مختصری از خلافت هارون الرشید
روز جمعه صبحگاه شبی که هادی وفات یافته بود دوازده روز از ربیع الاول مانده به
سال صد و هفتادم در دارالسلام برای هارون بیعت شد (مروج الذهب، ج ۲، ص ۱۳۴۱ الكامل ابن اثیر، ج ۱۰، ص ۵۳: تاريخ الفحرى، ص ۱۲۶۳ تاریخ سیاسی اسلام، ج ۲ و ۳، ص ۱۶۶ تاریخ گزیده، ص ۳۰۳) و به خلافت رسید. هارون موقع به خلافت رسیدن بیست و یک (مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۴۱) و یا به روایت دیگر بیست و دو ساله بود (الكامل ابن اثیر، ج ۱۰، ص ۵۳ تاریخنامه طبری، ج ۲، ص ۱۱۸۳). وقتی که «هارون» خلافت را به دست گرفت دستور داد یحیی بن خالد را از زندان بیرون بیاورند که هادی او را زندانی نموده بود و قصد داشت او را در آنجا بکشد (زين الاخبار (تاریخ گردیزی)، ص ۱۵۹). هارون منصب وزارت را به یحیی بن خالد داد و دستور داد نامه ها به شهرها نوشته و خبر مرگ هادی و خلافت رشید را بدهد (الكامل ابن اثیر، ج ۱۰، ص ۵۳ - كتاب الوزراء و الكتاب، ص ۲۲۸ مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۴۲؛ تاریخ تمدن اسلام، ج ۴، ص ۷۸۷). هارون یحیی را پدر میخواند از اینرو وقتی که به خلافت رسید به «یحیی» گفت: پدرا تو از برکت رأی و حسن تدبیر خود مرا بر این جایگاه نشاندی (كتاب الوزراء والكتاب، ص ۱۲۲۸ تاریخ سیاسی اسلام، ج ۲، ص ۲۲۷).
من كار رعایا را به تو واگذار کردم و آن را از دوش خود برداشته، بر گردن تو نهادم.
هر طور که لازم میدانی فرمان بده به هر کس که میدانی همراهی بکن و هر که را
صلاح میدانی بیرون بکن من در هیچ کار تو نظارت نمیکنم «یحیی» و دو پسرش
فضل» و «جعفر» همه روزه تا نیمه های شب بار عام میدادند و به کار مردم و
نیازمندیهایشان رسیدگی میکردند از هیچ کس برای دیدن ایشان، جلوگیری نمی شد و هیچگاه در پس پرده نمی نشستند «یحیی» رشته کارها را به دست گرفت و گزارشهای آن را به خیزران میداد و از طرف او دستور صادر میکرد او نهر قاطول را حفر کرد و نهر
دیگری احداث نمود و آن را «ابا الجیل» نامید (تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، ج ۴، ص ۶۴ تاریخ الفخری، ص ۲۷۰). لقب وزیر در ابتدا به اندازه معنی اداریش معنی دینی داشت در قرآن وزیر به مقامی که هارون به عنوان یاور برای موسی اطلاق گردیده است؛ با الهام از آیه قرآن بود که ابوسلمه رئیس دعوت عباسیان در کوفه حتی پیش از بیعت با ابوالعباس وزیر آل محمد خوانده میشد. پیش از خلافت رشید وزیر در دیوان مقام دبیر اول را داشته است.
ص ۴۲
دادن عنوان وزیر به یحیی از آن جهت نبود که وی به منصب وزارت گماشته شده بود. بلکه بیشتر بدان سبب بود که او و پسران و عموهایش با دست یافتن به بسیاری از مقامات
در دولت عباسی چنان طرف توجه خلفا قرار گرفته بودند که نفوذشان در خلافت رشید
سخت بالا گرفته بود (تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، ج ۴، ص ۶۴). هارون وقتي يحيى بن خالد را به وزارت برگزید به او دستور داد تا جعفر بن الهادی خویشتن را خلع کرده و از آن بیزاری جوید پس به کنار پل آمد و انگشتری را که مهدی به هارون داده بود وقتی هادی آن انگشتری را از او خواست هارون آن را از روی خشم به آب انداخته بود و قیمت آن صد هزار دینار بود. هارون به غواصان گفت تا آن انگشتر را از آب پیدا کنند آنها نیز آن را پیدا کرده به هارون دادند هارون آن را به فال نیک گرفت و به غواصان مال زیادی بخشید (تاریخ گردیزی (زین الاخبار، ص ۱۵۹ ؛ كتاب الوزراء والكتاب، صص ۲۲۴ و ۲۲۵تاريخ الفخرى، ص ۲۷۰). یحیی بن خالد نیز پس از وزارت به نحوی مطلوب بار گران دولت را بر دوش کشید بدین معنی که سرحدات را استوار و نابسامانیها را اصلاح و مالیات ها را جمع آوری کرده و اطراف و نواحی کشور را آبادان و رونق خلافت را آشکار ساخت و همه مهمات مملکت را به عهده گرفت یحیی مردی نویسنده و بلیغ و خردمند و ادیب و راست کردار و درست رأی و خوش تدبیر و مسلط بر امور خود و نیرومند در کارها و حلیم و باوقار و عفیف و با هیبت بود وی در جود و کرم با تندبادها برابری میکرد و با هر زبان مورد ستایش قرار می گرفت (تاریخ سیاسی اسلام، ج ۲ و ۳، ص ۶۶). هارون الرشید، معروفترین خلیفه عباسی است. در زمان او بغداد به اوج وسعت و اهمیت رسید. مرکز تجارت و مقصد رجال علم و ادب شد. نام رشید به سبب روابط دوستی و صفا که با شارلمانی داشت در دیار غرب شهرت فراوان دارد. کتاب هزار و یکشب نیز که در صف معروفترین کتابهای دنیاست و به بیشتر زبانهای مهم ترجمه شده و در اروپا کمتر کتابخانه خصوصی از نسخه آن خالی است به این شهرت کمک فراوان کرده است ( تاریخ ایران سرپرسی سایکس، ج ۲، صص ۱ و ۲). هارون همان خلیفه ای است که در تحت خلافت او عصر طلائی اسلام به وجود آمده است (تاریخ ایران سرپرسی سایکس، ج ۱، ص ۷۸۵۱).
ص ۴۳
هارون از فصحا و دانشمندان کریمان و افاضل خلفای عباسی بود او در مدت خلافت خود، بجز چند سال همیشه یک سال به حج می رفت و یک سال به جنگ با دشمنان دین می پرداخت. او هر روز صد رکعت نماز میخواند هر موقع به حج میرفت صد فقیه را با فرزندان ایشان با خود میبرد و اگر در آن سال به حج نمی رفت، سیصد نفر را با هزینه کافی به حج میفرستاد یک دفعه هم با پای پیاده به حج رفت در حالیکه بجز او هیچ خلیفه ای هرگز پیاده به حج نرفت. هارون الرشید در رفتار خود به منصور شباهت داشت و در بیشتر کارها از او پیروی میکرد تنها تفاوت آنها در بخشش مال بود که هارون مال بسیاری را بذل و بخشش میکرد ولی منصور خسیس بود بطوریکه هیچگاه نیکی کسی نزد هارون بی پاداش نمی ماند و به تأخیر نمی افتاد هارون به شعرا لطف میکرد و فقه و ادب را بسیار دوست می داشت (تجارب السلف، صص ۱۳۵ و ۱۳۶ : تاریخ الفخری، ص ۲۶۴؛ زندگی سیاسی هشتمین امام، ص ۷۴، تاریخ تمدن اسلام، ج ۲، ص ۲۴۵). بطوریکه گویند فقها و ادبا و فضلا و شعرا به اندازه ای بر در هارون جمع می شدند که بر در هیچ خلیفه ای دیده نشده است (تجارب السلف، ص ۱۳۵ تاريخ الفخری، ص ۲۶۴؛ خلیفه و سلطان، صص ۱۸، ۱۹). هارون به یک شاعری در ازاء غزلی که گفته بود پنج هزار سکه طلا و ده دختر مملوکه یونانی و یک اسب و یک دست لباس فاخری که برای رفتن به دربار می پوشیدند انعام داد. هر چند دادن یک چنین پاداش عظیمی به یک نفر شاعر درخور این خلیفه و شایسته مقام وی بوده، اما او تا اندازه ای در اینگونه موارد از پدرش مهدی تقلید میکرد (تاریخ ایران سرپرسی سایکس، ج ۲، ص ۲). مرتضی راوندی میگوید این مرد هارون الرشید در عین حال که خود را متدین معرفی میکرد از عیش و عشرت و زندگی با سازندگان و نوازندگان و کنیزکان خوبروی غفلت نداشت. تجمل و جلال دربار او کم نظیر بود و قسمتهایی از آن را در کتاب هزار و یک شب وارد کرده اند (تاریخ اجتماعی ایران، ج ۲، ص ۱۳۵). در هر حال عصر هارون عصر افسانه های خیال انگیز هزار و یکشب و روزگار لذتهای بی شائبه و بی پایان بود.
ص ۴۴
عصری که زبیده زوجه نام آور خلیفه از بوزینه خود تا حدی مثل اسب پذیرایی میکرد باده خواری و علاقه به آواز و موسیقی در عهد او بغداد را مثل تیسفون در عهد خسروان ساسانی کرد ثروت عهد هارون و شکوه روزگار برمکیان نه فقط دربار خلفاء بلکه خانه اکثر توانگران را نیز عشرتکده ساخته بود. خاصه که هارون خود علاقه و ذوق مخصوص به تجمل طلبی و عشرت جویی نشان میداد. طبع حساس و شور فوق العاده داشت هم از اندرز زاهدان متأثر میشد و هم از سماع خنیاگران به وجد و نشاط می آمد (تاریخ ایران بعد از اسلام ایران در اوایل عهد اسلامی)، ص ۴۲۰؛ دو قرن سکوت، صص ۲۰۸ و ۲۰۹) هم مسخرگیهای ابونواس و آوازهای ابراهیم موصلی را با ذوق و لذت میشنید، هم سخنان عبرت انگیز بهلول و ابن سماک و فضیل بن عیاض و داود طائی را با جان خویش سازگار می یافت. گاه از شنیدن سخنی که یادآور مرگ و فنا بود به گریه می آمد و گاه روزها و هفته ها را در شادخواری و فراموشی بسر میبرد در هنگام شنیدن موعظه یی عبرت انگیز اشک تأثر از چشم میراند. اما در هنگام خشم دلش از سنگ می شد و رحم و شفقت را فراموش میکرد ازین رو احوال او دایم دستخوش تبدل بود. گاه در نماز و روزه زیاده روی میکرد و گاه در فسق و عشرت به افراط می گرایید (تاریخ ایران بعد از اسلام، ص ۳۲۰) ). در مورد دشمنی هارون با شیعیان در منابع مختلف اشارات زیادی شده است جعفر مرتضی حسینی از ابن اثیر و طبری نقل میکند که چون او به خلافت رسید تمام طالبیان را از بغداد به مدینه راند و این انگیزه و کینه ای بود که به آنان می ورزید (الکامل ابن اثیر، ج ۵، ص ۱۸۵؛ طبری، ج ۱۰، ص ۱۶۰۶ به نقل از زندگی سیاسی هشتمین امام، ص (۵۸)). و همچنین میگوید که او اولاد و شیعیان فاطمه (س) را پیوسته میکشت (العقد الفريد، ج ۱، ص ۱۴۲ به نقل از زندگی سیاسی هشتمین امام، ص ۵۸) و کارگزار او در کوفه موسی بن عیسی بن موسی عباسی مرقد امام حسین را خراب کرده و زمین کربلا را به زیر شخم برد. علاوه بر آن درخت سدری را که در کنار آن بقعه شریف، زائران را سایبان بود، برید (تاريخ الشيعه، ص ۱۸۹ امالی شیخ صدوق، ص ۲۳۰ (نجف) : الكتى والالقاب، ج ۱، ص ۲۷ : شرح ميمية ابي فراس، ص ۲۰۹ ، المناقب، ج ۲ ص ۱۹ ؛ تاریخ کربلا، صص ۱۹۷ ۱۹۸ ؛ به نقل از نزهة اهل الحرمين، ص ۱۶ ؛ بحار، ج ۱۰، ص ۲۹۷ ، سیمای کربلا حریم حریت، صص ۸۱ و ۱۸۲ تظلم الزهراء، ص ۲۱۸؛ مجالي الطف، ص ۱۳۹ اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۱۳۰۴ تسلية المجالس، محمد بن ابیطالب به نقل از زندگی سیاسی هشتمین امام، ص ۹۵۸).
ص ۴۵
سعدی در گلستان نسبت به رفتار هارون با اطرافیان خود چنین بیان میکند یکی از پسران هارون الرشید پیش پدر آمد خشم آلود که فلان سرهنگ زاده مرا دشنام مادر داد. هارون ارکان دولت را گفت جزای چنین کسی چه باشد؟ یکی اشاره به کشتن کرد و دیگری بزبان بریدن و دیگری به مصادره و نفی (تبعید). هارون گفت ای پسر کرم آنست که عفو کنی و گر نتوانی تو نیزش دشنام مادر ده، نه چندانکه انتقام از حد در گذرد آنگاه ظلم از طرف ما باشد و دعوی از قبل خصم (سوی طرف دعوى).
نه مرد است آن بنزدیک خردمند که با پیل دمان پیکار جوید
بلی مرد آنکس است از روی تحقیق که چون خشم آیدش باطل نگوید (گلستان سعدی، صص ۱۳۰ و ۱۳۱). سعدی میگوید وقتی هارون الرشید به خلافت رسید گفت بر خلاف آن نافرمان سرکش که در سرزمین مصر ادعای خدائی کرد این مملکت را بجز به خسیس ترین و پست ترین بندگان نمی سپارم یک برده سیاه به نام خصیب که نهایت جهل را داشت مملکت مصر را به او داد عقل و دانائی او بحدی بود که وقتی طایفه ای از کشاورزان مصر به او شکایت کرده و گفتند ما پنبه کاشته بودیم و باران بی موقع محصول ما را از بین برد. گفت: باید بجای آن پشم بکارید.
اگر دانش به روزی در فزودی زنادان چنان روزی نبودی
بنادانان چنان روزی رساند که دانا اندر آن عاجز بماند
بخت و دولت بکاردانی نیست جز بتأیید آسمانی نیست
اوفتاده است در جهان بسیار بی تمییز ارجمند عاقل خوار
کیمیاگر بغصه مرده و رنج ابله اندر خرابه یافته گنج (گلستان سعدی، صص ۱۳۵، ۱۳۶ و ۱۳۷) .
امین
محمد در ماه شوال سال ۱۷۰ هجری متولد شد. او دومین پسر هارون بود و چند ماه
قبل از او مأمون متولد شده بود(الكامل، ج ۱۰، ص ۵۴).
ص ۴۶
مادر امین ام جعفر زبیده دختر جعفر بن منصور و جعفر عموی هارون بود. در میان
خلفای بنی عباسی کسی که پدر و مادرش هاشمی باشند جز امین وجود نداشت (تاريخ الفخرى، ص ۲۹۱؛ تجارب السلف، صص ۱۵۲ و ۱۱۵۳ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۲۶؛ تاریخ تشیع در ایران، ص ۶۶۱) محمد بن رشید زیر سرپرستی جعفر بن محمد بن الاشعث بود و محمد بن يحيى بن خالد نویسندگی کارهای مالی محمد را انجام میداد رشید»، «جعفر بن محمد بن الاشعث را برکنار کرد و فضل بن یحیی را برای سرپرستی محمد گماشت و او را نزد وی در قصر خلد منزل داد و خود به «رقه» رفت (کتاب الوزراء والكتاب، ص ۲۴۷ ؛ زهر الآب (دار الجیل)، ج ۲، ص ۵۸۱ به نقل از زندگی سیاسی هشتمین امام ص (۱۰۶) تاریخ گزیده، ص ۳۰۴) گویند روزی عمانی شاعر در حضور رشید شروع به سخن گفتن کرد و محمد را ثنا گفت و او را ترغیب کرد که برای محمد بیعت بگیرد وقتی سخنش تمام شد، رشید به او گفت: ای عمانی از ولیعهدی او خرسند میشوی؟ گفت بله ای امیر مؤمنان چون خرسند بودن علف به باران وزن کم اولاد به داشتن فرزند و مریض سخت به شفا یافتن که او یگانه زمان و مدافع شرف و همانند جد خویش است گفت: «درباره عبدالله چه می گوئی؟ گفت: خوب است اما او چیز دیگری است رشید لبخند زد و گفت: خدایش بکشد چه تمایلات کسان را میشناسد. بخدا که من در عبدالله دوراندیشی منصور و عبادت مهدی و عزت نفس هادی را میبینم و اگر میخواستم چهارمی را نیز می گفتم (طبری، ج ۱۲، ص ۵۲۳۸؛ الكامل، ج ۱۰، ص ۶۵ مروج
الذهب، ص ۲، ص ۳۵۵). روح غلام فضل بن یحیی برمکی اینگونه بیان میکند که عیسی بن جعفر به نزد فضل بن یحیی رفته و گفته بود تو را قسم میدهم که در کار بیعت خواهرزاده من، یعنی محمد پسر زبیده دختر جعفر بن منصور کوشش نمایی چون امین فرزند تو است و خلافت او از آن توست (کتاب الوزراء والكتاب، ص ۲۴۷ ؛ زهر الآب (دار الجیل)، ج ۲، ص ۵۸۱ به نقل از زندگی سیاسی هشتمین امام ص (۱۰۶) تاریخ گزیده، ص ۳۰۴) گوید فضل بدو وعده داد که برای امین بیعت بگیرد و به آن کار پرداخت قبل از آنکه بیعت برای امین صورت بگیرد عده ای از بنی عباس آرزوی خلافت داشتند اما وقتی که بیعت برای امین گرفته شد بیعت وی را نپسندیدند زیرا که کم سال بود. وقتی فضل ولا يتدار خراسان شد قصد داشت برای محمد بیعت بگیرد.
ص ۴۷
وقتي فضل بن یحیی به خراسان رفت میان آنها مالهای زیادی پخش کرد و سپاهیان را عطایای پیاپی داد آنگاه بیعت محمد بن رشید را آشکار کرد و مردم برای وی بیعت کردند و او را امین نامید وقتی خبر به رشید رسید که مردم مشرق بیعت کرده اند؛ برای محمد بیعت گرفت و به همه شهرها نوشت که برای او بیعت گرفتند (طبری، ج ۱۲، ص ۵۲۳۸ ؛ الكامل، ج ۱۰، ص ۶۵؛ تاریخ سیاسی اسلام، ج ۲، ص ۱۶۷). هارون الرشید در سال صد و هفتاد و پنج برای فرزند خردسالش در حالیکه سن او پنج سال بود، بیعت ولایتعهدی گرفت و به او لقب «امین» داد ( الكامل، ج ۱۰، ص ۱۶۵ تاریخ گزیده، ص ۳۰۴). یعقوبی گوید وقتی هارون برای پسرش محمد به ولیعهدی پس از خود بیعت گرفت بخاطر آن بخششهای زیادی به مردم نمود و محمد را نزد فرماندهان بیرون فرستاد و خودش در مقابل آنها ایستاد و خدا را ستود و بر پیامبرش درود فرستاد. آنگاه عبدالصمد بن علی ایستاد و گفت ای مردم کودکی و کمی سن او شما را فریب ندهد؛ زیرا این درخت مبارکی است که بیخ آن استوار و شاخه آن در آسمان است. و مردان بنی هاشم در این باره سخن میگفتند تا مجلس برگزار شد و در همها و دینارها و نافه های مشک و تخمهای عنبر بر سر آنها نثار گردید (یعقوبی، ج ۲، ص ۲۱۳).
ص ۴۷