گفتگوی امام بایک زندیق
محمد بن عبدالله خراسانی خادم آنحضرت میگوید : هنگامیکه گروهی در محضر امام هشتم «ع» نشسته بودند زندیقی بر آنحضرت وارد گشت ، امام به او فرمود :
بگو به بینم اگر بر فرض گفتار و عقیده شما حقیقت داشته باشد و خدا و دین و قیامت و بهشت و دوزخی در کار نباشد در صورتیکه ما یقین داریم گفتار شما فاسد و بی اساس است آیا ما و شما با هم برابر و یکسان نیستیم ؟ و آیا نماز و روزه وزکات و ایمان ما بحالمان زبانی خواهد داشت ؟
آن مرد زندیق چون پاسخی نداشت سکوت کرد .
امام : و اگر اعتقاد و گفتار ما واقعاً درست باشد (وخدا و پیغمبرودین و معاد حق باشد در صورتیکه واقعیت دارد آیا شما بیچاره و هلاك نگشته ها رستگار نمیشویم ؟
زندیق : خدایت بیامرزد ، به من بگو خدا چگونه است ؟
امام : وای بر تو ، راه غلطی رفته ای او بود و مکانی نبود و مکان از او هستی یافت و او بود و چگونگی و حالتی نبود و کیفیت و چگونگی را او بوجود آورد. او به مکان و چگونگی شناخته نمیگردد و با حواس ظاهری درک نمیشود و به چیزی شباهت ندارد
زندیق : پس او چیزی نیست زیرا بوسيله هيچيك از حواس پنجگانه ما درک نمیشود؟ امام : وای بر تو ، چون تو نمیتوانی با حواس خویش او را درك نمائى وجود او را انکار میکنی ؟ در صورتیکه چون ذات مقدس او به حواس ما نمیآید به یقین در مییابیم که او پروردگار ما است و چیزی است غیر از سایر موجودات .
زندیق : خداکی و چه وقت بوده ؟
امام : من بايك نظر دقیق می بینم حتی توانائی آنرا ندارم که به عرض وطول بدنم افزوده یا از آن چیزی بکاهم و نیز قدرت ندارم مضرات و ناملایمات را از خود دفع کنم و منافع را بسوی خویش جلب نمایم از اینجا دانستم بدن من سازنده ای دارد و به خدائی وی اعتراف نمودم بعلاوه می بینم بواسطه قدرت بی انتهای او این سپهر نیلگون با نظمی دقیق میگردد و ابرها در فضا به حرکت درآمده یکجا فشرده و انبوه گردیده تولید باران میکند و خورشید و ماه و ستارگان با نظام معینی بر مدار خود سیر مینمایند و غیر اینها از مخلوقات شگفت انگیزی که نشانه هستی آفریدگار توانای خویش اند آری با دیدن این نشانه های روشن به وجود آفریننده ایکه آنها را روی میزان کاملا صحیحی اندازه گیری کرده و بدانها هستی بخشیده پی بردم.
زندیق پس چرا از حواس ما پوشیده و پنهان است؟ امام این پرده بواسطه گناهان و نواقصی که دامنگیر بشر گردیده روی قلبش را پوشیده و اما برخدا هیچ چیزی در اوقات شب و روز مخفی نمیباشد.
زندیق: چرا بچشم نمی آید؟
امام بجهت فرق و امتیازی که میان او و آفریدگانش هست سپس او بزرگتر از آنست که به چشم دیده شود یا به و هم در آید یا در خرد بگنجد.
زندیق پس حد و اندازه او را برایم تعریف کن!
امام او حدی ندارد
زندیق چرا؟
امام چون هر موجود محدودی به حد خود پایان پذیرفته متناهی میگردد و هر گاه در موجودی احتمال محدودیت پیدا گشت زیادی در او احتمال میرود و هر گاه احتمال زیادی در او راه یافت احتمال نقص و جزئیت درذات وی پدید می آید.
پس وجود او نامحدود و زیاده و نقص و جزئیت در او راه ندارد و به و هم نمی آید.
زندیق پس این سخن چه معنی دارد که میگوئید: او لطيف وحكيم ودانا وبينا وشنوا است؟
مگر ممکن است موجودی بدون گوش شنو او بدون چشم بينا و بدون عمل با دستها لطيف و نرم و بدون کار و صنعت، حکیم باشد؟
امام : لطیف نزد ما از روی صنعت و کارش شناخته میشود آیا ندیده ای وقتی که شخص با نرمی و ملایمت چیزی را میگیرد میگویند فلانی چقدر لطیف و نرمخواست؟
پس چگونه به آفریدگاری که مخلوقات لطيف و بزرك را آفریده و روح را بر پیکر حیوان سوار کرده و شکل وصورت هر فرد از يك جنس را از فرد دیگرش متفاوت گردانیده تا شناخته شوند و بهم مشتبه نگردند لطيف و بزرك ناميده نشود؟ پس در ترکیب وصورت هر آفریده ای از جانب آفریننده لطيف وخبير لطفی ظاهر و آشکار است.
سپس ما به درختان و میوه های لذیذ و پاکیزه اش که نگاه میکنیم میگوئیم: آفریدگارما لطیف است.
اما نه چون نرمی و لطفی که مخلوقات در صنعت و عملشان از خود ابراز میدارند. و چون میبینیم خداوند صداهای کوچکترین تا بزرگترین مخلوقات را از عرش گرفته تا زمین چه در خشکی و چه در آب میشنود و زبانها و لهجه های گوناگون آنها بر او پوشیده نیست میگوئیم اوشنوا است اما نه بوسیله گوش و چون حتی اثرپای مورچه سیاه را روى سنك سخت سیاه در شب تاريك میبیند و در شب ظلمانی حرکت مورچه و منافع و مضرات و اثر آمیزش و جوجه و نسل آنرا مشاهده میکند میگوئیم: او بینا است اما نه با چشم و آلت (۱. در بحث خداشناسی علم کلام حکمت الهی ثابت شده که خداوند جسم نیست و زمان و مکان و عوارض و حالات که از آثار جسم میباشد در او نیست و به تعبیر دیگر خدا وجود و هستی محض است و نیز بدون تردید خداوند دارای صفات ثبوتيه (جمال) :
عالم و قادر وحی است و مرید و مدرك هم سمیع است و بصیر و متکلم ، صادق
وصفات سلبیه (جلال) است:
نه مرکب بود و جسم نه مرئی نه محل بي شريك است و معانی توغنی دان خالق
بدین جهت آفریدگار علم و قدرت وحيات و اراده وادراك و شنوائی و بینائی و تکلم و راستی و سایر صفات جمال را دارا است اما این صفات از ذات مقدس او که همان هستی محض باشد انتزاع میشود و او مانند سایر اشیاء جسم و مرکب نیست که پیکر و دست و پا و چشم و گوش و دل و مغز و حواس ظاهری و باطنی داشته باشد بلکه این وجود کامل واجب بدون دست و پا قدرت دارد و بدون گوش و چشم و دل و مغز و حواس و آلتی میبیند و می شنود و علم دارد و همه چیز را درک میکند و هیچ چیزی را فراموش نمیکند ... برای توضیح بیشتر به کتاب و آفریدگار بخش خداشناسی ترجمه اینجانب مراجعه شود)
و همینطور این مرد کافر با آنحضرت بحث گفتگو کرد تاو شبهاتش بر طرف گردید و بدست حضرتش مسلمان گشت. (۱. عيون ج ۱ صفحه ۱۳۱)
پاسخ به هیجده هزار مسئله
شرح و تفصیل علوم و معارفی که از مولا علی بن موسى الرضا (ع) بجا مانده است خود به کتاب بزرگ جداگانه - ای نیاز دارد همین قدر میتوان گفت:
در دورانیکه اسلام از نظر علم و تمدن عصر طلائی خود را شروع کرده بود آنحضرت امامت داشت و اگر آنحضرت در تمام علوم وفنون سرآمد مردم زمان نبود بهیچ وجه مورد توجه مأمون داناترین خلیفه عباسی قرار نمیگرفت مأمون با سؤالات و اشکالات مختلف علمی آنحضرت را آزمایش میکرد و همیشه پاسخ کافی برای خود دریافت می نمود و همه سخن و پاسخ و تمثیل آنحضرت از قرآن انتزاع میشد.
ابراهیم بن عباس گوید: من هیچگاه ندیدم چیزی از آنحضرت سؤال شود که آنرا نداند (۱. مناقب ج۴ صفحه ۳۵۰)
محمد یقطینی گوید: زمانیکه مردم درباره امامت حضرت رضا (ع) اختلاف نمودند من مسائلی را که از آنحضرت سئوال شده بود و به آنها پاسخ گفته بود جمع آوری کردم شماره آنها به هیجده هزار مسئله رسید (۲. مناقب ج۴ صفحه ۳۵۱)
رساله طلائی
مأمون علاوه بر آنکه در مرو پایتخت خلافت، مجالسی از علماء وفقهاء ومتكلمين ترتيب میداد تا دانشمندان در موضوعاتی از قبیل: توحید و نبوت و امامت و مسائلی چون : مسئله قضا وقدر وجبر و تفويض وعصمت، با آنحضرت مباحثه نمایند در نیشابورهم يك مجلس با شکوه علمی تشکیل داد این مجلس مانند سایر مجالسی که برای مناظرات دینی بر قرار میگردید نبود.
مأمون این مجلس را از گروه فلاسفه و پزشکان نامی ترتیب داده بود تا درباره اختلاف طبایع و مزاجها و بهداشت و طب گفتگو کنند.
اعضای این جلسه عبارت بودند از: حضرت رضا (ع) مأمون، یوحنا پسر ماسویه، جبرئيل پسر بختیشوع دو پزشك نامی سلطنتی، صالح پسر سلهمه فیلسوف هندی و دانشمندان دیگر.
در زمینه طب و حفظ الصحه سخنانی گفته شد و مأمون درباره اینکه خداوند چگونه این بدن را با این طبایع مختلف چهارگانه : سوداء ، صفراء ، بلغم ، خون، آفریده و غذاهای سودمند و زیانبخش برای انسان کدام است؟ با افراد انجمن بسیار سخن گفت و از آغاز مجلس همینطور حضرت
رضا (ع) ساکت بود و سخنی اظهار نمیکرد.
اما مامون با این عبارت که ای ابالحسن شما در این زمینه چه میفرمائید؟ سکوت آنحضرت را در هم شکست، در این هنگام امام هشتم فرمود من در این زمینه مطالبی دارم که واقعیت آن بوسیله تجربه برایم روشن گشته علاوه بر مطالبی که از ائمه گذشته بمن رسیده است، دانستن این مطالب بر همه لازم است و نباید آنرا ترك كند من آنها را برایت جمع آوری می کنم. مجلس بپایان رسید و مأمون بسوی مرو شتافت و امام رضا (ع) مدتی در نیشابور ماند.
مأمون پس از مدتی به آنحضرت نامه نوشت و آنچه را که وعده کرده بود از او خواست.
امام رضا (ع) رساله ای در موضوع طب به همراه پاسخ نامه برای مأمون فرستاد که بعداً به رساله ذهبیه شهرت گرفت.
سند این رساله به حسن بن جمهور قمی که از مدینه تامر و ملازم رکاب حضرت رضا (ع) بوده میرسد این سند مشهور است و علماء از جمله علامه مجلسی آنرا نقل کرده اند (۱. کتاب طب الرضا (ع) گرد آورنده دکتر صاحب زینی؛ تحقیق از سید مرتضی عسکری و نیز علامه مجلسی در مقدمه بحار (ج ۱) مینویسد: کتاب طب الرضا (ع) از کتابهای معروف است و شيخ منتجب الدین در فهرست خود آورده که سید فضل الله راوندی بر این کتاب شرحی نوشته و آنرا ترجمة العلوى للطب )
ص88
مأمون مجالس معظمی تشکیل داده از علمای سایر ادیان برای بحث و مناظره با امام رضا (ع) دعوت میکرد و آنحضرت در این مجالس آنچنان عالی و منطقی بحث مینمود که همه در برابرش تسلیم گشته جوابی برای خود نمییافتند و اغلب مسلمان میشدند
ابو ذکوان میگوید : از ابراهیم بن عباس شنیدم که میگفت : هیچگاه ندیدیم مطلبی از امام رضا (ع) بپرسند و آنحضرت پاسخش را ندادند و کسی را داناتر و اعلم از او ندیدیم چه پیش از او وچه در عصر او ، ومأمون دائماً با سئوالات گوناگون از هر رشته ای او را آزمایش میکرد و آنحضرت سئوالاتش را به بهترین وجه جواب میداد ، و تمام سخن و پاسخ و استشهاد آنحضرت از قرآن گرفته میشد ، آنحضرت هر سه روز یکبار قرآن را ختم میکرد و میفرمود : اگر بخواهم در مدتی کمتر از این قرآن را ختم کنم میتوانم لیکن چون هنگام قرائت بهر آیه که میرسم در آن تفکر مینمایم و شأن نزول و زمان نزولش را یاد آور میشوم ، بدین جهت سه روزی یکبار آنرا بپایان میرسانم . (۱. عيون ج ۲ باب ۴۴ ، حدیث ۴)
ص162