اشعار دعبل در خدمت امام رضا
دعبل در «تائیه بیشتر از غصب حق خاندان پیغمبر سخن گفته است. از جمله در این دو بیت که حضرت امام رضا را سخت اندوهگین و محزون گردانید و اشک ایشان را جاری کرد
بيت اول :
أرى فَيْتَهُم فِي غَيْرِهِم مُتَقَسِّماً وَأَيْدِيَهُم مِن فَيْلِهِمْ صَفَرَاتِ
من ، حق خاندان عصمت را تقسیم شده نزد دیگران می بینم و دست هایشان از حق و اموالشان خالی است.
هنگامی که حضرت امام رضا الله این بیت را شنیدند ، گریه کردند و فرمودند:
صَدَقْتَ يا خُزاعي .
ای دعبل ؛ راست گفتی .
بيت دوم
إِذَا وُتِرُوا مَدُّوا إِلَى وَاتِرِيهِمُ أَكُفَّا عَنِ الْأَوْتَارِ مُنْقَبِضَاتِ
هنگامی که از سوی کینه توزان به عترت ستم میشود آنان دستهای بسته را برای دریافت حق خود دراز میکنند دستهایشان به حقشان نمی رسد.
بعد از این که حضرت امام رضا الله این بیت را شنیدند دو دست شریف خود را برگرداندند ، و با اندوه فرمودند:
به خدا قسم که دستهای ما بسته است . (دعبل شاعر امام رضا : ۲۴۵)
گریستن حضرت امام رضا برای امام زمان ارواحنا فداه
دعبل اشعار خود را درباره غصب خلافت ادامه داده و سپس به بیان ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه می پردازد.
هر وی گوید از دعبل خزاعی شنیدم که فرمود برای حضرت امام رضا قصیده ام را خواندم .... و چون به این شعر رسیدم
خروج إمام لا محالة خارج يقوم على اسم الله والبركات
يميز فينا كل حق وباطل ويجزي على النعماء والنقمات
خروج امامی که حتماً و بدون تردید خروج خواهد کرد و با نام مبارک خدا و برکات الهی قیام میکند.
هر حق و باطلی را در میان ما جدا میکند و مردمان را به پاداش عملشان (یا) نعمت می دهد و (یا) کیفر میکند.
حضرت امام رضا به شدت گریست ،(دعبل گوید: زمانی که از خلیفه قرار کرده بودم شبی در نیشابور تنها بیتونه کردم و تصمیم گرفتم در آن شب قصیده ای برای عبدالله بن طاهر بگویم همین که در فکر آن بودم در حالی که در را بر روی خود بسته بودم - شنیدم صدائی بلند شد.
السلام عليك ، يرحمك الله»، بدنم به لرزه درآمد و حالت عظیمی بر من دست داد صاحب آن صدا به من گفت نترس خداوند تو را عافیت دهد من مردی از برادران تو از جن از ساکنین یمن هستم بر ما شخصی از اهل عراق وارد شد و قصیده تو را - مدارس آیات برای ما خواند من دوست داشتم که قصیده تو را از خودت بشنوم.
دعیل گوید: من قصیده را برای او خواندم و او چنان گریست که بر زمین افتاد. سپس گفت: خدا تو را رحمت کند. آیا حدیثی برایت بگویم که بر نیت تو بیفزاید و در تمشک به مذهبت تو را کمک نماید؟ گفتم : بلی ، حدیث کن .
گفت : مدتی نام جعفر بن محمد را میشنیدم در مدینه به خدمتش رفتم شنیدم که فرمود: حدیث کرد مرا پدرم از پدرش از جدش این که رسول خدا فرمود: «علي وشيعته هم الفائزون» : «على و شیعه او فیروز و رستگارند.
پس با من وداع کرد و خواست برود. گفتم خدا تو را رحمت کند نام خود را به من بگو گفت : منم ظبیان عامر.
نظیر این داستان از دعبل در دار السلام عراقی نقل شده است. (کشکول امامت : ۹۵٫۱)
جریان بسیار جالب دیگری برای دعبل درباره قصیده تائیه واقع شده است که آن را نیز نقل میکنیم : شیخ طریحی در کتاب «منتخب» از ثقات از ابی محمد کوفی نقل کرده که دعبل خزاعی گفت: چون از شهر مرو از خدمت حضرت امام رضا برگشتم وارد شهر ری شدم در شبی از شبها در منزل خود تنها نشسته بودم و قصیده ثانيه خود را اصلاح میکردم تا آنکه بعض شب گذشت ناگاه آواز دق الباب بلند شد. پرسیدم : کوبنده در کیست ؟ گفت : شخصی از برادران تو پس به نزدیک در دویدم و گشودم شخصی داخل گردید که از مشاهده او بدنم لرزید و نفسم مقطوع گردید. پس در گوشه ای نشست و به سوی من نگریست و گفت نترس من برادر تو از طائفه جن هستم و در روز ولادت تو متولد شده ام و با تو بزرگ گردیده ام و آمده ام برای تو حدیثی نقل کنم که باعث خوشحالی تو گردد و اعتقاد تو را قوی گرداند و بصیرت تو را زیاد نماید.
چون این را شنیدم دلم ساکن گردید و نفسم برگشت پس گفت: ای دعبل بدان که بغض و عداوت من به علی بن ابی طالب له از سایر آفریدگان خدا شدیدتر بود تا آنکه با جماعتی از طایفه جن - که سرکش و بدکار بودند - بیرون رفتیم . پس عبور ما بر جمعی افتاد که به زیارت قبر امام حسین می رفتند، تاریکی شب ایشان را فرو گرفته بود و ما اراده نمودیم که ایشان را اذیت کنیم .
چون نگاه کردیم ملائکه را دیدیم که در طرف آسمان ایستاده و ما را از اذیت کردن آنها منع می نمایند و دیدیم ملائکه دیگر را که بر زمین ایستاده اند و ایشان را از هوام زمین منع مینمایند. چون این کرامت را مشاهده کردم گویا خواب بودم و بیدار شدم و غافل بودم هشیار گردیدم و دانستم که این کرامات نیست مگر از برکات آن کسی که به زیارت قبر او می روند و قصد او را کرده اند. پس از اعمال بد خود و آن اراده قبیحه پشیمان شدم و تو به نمودم و با ایشان به زیارت قبر امام حسین مشرف شدم و با آنها در همان سال به حج رفتم و قبر پیغمبر را زیارت نمودم.
در مسجد پیامبر مردی را دیدم که جماعتی بر اطراف او بودند و چون از نام او پرسیدم، گفتند : این پسر رسول خدا جعفر بن محمد الصادق است. چون این سخن شنیدم به نزد آن حضرت و خدمت آن سرور رسیدم و بر او سلام کردم و جواب شنیدم.
حضرت فرمود: «مرحباً بك يا أخا أهل العراق» آيا بخاطر داری آن شب خود را در بطن کربلا و آن کرامت را که از خدا در خصوص اولیاء او مشاهده کردی؟ به درستی که خدا توبه تو را قبول نمود و گناه و خطای تو را آمرزید.
عرض کردم: حمد خداوند را که به معرفت شما بر من منت گذاشت و دل مرا به نور هدایت شما نورانی گردانید و مرا از متمسکین به ریسمان ولایت شما قرار داد. باین رسول الله از برای من حدیثی ذکر کن که آن را هنگام بازگشت ، هدیه و تحفه قوم خود نمایم .
آن حضرت فرمود: روایت فرمود پدرم از پدر خود علی بن الحسین ، از پدرش علی بن ابی طالب له ، از رسول خدا که فرمود: «یا على الجنة محرمة على الأنبياء حتى أدخلها ، وعلى الأوصياء حتى تدخلها ، وعلى الأمم حتى تدخل أمتي ، وعلى أمتي حتى تقروا بولايتك وتدينوا بإمامتك ، يا على ؛ والذي بعثني بالحق نبياً : لا يدخل الجنة إلا من أخذ منك بنسب أو سيب .
یا علی بهشت بر پیغمبران حرام است تا آنکه من داخل شوم و بر اوصیاء پیغمبران حرام است تا آنکه تو داخل شوی ، و بر امتها حرام است تا آنکه امت تو داخل شوند و بر امت تو حرام است تا آنکه اقرار به ولایت تو نمایند و اعتقاد به امامت تو داشته باشند. یا علی ؛ قسم به آن کسی که مرا به حقیقت به پیامبری برگزیده ؛ داخل بهشت نمی شود مگر کسی که نسب یا سبب از تو اخذ نماید.
دعیل گوید: بعد از آن گفت ای دعبل این را بگیر که دیگر مثل آن را از مثل من نخواهی شنید.
این بگفت و در زمین فرو رفت و دیگر او را ندیدم. (کشکول امامت : ۹۶٫۱) )
سپس سر مبارک را بلند کرد و فرمود:
ای خزاعی؛ این دو بیت را روح القدس بر زبان تو جاری ساخت ، آیا میدانی آن امام قیام کننده کیست؟ و چه زمانی قیام خواهد کرد ؟ عرض کردم نه مولای من ؛ تنها شنیده ام که امامی از شما خروج میکند و او زمین را از هر گونه فساد و آلودگی پاک میکند و پر از عدل و داد میگرداند همان گونه که پر از ستم شده باشد. فرمود:
ای دعبل ؛ پیشوای بعد از من فرزندم محمد است بعد از او فرزندش علی و پس از علی فرزندش حسن و پس از حسن فرزندش حجت خدا آن قیام کننده است؛ او که در دوران غیبتش باید انتظارش را کشید و در دوران ظهورش باید اطاعتش کرد اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نماند ، خداوند آن را طولانی گرداند تا آن حضرت خروج کند و جهان را پر از عدل و داد نماید ؛ همان طور که پر از ستم شده باشد.
و اما چه زمانی خواهد بود؟ خبر دادن از وقت است و پدرم از پدرش از پدرانش، از حضرت علی خبر داده اند که فرمود :
شخصی از رسول خدا سؤال کرد که آن امام قیام کننده از فرزندان شما چه زمانی خروج خواهد کرد ؟
رسول خدا فرمود : مثل خروج او مثل قیامت است کسی جز او از وقت آن خبر ندارد و برایش روشن و آشکار نیست، او جز ناگهانی نمی آید و خروج
نمی کند .( بحار الأنوار : ۱۵۴٫۵۱ و ۲۳۷٫۴۹ ، عیون اخبار الرضا : ۲۶۹٫۲ ، بهجة النظر : ۱۲۱
برادر دعبل از حضرت امام رضا روایت کرده است که در ضمن حدیثی فرمود: آن حضرت پیراهنی از خز پشم نرم و نازک به عنوان خلعت به دعبل بخشید و به او فرمود: «احتفظ بهذا القميص فقد صليت فيه ألف ليلة كل ليلة ألف ركعة، وختمت فيه القرآن ألف ختمة : این پیراهن را نگهداری کن که من هزار شب، هر شب هزار رکعت در آن نماز خوانده ام و در آن هزار ختم قرآن نموده ام.
نجاشی به سند خود این حدیث را از حضرت امام رضا روایت کرده است با این تفاوت که گفت: حضرت امام رضا پیراهنی سبز رنگ از جنس خر خلعت داد و انگشتری با نگین عقیق بخشید. (وسائل الشيعة : ۷۳٫۳) لباسی را که حضرت امام رضا الله به دعبل هدیه کرده بودند مردم قم به زور گرفتند و به او سی هزار در هم با یک آستین از آن لباس دادند. دعبل شاعر امام رضا : ۵۸)
علامة مجلسی در کتاب شرح تائیه دعبل خزاعی چنین میگوید دعیل کنیزی داشت که او را بسیار دوست میداشت و رمد عظیمی در هر دو چشم او به هم رسید چون اطبا و کحالان، چشم های او را ملاحظه کردند گفتند که چشم راستش از بین رفته است، آن را نمی توانیم علاج کنیم ولی چشم چیش را معالجه می کنیم و امید هست که خوب شود.
دعیل از این واقعه بسیار غمگین شد و جزع بسیار کرد تا به خاطرش رسید که بقیه لباس مبارک حضرت امام رضا له با او هست، پناه به آن قطعه لباس برد و آن را بر دیده های جاریه مالید و قدری از آن جامه شریف را در اول شب به عنوان عصابه بر دیده های او بست. چون صبح شد به برکت جامه آن حضرت دیده های جاریه خوب شد و بیناتر از اول گردید.
ادعیل شاعر امام رضا ( : ۵۳))