سیاست هارون الرشید
و همچنین هرون الرشید به امثال قاضی ابو یوسف و کسائی نحوی و محمد بن حسن شیبانی حنفی احترام میکند و زمانیکه کسائی و شیبانی در يك روز در شهر ری میمیرند خیلی متاثر میشود و میگوید حیف که فقه و عربیت (زبان عربی درری بخاک رفت و بدست خود آب روی دست ابو معاویه نابینا میریزد و چه بسا موعظه علماء اشك او را جاری میسازد (۲. تاریخ تمدن اسلام ج ۳ صفحه ۱۰۵)
اما فرزندان پاك و دانشمند و پرهیزگار علی و زهرا(ع) را نیز شکنجه و آزار میدهد و یحی بن عبدالله را به زندان افکند و شهید کرد (۳. تتمه المنتهى صفحة ۱۷۴)
و عبد الله افطس از فرزندان امام چهارم (ع) را در زندان مدتها زجر و شکنجه داد و در پایان جعفر برمکی دستور داد سر از بدنش جدا کردند (۱. تئمة المنتهى صفحه ۱۷۵)
هرون نسبت به شیعیان علی (ع) کینه میورزید و همه جا مراقب آنها بود و از قتل و زجر آنان دریغ نمیکرد هارون از همان کودکی با آل علی سخت دشمن بود و قبل از آنکه خلیفه شود علویان از روی کار آمدن او بیم داشتند و موقعیکه خلیفه شد فرمان داد همه فرزندان علی (ع) را یکجا از بغداد به مدینه تبعید کنند.
هارون بقدری در دشمنی با آل علی شهرت یافت که شعر اع برای تقرب به پیشگاهش آل علی را هجو و بدگوئی میکردند (۲. تاریخ تمدن اسلام ج ۴ صفحه ۱۹۹)
و هم هارون حميد بن قحطبه طوسی را پس از آنکه مراتب فداکاری و سرسپردگیش معلوم شد و از او اقرار گرفت تا سرحد مال و جان و فرزند و عیال و دین در فرمان برداری استقامت نماید شمشیری داد و امر کرد در یک شب شصت نفر از اولاد على وزهراء (ع) را از میان اطاقهای زندان یکی یکی بیرون آورد و گردن زد و سر و پیکرشان را میان چاه حیاط افکند و ناجوانمردانه يك مشت سادات محاسن سفید پرهیزگار و جوانان رشید بیگناه را از دم تیغ گذراند (۱. عيون ج ۱ صفحه ۱۰۸)
باز نمونه دیگری از فرهنگ دوستي رشيد ر ا ملاحظه کنید:
یحیی بن عبدالله یکی دیگر از فرزندزادگان امام مجتبی (ع) است يحيى مردى بزرك و با فضیلت بود و از بیم هرون الرشيد مدتها متواری و پنهان بود و بالاخره به سرزمین دیلم گریخت و مردم را بسوی خود خواند و گروه زیادی با وی بیعت نمودند و کارش رونق گرفت هرون از قدرت او سخت بترسید و فضل بن یحیی برمکی را با پنجاه هزار سرباز به جنگش فرستاد و به سلطان دیلم نامه ای تهدید آمیز نوشت و یحیی را از وی خواست.
فضل به دیلم رفت و راه مسالمت آمیزی پیش گرفت و نامه هائی آمیخته با تهدید و ترغیب و بیم و امید بسویش فرستاد و یحیی نیز چون قدرت خود را در برابر فضل ناچیز دید و از جانبی حاکم دیلم سخت در طرد او کوشا است از فضل امان خواست و او برای رشید گزارش داد و رشید با کمال خورسندی امان نامه ایراکه قضاة وفقهاء ورجال، زيرش را امضا کرده بودند برایش فرستاد و جوائز و هدایایی بر آن افزود و یحیی نیز امان را پذیرفته با فضل به بغداد آمد طبری ضمن حوادث سال صدو هفتاد و شش نوشته : فضل زمانیکه یحیی را به بغداد آورد رشید کاملا به او محبت کرد و ارزاق و اموال فراوانی به او بخشید .
لیکن پس از اندک زمانی خبث باطنی و کینه درونی خود را آشکار کرد و آنهمه عهد و پیمانها و امانهای محکم را به هیچ شمرد و آغاز سرزنش و بدگوئی نمود .
یحیی بن عبدالله آن امان نامه را بیرون آورد و گفت :
با وجود چنین سند محکمی این بهانه ها چیست؟ و چرا میخواهی پیمان خود را بشکنی ؟
رشید روزی که محمد بن حسن فقیه، رفیق ابویوسف وابو البختری در مجلس حضور داشتند دستور داد همان امان را آوردند و به محمد بن حسن داد و گفت : درباره این امان چه میگوئی؟ محمد بن حسن گفت : این امان صحیح است و از هر نقص و آلایشی منزه است سپس هرون آنرا به دست ابو البختری داد و از او رأی خواست؟ ابو البختری در آن نظر کر دو گفت این امان به این دلیل و آن دليل منقوض وباطل است و به ریختن خون یحیی حکم نمود ! ! هرون رأی اورا پذیرفت و گفت : انت قاضي القضاة حقا تو در واقع از همه قضاة بالاتری!! وامان را گرفت و پاره کرد و ابو البختری بر آن تف افکند ! (۱. اقتباس از منتهی الامال ج ۱ صفحه ۱۸۵ وعصر المامون ج ۱ صفحه ۱۲۲) هرون از دین فروشی او آنچنان خوشحال شد که او را بر کرسی قضا نشاند و يك مليون و ششصد هزار درهم به او جایزه داد .
هرون پس از صدور این حکم دستور داد یحیی را به زندان انداختند و روزی صد تازیانه بر بدنش زدند و سرانجام اور ازیر ساختمانی گذاشته پایه از رویش بالا بردند!!
وو به نقلی غذایش را قطع کردند تا از گرسنگی جان سپرد.
و به نقل ابوالفرج اصفهانی او را زهر دادند و به قصر خلافت آوردند و قاضی ها و شاهدانی را احضار کردند تا آنها به بینند و گواهی دهند که در زندان هیچ صدمه و آسیبی بر یحیی وارد نشده و دستگاه خلافت متعرض قتل وی نگردیده است !!
در این زمان قضاة و سایر شهود هر کدام با یحیی سخن گفتند اما یحیی ساکت بود و نمیتوانست پاسخ دهد پرسیدند چر اسخن نمیگوئی؟ در جواب به دهان خویش اشاره کرد که بر تکلم قادر نیستم و زبان خود را در آورد همچون زغال سیاه شده بود !
رشید به حاضران گفت : یحیی به دروغ خود را مسموم نشان میدهد !
سپس جمعيت قضاة و شهود مرخص شده بیرون رفتند و هنوز به وسط خانه نرسیده بودند که یحیی از شدت زهر جان سپرد (۱. مقاتل الطالبین، چاپ نجف ، صفحه ۳۱)
هنوز اینها گوشه ای از بیداد گریها و پیمان شکنی ها وزجرها و شکنجه ها و جنایاتی است که منصور و هرون نسبت به اولاد ابو طالب و علی (ع) مرتکب گشته اند .
و از همه این جنایات و وحشی گریها بالاتر جریان توقیف و تبعید و زندانی شدن امام هفتم موسی بن جعفر (ع) است که هرون گروهی از مأمورین خود را فرستاد و آنحضرت را از میان مسجد پیغمبر ، و کنار قبر جدش در حال نماز گرفت و بست و بسوی بصره فرستاد. فرزند پیغمبر (ص) بجرم اینکه امام حق ورهبر عادل ومعدن علم وشرافت و فضیلت است باید یکسال در زندان بصره و پس از آن چند سال در گوشه های
زندانهای بغداد بسر بر دو عاقبت به زهر هرون شهید گردد (۲. بحار ج ۱۱ صفحه ۲۱۷)
عوام فریبی منصور وهرون
از مطالعه و بررسی روش منصور و هرون به این نتیجه میرسیم که هدف و غرض اساسی این دو توسعه و افزایش قدرت وسلطنت ونفوذ يا تحكیم و تثبیت آن بوده است .
منصور و هرون چون اکثر استبدادگران خشم و مهر دوستی و دشمنی ، نرمی و درشتی، فرهنك دوستی و امنيت طلبی، عبادت و دین داریشان برای پیشبرد مقاصد و اغراض شخصی و در واقع تدلیس و عوامفریبی بوده است و برای این منظور اصول انسانیت و فضائل اخلاقی را فدا میکرده اند زیرا :
۱ - منصور برای خوشنودی عامه و اهل تسنن در خانه امام صادق (ع) را که وارث علوم پیغمبران و اقیانوس مواج مکارم و فضائل و عدل و پارسائی است میبندد و آنحضرت را تهديد و توقیف و تبعید میکند اما از ابوحنفیه ها و عمر و بن عبیدها که پایه علم و فضلشان حتی به شاگردان مکتب حضرت صادق (ع) نمیرسد ترویج مینماید .
و هرون از امام هفتم (ع) سلب آزادی نموده، سالها در میان زندانها به زنجیر میکشد و در پایان او را مسموم می سازد اما از قاضی ابویوسف ها و ابو البختریها و کسائی ها تجلیل میکند چونکه امام صادق و امام کاظم (ع) و شاگردان این مکتب آلت دست قرار نمیگیرند و حکومت
زمامداران ستمگر عباسی با دیده ای سطحی نگر بسته و برای تبرئه آنها خیلی دست و پا کرده است.
ص52