چرا خلافت را نپذیرفت ؟
ممکن است از ما بپرسید؟ ما هم این مطلب عقلی را منکر نیستیم اما خلافت که از ولایتعهدی بالاتر است و ولایتعهدی مقدمه آنست ، پس چرا زمانیکه مأمون حاضر شد خلافت را به امام رضا (ع) تفویض کند آنحضرت امتناع ورزید ؟ (۱. عيون ، ج ۲، باب ۴۰ ، حدیث ۳ و ۲۲)
جواب این سئوال روشن است زیرا : اگر مأمون از روی صداقت و واقعیت نه امتحان و سیاست حاضر میشد از خلافت دست و دارد آنحضرت قطعاً میپذیرفت ولی ما که پس از قرنها با درك ناقص خود از روی مدارك حديثي و تاریخی ثابت کردیم که مأمون در زندگی هدفی جز سلطه جوئی و اقتدار طلبی نداشت و در بخش ۲ به سیاست او پی بردیم چگونه باور کنیم که مأمون از روی حقیقت و نیت خالص حاضر بود از فرمانروائی دست بردارد ؟
و امام هشتم «ع» با آن هوش و فراستی که داشت مأمون را از همه بهتر میشناخت و خوب میدانست که او با این نقشه مرموز میخواهد حضرتش را امتحان کند و به بیند آیا قصد خلافت و تشکیل حکومت به تمام معنی اسلامی را دارد یا نه ؟
و روی این حساب مأمون در پیشنهادش هر چه بیشتر اصرار نمود آنحضرت اظهار تمایل نفرمود و مأمون نیز زیاد پا فشاری نکر دو موضوع ولایتعهدی را پیش کشید و دست بر نداشت تا آنحضرت آنرا قبول کرد .
و اگر مأمون حقیقتاً حاضر بود خلافت مغصوبه را به امام رضا (ع) بازگرداند چرا در اینجا جداً ایستادگی ننمود و خود را از زیر بار این مسئولیت سنگین بیرون نیاورد ؟
پس واقع مطلب چیز دیگری بوده است و مأمون حتی در مورد ولایتعهدی آنحضرت صداقت و اخلاص نداشت و چون حساب ، حساب سیاست و نقشه بود امام هشتم تا توانست دست رد به سینه اش گذاشت و عاقبت از راه ناچاری آنرا پذیرفت .
بهترین دلیل و شاهدها کارهای خیانت آمیز و اعمال ظالمانه ایست که مأمون در بارۀ آنحضرت انجام داد و با اجرای نقشه هایی شوم که در بخشی جداگانه مورد بحث قرار میگیرد) ناپاکی ضمیر خود را برای همه بر ملا ساخت .
ص170