در زندان سرخس
اباصلت هروی میگوید : حضرت رضا (ع) را در سرخس میان خانه ای زندانی کرده و به زنجیر بسته بودند!
من به قصد ملاقاتش تا در زندان رفته از مأمور تقاضای ملاقات نمودم؟ مأمور گفت : تو نمیتوانی آنحضرت را ملاقات کنی . پرسیدم: چرا ؟ گفت : چون غالباً شبانه روزی هزار رکعت نماز میخواند و فقط ساعتی از اول با مداد و پیش از ظهر و نزديك غروب را به نماز مشغول نیست و بازهم در این اوقات در مصلای خود نشسته با پروردگار خویش به راز و نیاز میپردازد .
گفتم : پس در همین اوقات سه گانه از آنحضرت برایم اذن ملاقات بگیر؟ او برایم اذن گرفت و در وقت مقرر وارد زندان شده آن پیشوای عالیقدر را مشاهده کردم که در محل نمازش نشسته و در افکار بلند خود غوطه ور است .
پس از ادای سلام و احترام) عرض کردم: یا بن رسول الله این چه مطلبی است که مردم از قول شما نقل نموده به شما نسبت میدهند؟! فرمود: چه مطلبی است ؟ عرض کردم :
میگویند: شما مدعی هستید که مردم بنده و غلام شما میباشند .
آنحضرت گفت : خدایا تو آفریدگار آسمانها و زمین و دانای نهان و آشکاری تو گواهی که من هرگز چنین سخنی نگفته ام و نیز نشنیده ام که احدی از پدرانم چنین ادعایی نموده باشند و تو میدانی که این امت بنی امیه و بنی عباس ) چقدر بماستم نموده مظالم و حقوق ما را به گردن گرفته اند و این تهمت نیز یکی از ستمهای آنها است ، سپس بمن رو کردو فرمود: ای عبدالسلام، وقتیکه همه مردم غلام و بنده ما باشند چنانکه اینها تهمت میزنند پس ما اینهمه افراد را به که میفروشیم ؟ عرض کردم : یابن رسول الله درست فرمودی .
سپس فرمود : ای عبدالسلام آیا تو نیز مانند دیگران ولایت ما را که خداوند بر همه واجب ساخته منکری ؟ عرض کردم. پناه میبرم به خدا من به ولایت شما ایمان و اعتراف دارم(1. عيون ، ج ۲، باب ۴۴ حدیث ۶)
ص230