ولیعهدی امام رضا (ع)
جهشیاری می گوید ابراهیم بن مهدی از جانب مأمون عهده دار امور «بصره» بود و ابراهيم بن نوح بن ابی نوح منشی گری او را میکرد مأمون» سعی داشت با علی بن موسى بن جعفر (ع) تجدید عهد کند. از اینرو از فضل خواست تا از مردم برای او بیعت بگیرد و به کشورها بنویسد که سیاه پوشیدن را ترک کنند فضل بن سهل ضمن نامه حسن بن سهل را از این امر آگاه ساخت و به او دستور داد لباس سیاه را ترک کند و جامه سبز بپوشد و پرچم ها و کلاه ها را به رنگ سبز درآورد و از مردم نیز چنین بخواهد و به همه عاملان خود این دستور را اعلام کند. «حسن» موضوع را به عیسی بن خالد نوشت و «عیسی مردم بغداد را خواند و بعضی از قبول آن سرباز زدند. هاشمی ها نزد هم جمع شدند و مأمون» را خلع نمودند و در روز سه شنبه بیست و پنجم ذی حجه سال دویست و یک با ابراهیم بن مهدی پیمان خلافت بستند عیسی بن محمد بن ابی خالد انجام این کار را بر عهده گرفته بود و به سرنوشتی که برایش روی داد، گرفتار گردید (كتاب الوزراء والكتاب، ص ۳۹۲؛ الكامل ابن اثیر، ج ۱۰، ص ۲۷۶؛ تاریخ تشییع در ایران، صص ۷۶۳ و ۱۷۶۴تاریخ طبری، ج ۱۳، صص ۵۶۵۹ و ۱۵۶۶۰ تجارب السلف، ص ۱۱۵۸ تاریخ ایران سرپرسی سایکس، ص ۷؛ تاریخ بیهقی، ج ۵، صص ۱۹۰ و ۱۹۱؛ تاریخ سیاسی اسلام، ج ۲ و ۳، صص ۷۸ و ۱۷۵ : تاريخ الفخری، صص ۳۰۰ و ۱۳۰۱ تاریخ
یعقوبی، ج ۲، ص ۴۶۵). مأمون» به «فضل» گفته بود باید نعیم بن خازم را که از بزرگان است و سابقه ریاست دارد احضار نمائی و راجع به تصمیمی که در این باب گرفته ایم با او گفتگو بکنی «فضل» او را از این تصمیم آگاه ساخت و نزد مأمون برد و به این کار تشویق نمود و خاطرنشان کرد که باید فرمان خلیفه را اطاعت نماید. «نعیم از قبول آن سرباز زد و به سوابق خود و گذشتگانش در یاری دولت هاشمیان اشاره نمود و شوکت و امنیت و ثروت و مقامی را که ایشان در پرتو حمایت او و جانبازی و مبارزه اش با دشمنان احراز کرده بودند بیاد آورد و گفت هرگز زیر بار ظلم نمیرود و به خود اجازه نمیدهد از کسی که میخواست خونش را بریزد و خواهش و التماسش را نمی پذیرفت.
ص ۲۱۸
و با او مبارزه مینمود اطاعت نماید. «فضل» در این باره با نرمش و گاهی با خشونت با او سخن گفت. «نعیم» گفت: تو میخواهی حکومت را از دست بنی عباس بیرون کنی و به اولاد علی بسیاری سپس به آنان نیز نیرنگ بزنی و حکومت به خاندان کسری منتقل گردد اگر بجز این میخواستی هیچگاه از لباس علی و اولادش که سفید است به جامه سبز که خصوص کسری و مجوس است روی نمی آوردی مأمون او را برای جنگ این شکله (ابراهیم بن مهدی فرستاد ولی او پیش او رفت و همراه او ماند تا هنگامی که ابراهیم پنهان شد. آنگاه «نعیم دستگیر شد و او را نزد حسن بن سهل بردند. محمد بن الجهم میگوید نعیم را با سر برهنه نزد «حسن» آوردند. «حسن» بار عام داده بود. چون او در برابرش ایستاد گفت گناه من بزرگتر از آسمان است. گناه من بالاتر از فضا و بیشتر از آب است. «حسن» به او گفت آرام باش تو اظهار اطاعت نمودی و پایان کارت به توبه کشید و گناه میان این دو راه ندارد گناه تو در میان گناهان از گذشت امیرالمؤمنین از تو در میان گذشتهایش بزرگتر نیست و خدا تو را رهانی داده و بخشیده است (کتاب الوزراء والكتاب، صص ۳۹۲ ۳۹۳ و ۳۹۴). آورده اند که چون سلاطین غور، غیاث الدین و شهاب الدین به خراسان آمدند و نیشابور را مستخلص گردانیدند و به زیارت علی بن موسى الرضا حاضر شدند فخرالدین رازی که استاد بنی آدم است - با تمام علمای غور و غزنین و سلاطین عصر در آن شهر حاضر شدند، در آنجا مکتوبی یافتند که حضرت امام (ع) در وقتی که مأمون بر او بیعت کرده بود، نوشته بوده است آوازه مأمون با حضرت رضا (ع) باعث این شد که سادات که همیشه در فشار بودند روی به طرف ری و عراق نهادند. این سادات از پسران عم و برادران و تمامی حسینی و حسنی بودند چون این دسته بیست و یک نفری به ری رسیدند، از واقعه قتل و شهادت امام مطلع شدند ناچاراً برای حفظ خودشان پناه به کوهستان دیلمستان و طبرستان بردند بعضی در آنجا شهید گشتند و مزار و مرقدشان معروف است و بعضی در همان جا توطن یافتند و اتباع ایشان باقی است (تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، صص ۱۲۶ و ۱۲۷) مسعودی میگوید در سال دویستم مأمون رجاء بن ضحاک و یاسر خادم را پیش على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على الرضا (ع) فرستاد که او را بیاورند (مروج الذهب، ج ۲، ص ۴۴۱؛ زندگی سیاسی همشتین امام، ص ۱۹۲؛ منتهی الامال، ص ۸۸۹).
ص ۲۱۹
و او را محترمانه پیش مأمون بردند در همان سال مأمون دستور داد تا فرزندان عباس را از زن و مرد و کوچک و بزرگ شماره کنند و شمارشان سی و سه هزار بود. علی بن موسی الرضا (ع) در مرو پیش مأمون رسید او را در منزلی شایسته جا داده، آنگاه مأمون خواص یاران خود را فراهم آورد و گفت که در فرزندان عباس و فرزندان علی رضی الله عنهم نگریسته و هیچ کس را از علی بن موسی الرضا برای خلافت شایسته تر ندیده است و به عنوان ولایتعهد با او بیعت کرد و نامش را به دینار و درهمها و سکه زدند و دختر خود ام الفضل را به محمد بن علی بن موسی به زنی داد و ام حبیبه دختر دیگرش را به خود امام رضا (ع) داده بود (مروج الذهب، ج ۲، ص ۴۴۱؛ منتهی الامال، ص ۸۹۵ و ۸۹۷؛ مروج الذهب، ج ۲، ص ۴۴۲ عيون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۵۹ به نقل از حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ج ۲، ص ۶۶). بنابراین حوادث سیاسی مربوط به امام بیشتر در دورانی رخ داد که ولایتعهدی آن حضرت مطرح گردیده است و پیش از آن موارد بسیار کمی پیرامون برخوردهای سیاسی
ایشان نقل شده است (مروج الذهب، ج ۳، ص ۴۴۱؛ طبری، ج ۱۱، ص ۱۱۰۳ ؛ البداية والنهايه، ج ۱۰، ص ۲۶۹؛ به نقل از زندگی سیاسی). به نظر جعفر مرتضی حسینی هدف مأمون از دادن دخترش به امام رضا (ع) به رغم آنکه چهل سال از امام کوچکتر بود و همچنین دادن دختر دیگرش به امام جواد که هنوز طفل صغیر هفت ساله ای بود. گماشتن مأموران داخلی بر خانواده امام بود و این زنان می توانستند وسیله نابودی امام نیز واقع بشوند چنانکه در مورد اماد جواد همسرش بود که او را مسموم ساخت مأمون میخواست همین نقش را درباره وزیرش فضل بن سهل نیز اجراء کند، یعنی دخترش را به تزویج او درآورد ولی هر چه کرد، فضل زیر بار نرفت. مأمون به ظاهر برای امام احترام بسیار و تجلیل قایل میشد و علویان را نیز اکرام مینمود وی خودش میگفت که اینها نشانه سیاست و زیرکی اوست و منظوری جز رسیدن به هدفهای سیاسی ندارد. مأمون از گرفتن بیعت برای ولایتعهدی امام رضا (ع) تأمين هدفهایی بود. و مأمون با ظرافت خاصی چنین وانمود کرد که علاقه وافری به امام رضا (ع) داشته و به انگیزه اعتقادش به حقانیت علویان در مسئله خلافت دست به این کار زده است.
ص٢٢٠
و ظاهرسازی مأمون بقدری ماهرانه انجام گرفته بود که بعضی از علماء شیعه نیز، او را در قتل امام کاملاً میرا دانسته و او را متمایل به امام معرفی کرده است (حياة السياسية الامام الرضا، چاپ بیروت ص ۲۱۲ - ۲۴۲ به نقل از فکری حیات و سیاسی امامان شیعه (ع)، ج ۲، ص ۷۲). مأمون در برابر اعتراضی که در رابطه با ولایتعهدی امام رضا (ع) بر او شده بود، گفت: این مرد کارهای خود را از ما پنهان کرده و مردم را به امامت خود می خواند. ما او را بدین جهت ولیعهد قرار دادیم که مردم را به خدمت ما خوانده و به ملک و خلافت ما اعتراف نماید و در ضمن شیفتگانش بدانند که او آنچنانکه ادعا میکند نیست و این امر خلافت شایسته ما است نه او و همچنین ترسیدیم اگر او را به حال خود بگذاریم در کارها شکافی بوجود آورد که نتوانیم آن را پر کنیم و اقدامی علیه ما بکند که تاب مقاومتش را نداشته باشیم. اکنون که در رابطه با وی این شیوه را پیش گرفته و در کار او مرتکب خطا شده و خود را با بزرگ کردن او در لبه پرتگاه قرار داده ایم، نباید در کار وی سهل انگاری کنیم بدین جهت باید کم کم از شخصیت و عظمت او بکاهیم تا او را پیش مردم به صورتی در آوریم که از نظر آنها شایستگی خلافت را نداشته باشد، سپس درباره او چنان چاره اندیشی کنیم که از خطرات او که ممکن بود متوجه ما شود جلوگیری کرده باشیم (عيون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۶۷ و ۱۶۸ به نقل از حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (ع)، ج ۲، صص ۷۴ و ۷۵ زندگی سیاسی هشتمین امام ص ۱۳۶؛ منتهی الامال، ص ۱۸۸۹ نگاهی گذرا بر زندگی امام رضا (ع)، صص ۷۶). مأمون میخواست با ولیعهد کردن امام احساس ،ایمنی از خطری که او را از سوی شخصیت امام رضا (ع) تهدید میکرد شخصیتی نادر که نوشته های علمیش در شرق و غرب، نفوذ فراوان داشت و نزد خاص و عام به اعتراف مأمون از همه محبوبتر بود. در صورت ولیعهدی او دیگر نمی توانست مردم را به شورش یا هرگونه حرکت دیگری بر ضد حکومت دعوت کند. دیگر هدف مأمون این بود که امام را به خود نزدیک کند تا براحتی بتواند او را از زندگی اجتماعی محروم ساخته مردم را از او دور بگرداند تا آنان تحت تأثیر نیروی شخصیت امام علم حکمت و درایتش قرار نگیرد.
ص ۲۲۱
از این مهمتر آنکه مأمون میخواست امام را از شیعیان و دوستانش نیز جدا سازد تا باقطع رابطه شان با او به پراکندگی افتند و دیگر نتوانند دستورهای امام را دریافت نمایند. پذیرفتن ولایتعهدی از سوی امام رضا (ع) پیروزی دیگری هم برای مأمون به ارمغان آورد. آن اینکه بدینوسیله توانست از سوی علویان اعتراف بگیرد که حکومت عباسیان از مشروعیت برخوردار است این موضوع را مأمون نیز خود به صراحت گفته بود: «ما او را ولیعهد خود قرار دادیم تا ملک و خلافت را برای ما اعتراف کند. تازه مأمون به نحوی برداشت کرده بود که از این اعتراف منحصر بودن حکومت برای عباسیان را نتیجه بگیرد و برای علویان هرگز بهره ای نبود. ولیعهدی امام رضا (ع) فقط جنبه لطف و گشاده دستی داشت و به انگیزه ایجاد پیوند میان خاندان عباسی و علوی صورت میگرفت. هدف آن بود که زنگار کدورتها از دل مردم بخاطر آنچه که از سوی رشید و اسلافش بر سر ایشان آمده بود، زدوده شود. مأمون گمان میکرد که اگر امام را ولیعهد خود گرداند همین رویداد به تنهایی کافی خواهد بود تا موقعیت اجتماعی امام در هم بشکند و ارجش پیش مردم فرو بیفتد. زیرا مردم هر چند به زبان نگویند ولی عملاً این بینش را پیدا میکنند که امام با پذیرفتن مقام ولیعهدی ثابت کرده که اهل دنیاست. مأمون می پنداشت که اگر ولیعهدی را به امام بقبولاند، به شهرت امام لطمه وارد آورده و حس اطمینان مردم را نسبت به وی جریحه دار ساخته است. چه تفاوت سنی میان آن دو نیز بسیار بود یعنی امام بیست و دو سال از مأمون بزرگتر بود و چون قبول ولایتعهدی در چنان سنی غیر طبیعی می نمود، لذا مردم آن را حمل بر حب مقام و دنیا پرستی امام رضا (ع) میکردند. امام رضا (ع) نیز خود این نقشه مأمون را دریافته بود که در جایی میگفت: می خواهد مردم بگویند علی بن موسی از دنیا رو برگردان نیست. مگر نمی بینید چگونه به طمع خلافت، ولا يتعهد را پذیرفته است؟!». حقیقت آن است که امام (ع) توانست با پیروی از برنامه خردمندانه و رفتار جالب و نمونه خویش راه هرگونه فرصت طلبی را بر مأمون ببندد مأمون نیز چنان با یأس و سرافکندگی روبرو شد که به ناچار به کشتن امام روی آورد . هنگامی که امام رضا (ع) ولیعهدی مأمون را پذیرفت که به این حقیقت پی برده بود که در صورت امتناع بهایی را که باید بپردازد تنها جان خودش نمیباشد.
ص ۲۲۲
بلکه علویان و دوستدارانشان همه در معرض خطر واقع میشوند. در حالی که اگر بر امام جایز بود که در آن شرایط جان خویشتن را به خطر بیفکند ولی در مورد دوستداران و شیعیان خود و یا سایر علویان هرگز به خود حق نمی داد که جان آنان را نیز به مخاطره در اندازد. افزون بر این بر امام لازم بود که جان خویشتن و شیعیان و هواخواهان را از گزندها برهاند. زیرا امت اسلامی بسیار به وجود آنان و آگاهی بخشیدنشان نیاز داشت. اینان باید باقی میماندند تا برای مردم چراغ راه و راهبر و مقتدا در حل مشکلات و هجوم شبهه ها باشند. آری مردم به وجود امام و دستپروردگان وی نیاز بسیار داشتند، چه در آن زمان موج فکری و فرهنگی بیگانه ای بر همه جا چیره شده بود و با خود ارمغان کفر والحاد در قالب بحثهای فلسفی و تردید نسبت به مبادی خداشناسی می آورد. بر امام لازم بود که بر جای بماند و مسئولیت خویش را در نجات است به انجام برساند. امام نیز با وجود کوتاه بودن دوران زندگیش پس از ولیعهدی وارد کارزار شد (زندگی سیاسی هشتمین امام، صص ۱۶۲ و ۱۶۳). رسول جعفریان آورده است که مأمون از نوشتن نامه در مورد پذیرش ولایتعهدی توسط امام رضا (ع) دست بردار نبود تا آنکه امام دید چاره ای جز مسافرت ندارد، زیرا مأمون دست از او برنخواهد داشت (الکافی، ج ۱، ص ۲۲۸؛ مسند الامام رضا، ج ۱، ص ۶۴ به نقل از حیات فکری و سیاسی امامان شیعه عليهم السلام، ج ۲، ص ۷۸ نگاهی گذرا بر زندگی امام رضا (ع)، ص ۸۰ عیون اخبار رضا، ج ۲، ص ۱۳۹ به نقل از حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ج ۲، ص ۱۸۲). امام نیز فرمود: خدا میداند که من از قبول این امر کراهت داشتم ولی وقتی در وضعی قرار گرفتم که میان قبول ولایتعهدی یا قتل یکی را میبایست اختیار کنم، به ناچار پذیرش ولایتعهدی را بر کشته شدن ترجیح دادم. خودداری سرسختانه امام در مدینه جهت نپذیرفتن ولایتعهدی مأمون، یکی این بود که مأمون از او دست بردار نیست و دیگری نشان دادن اینکه امام دستخوش نیرنگ مأمون قرار نمی گیرد و بخوبی به توطئه ها و هدفهای پنهانیش آگاهی دارد. و امام با این شیوه توانسته بود شک مردم را نیز پیرامون آن رویداد برانگیزد (زندگی سیاسی هشتمین امام، ص ۱۶۹).
ص۲۲۳
وقتی امام بخاطر اصرار مأمون، ولا يتعهدی را مجبور شد بپذیرد. فرمود: «من این امر ولایتعهدی را میپذیرم با این شرط که به کسی مقام ندهم و کسی را از مقامش عزل نکنم و رسم و روشی را نقض نکنم و فقط از دور مشاور در امور باشم (حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ج ۲، صص ۸۲ و ۸۳). جعفر مرتضی حسینی گوید در مورد پذیرش ولایتعهدی توسط امام شروطی را قایل شد که طی آنها از مأمون چنین خواسته بود امام هرگز کسی را بر مقامی نگمارد و نه کسی را عزل و نه رسم و سنتی را نقض کند و نه چیزی از وضع موجود را دگرگون سازد و از دور مشاور در امر حکومت باشد (الفصول المهمة ابن صباغ مالکی، ص ۲۴۱ نور الابصار از ص ۲۳ به بعد ؛ عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۲۰ و ج ۲، ص ۱۸۳ ؛ مناقب آل ابی طالب، ج ۴، ص ۳۶۳؛ علل الشرایع، ج ۱، ص ۲۳۸ ؛ اعلام الوری ص ۳۲۰، بحار، ص ۴۹ و ۳۵ و صفحات دیگر : کشف الغمه، ج ۳، ص ۶۹؛ الارشاد مفید، ص ۳۱۰؛ امالی صدوق، ص ۴۳ : اصول کافی، ص ۴۸۹ : روضة الواعظين، ج ۱، ص ۲۶۸ و ۲۶۹؛ معادن الحکمه، ص ۱۸۰ ؛ شرح ميمية أبي فراس، ص ۱۶۵ به نقل از زندگی سیاسی هشتمین امام، ص (۱۸۳)).
ص ۲۲۴
صص 224-218