حتی اگر از نزدیکترین کسان او بود یا بیشترین خدمت را به او کرده بود برای اثبات خیانت کسی سندی لازم نبود، تنها کافی بود مأمون به کسی سوء ظن پیدا میکرد. از طرفی آثار منفی کشتن علنی امین برای او گران تمام شد؛ به همین دلیل همان طور که تا پایان بحث به چند مورد اشاره میکنیم، مأمون طوری مخالفانش را به قتل میرساند که اثری از خودش به جا نمی گذاشت. هر ثمة بن اعین با آن همه خدمتی که به مأمون کرد و... با این که ابوالسرایا به دست هر ثمه کشته شد ولی به صرف این که به مأمون گفتند که هر ثمه در قیام ابوالسرایا نقش داشته پس از زدن او را زندانی کردند و بعد از چند روز او را کشتند و خبر کشتن او را به طور کلی مخفی کردند. (2. ابو الفداء بن كثير، همان کتاب، ص ۲۴۸)
برائت از عباسیان یکی دیگر از اقدامات مأمون آن بود که دستور داد کسی لباس سیاه نپوشد و همه لباس سبز بر تن کنند.
۴- حمایت از علویان مأمون هم نیاز شدید خود در این دوره به خراسانیان را خوب درک میکرد و هم از علاقه ایرانیان به علویان بخوبی آگاه بود. او پس از آسیب دیدن وجهه مردمی اش به این نیاز داشت که علویان را به گونه ای شریک در حکومت کند تا هم علویان را در کنار خود داشته باشد و شورشیان را سرکوب کند و هم امام رضا را تسلیم کند؛ از همین روی بهترین کار در این زمینه نصب امام رضا به عنوان ولی عهد بود. قرار بود مراسم ولایت عهدی در ماه رمضان انجام شود و اولین مراسم عمومی که مأمون میتوانست از آن بهره برداری کند مراسم نماز عید فطر بود. مأمون خدمت امام رضا پیام فرستاد که سوار شود و در مراسم عید حضور پیدا کند و نماز عید را برگزار کند تا مردم اطمینان پیدا کنند و شخصیت او را بشناسند و به این دولت مبارکه اعتراف کنند.(1. محمد بن على الصدوق، همان کتاب، ج ۲، ص ۱۴۸)
همان طور که ملاحظه میکنید مأمون جلب اعتماد ایرانیان را یکی از هدفهای خود در ولایت عهدی امام رضا میداند و بهترین جایی که میتواند این اعتماد را جلب کند مراسم نماز عید فطر است که تقریباً همه در آن شرکت می کنند. قبل از طرح مسأله ولایت عهدی امام رضا توجه به چند مسأله ضروری است
۱ - پدیده های اجتماعی و از جمله آنها مسائل حکومتی و سیاسی از عوامل متعددی تأثیر می پذیرند که بعضی از آنها از کنترل سیاستمداران خارج است. برای مثال عملکرد و موضعگیری رقیب سیاسی از جمله این عوامل است که در بسیاری از موارد حتی قابل پیش بینی نیست. بر همین اساس با آنکه سیاستمداران در برخورد با رقیبان خود همه احتیاطهای لازم را انجام میدهند گاهی به هدفهای خود نمی رسند. مأمون نیز یکی از همین سیاستمداران محسوب می شود.
۲- مأمون یقین داشت که امام رضا نخواهد توانست جای او را بگیرد، به تعبیر دیگر عمر شریف حضرت رضا آنقدر طولانی نخواهد بود که مأمون بمیرد و او جانشینش شود. بنابراین ولایت عهدی امام رضا خطری برای حکومت مأمون و
عباسیان نداشت اما فایده های آن زیاد بود. شواهد زیر این نظر را تأیید میکند
الف گرچه در سال ولادت امام رضا الله اختلاف است بسیاری بر این باورند که او در سال ۱۴۸ به دنیا آمده است. (1. الشيخ ابو على فضل بن الحسن الطبرسي همان کتاب، ص ۱۳۰۲ ابو الحسن على بن عيسى الاريلي، همان کتاب ، ج ۳، ص ۱۱۴۹ محمد باقر مجلسی، همان کتاب، ج ۲۹، ص ۳) بنابراین امام رضا ۲۲ سال از مأمون بزرگ تر بود و مأمون یقین داشت که به طور طبیعی امام رضا زودتر از او از دنیا خواهد رفت.
ب - مأمون ولایت عهدی را در ایامی عملی کرد که از نظر علم نجوم یقین داشت امری که در این ایام اتفاق بیفتد پایدار نمیماند یکی از منجمان او می گوید: وقتی صحبت از ولایت عهدی امام رضا بود من به این مسأله پی بردم که پیمان در این ایام پایدار نیست و مایه بدبختی است گفتم این مسأله را به مأمون بگویم مبادا از دیگران بشنود و برای من مشکل درست کند؛ نامه ای نوشتم و به یکی از خادمان او که اسرارش را از طریق او به من میرساند دادم مأمون جواب نامه را توسط همان خادم فرستاد و در آن نامه نوشته بود وقتی جوابم را خواندی پاسخ آن را به وسیله همین خادم بفرست توجه داشته باش که اگر کسی از این جریان اطلاع پیدا کند یا فضل بن سهل از این تصمیم برگردد گناهش را به گردن تو می اندازم و فقط تو را سبب این کار می دانم. (2. محمد بن على الصدوق، همان کتاب، ص ۱۴۹)
ج - قبل از نصب امام به ولایت عهدی روزی مأمون به امام عرض کرد: «ولی عهد من باش تا بعد از من خلافت به تو برسد امام رضا فرمود: به خدا قسم پدرم از پدرانش از امیر المؤمنین از رسول خدا برایم نقل کرده اند که من قبل از تو از دنیا می روم در حالی که با سم مظلومانه کشته میشوم به گونه ای که ملائکه آسمان و زمین بر من گریه می کنند و در سرزمینی غریب کنار هارون دفن میشوم مأمون گریه کرد و گفت ای پسر پیامبر تا من زنده ام چه کسی جرأت دارد تو را بکشد یا به تو بدی کند؟ امام فرمود: اما اگر بخواهم میتوانم بگویم چه کسی مرا می کشد. (3. همان کتاب ص ۱۳۹)
بنابراین مأمون مطمئن بود که مسأله ولایت عهدی در دراز مدت خطری برای او ندارد بلکه بسیار سودمند نیز است. او با توجه به نقشه هایی که برای حذف امام رضا لا داشت به مقاومت ،عباسیان درباریان مشاوران و فرماندهان هیچ اعتنایی نکرد، حتی مخالفان را در مواردی گردن زد به یک مورد از این مقاومتها توجه کنید جمعی از کارگزاران حکومت هارون که همراه او به خراسان آمده بودند به مأمون پیوسته بودند. این گروه پس از طرح مسأله ولایت عهدی امام رضا با آن مخالفت شدید کردند به گونه ای که مأمون مجبور شد آنان را زندانی کند روزی امام رضا پس از آنکه به ولایت عهدی منصوب شد مسأله ای را با مأمون مطرح کرد مأمون درصدد انجام آن برآمد، فضل بن سهل پرسید چه میکنی؟ مأمون گفت این نظر امام رضا است و پیشنهاد خوبی است که باید به آن عمل کنم؟ فضل گفت این اشتباه است و تا حال چندین اشتباه را مرتکب شده ای این اشتباه را نکن با کارگزاران حکومت که با پدرت همکاری داشته اند مشورت کن مأمون گفت مثل چه افرادی؟ فضل گفت مثل علی بن ابی عمران ابومؤنس و عیسی الجلودی فردای آن روز امام و مأمون نشسته بودند. مأمون دستور داد این افراد را که زندانی بودند آزاد کنند و به مجلس بیاورند. اولین فردی که وارد مجلس شد علی بن ابی عمران بود. او تا دید امام رضا کنار مأمون نشسته فهمید که او را به ولایت عهدی نصب کرده است. رو به مأمون گفت از تو به خدا پناه می برم ای امیر که خلافتی را که خدا به شما داده و مال شماست در اختیار دشمنانتان قرار دهی، دشمنانی که پدرانت آنان را میکشتند و در شهرها آنان را آواره میکردند!! مأمون گفت ای زنازاده هنوز هم بر این عقیده ای؟ نگهبان او را بیاور و گردنش را بزن نگهبان نیز گردنش را زد .(1. همان کتاب، ص ۱۵۹)
بعد از او ابومؤنس را آوردند. او نیز وقتی وارد مجلس شد و دید امام کنار مأمون نشسته فهمید که امام به ولایت عهدی نصب شده است. رو به مأمون کرد و گفت: «ای امیر به خدا قسم آن کسی که کنارت نشسته بتی است که عده ای عوض آنکه خدا را پرستش کنند او را پرستش میکنند مأمون گفت ای زنازاده هنوز هم بر این عقیده ای؟ نگهبان او را بیاور و گردنش را بزن نگهبان نیز گردنش را زد! (1. همان کتاب)
بعد از او عیسی الجلودی را آوردند همین که او وارد شد، امام رضا به مأمون فرمود: «این پیرمرد را به من ببخش مأمون گفت مولایم این همان کسی است که لباس دختران پیامبر را از آنان گرفت(2. مقصود مأمون عملکرد جلودی در زمان هارون است. بعد از شهادت موسی بن جعفر الله برادرش محمد بن جعفر اله در مدینه علیه هارون شورش کرد. هارون همین جلودی را با سیاهی برای سرکوبی این شورش به مدینه فرستاد و به او دستور داد بعد از پیروری بر محمد بن جعفر یا گردن او را می زنی و خانه های آل علی الله را به گونه ای عازت میکنی که هر زنی تنها یک لباس برای پوشیدن داشته باشد. او خانه های آل علی الله را غارت کرده به خانه امام رضا نه که رسید امام جلو در ایستاد و مانع ورودش شد. و قسم یاد کرد که تو وارد نشو من هر چه در خانه هست جمع آوری میکنم و برایت می آورم. او نیز پذیرفت و امام آنچه در خانه بود حتی گوشواره ها و خلخالهای زنان را هم جمع آوری کرد و به او داد (عبون اخبار الرضا ء ، ج ۲، ص ۱۵۹) در این حال جلودی که صدای این دو را نمی شنید و به امام رضا نگاه میکرد تصور کرد که به خاطر کارهای گذشته اش امام رضا مأمون را علیه او تحریک میکند به مأمون گفت: ای امیر تو را به خدا قسم می دهم و به پاداش خدمتی که به پدرت هارون کرده ام حرف او را درباره من نپذیر! مأمون رو به امام عرض کرد! او عذر خواست و ما هم قسمش را اجرا میکنیم. مأمون رو به جلودی گفت: به خدا قسم هرگز سخن او را درباره تو نمی پذیرم و به نگهبان گفت به دوستانش ملحق کنید و او را نیز گردن زدند!(3. محمد بن على الصدوق، همان کتاب، ص ۱۵۹)
این اعتراضها به مأمون در انتخاب امام رضا به عنوان ولی عهد حکایت از آن دارد که اینان نه مأمون را میشناختند و نه هدفهای پنهانی او را می دانستند و اگر زنده می ماندند می دیدند که مأمون در درازمدت با همین ولی عهد چه کرد؟!
ص62