مأمون و دزد درویش در داوری به حق قضاوت کنید
به مأمون عباسی - خلیفه - گزارش دادند که مردی از درویشان دزدی کرده است. به دستور مأمون او را در مجلس حاضر کردند، وقتی مأمون چشمش به او افتاد دید پیشانی اش بر اثر سجده زیاد پینه بسته و آثار زهد و پارسایی از لباس و ظاهر او پیدا است با تعجب از او پرسید
آیا درست است که با این ظاهر زاهدانه و با پیشانی پینه بسته از نماز چنین عمل زشتی از تو سر بزند؟
درویش گفت از روی نداری و ناچاری دزدی کرده ام؛ چون تو حق مرا از سهمیه خمس غنیمت و بیت المال قطع کردی و ندادی، مجبور به دزدی شدم.
مأمون گفت تو در خمس غنیمت و بیت المال چه حقی داری؟
درویش گفت خداوند خمس را به شش قسمت تقسیم کرده است و فرموده:
«وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ اللَّهِ خُمُسَه وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ أَمَنْتُمْ بِاللَّهِ».
بدانید که هر چه به شما غنیمت و فایده می رسد، کم یا زیاد خمس آن متعلق به خدا و رسول خدا و خویشان او و یتیمان و فقیران و درماندگان و غربای در راه سفر - از وطن دور افتادگان - است؛ پس حق آنها را بدهید اگر به خداوند ایمان آورده اید. (1) ۱ انفال، ۴۱. )
در آیه دیگر فرموده:
«مَا أَفَاءَ اللهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ
الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ».
آن چه خداوند به رسول خدا غنیمت داده متعلق به خدا و رسول خدا و خویشاوندان رسول خدا و یتیمان و فقیران و درماندگان و غربای در راه است. این حکم برای آن است که اموال شما در دست ثروتمندان دور نزند و در انحصار آنان قرار نگیرد و غنایم و ثروت توانگران افزوده نشود (2) ۲. حشر، ۷. )
آن گاه به مأمون گفت در هر دو آیه خداوند سهمی برای کسی که از وطن دور افتاده ابن السبیل و سهمی برای فقرا قرار داده است. من هم ابن سبیلم و هم فقیر چرا حق مرا ندادی؟ به علاوه، من از حاملان قرآن - قاری و آگاه به آیات شریف - هم هستم
مأمون گفت: بیش از این بهانه جویی و یاوه سرایی نکن و گمان مبر که با این حرفها حدی از حدود الهی ترک میشود؛ بلکه آماده اجرای حد الهی و حکمی از احکام خدا باش
درویش گفت اول خودت را پاک کن بعد غیر خود را حد الهی را نخست بر خودت جاری کن بعد بر دیگران
در این موقع مأمون رو به جانب امام رضا له کرد و گفت: این مرد چه می گوید؟
حضرت فرمود: این مرد میگوید چون تو دزدی کرده ای من هم دزدی نموده ام.
مأمون بی اندازه خشمگین و عصبانی شد و به آن مرد گفت:
به خدا قسم به خاطر دزدی دستت را قطع میکنم
درویش گفت چگونه میتوانی دست مرا قطع کنی در حالی که بنده برده و غلام من هستی؟
مأمون بیشتر عصبانی شد و گفت وای بر تو به چه دلیلی میگویی من برده تو هستم؟
درویش گفت به چند دلیل اول چون مادرت را از بیت المال مسلمین خریداری کرده اند؛ بنابراین تو غلام یک یک مسلمانانی هستی که در شرق و غرب جهان زندگی میکنند البته تا وقتی که آزادت کنند. من هم یکی از آن مسلمانان هستم که تو را آزاد نکرده ام. (1) ۱. مادر مأمون عباسی کنیزی خراسانی به نام مراجل» است که بعد از زاییدن او و قبل از پاک شدن از خون نفاس مرد و مأمون بی مادر بزرگ شد.
چنان که مورخان میگویند مادرش زشت ترین و چرکین ترین کنیز مطبخ هارون الرشيد بوده است. و همین موضوع ما را بر آن میدارد که داستانی را که درباره حامله شدن او به مأمون نقل شده است تصدیق کنیم.
آن داستان را چنین آورده اند زبیده با رشید به شرط هر چه حکم شد، طرف بازنده بپذیرد، شطرنج بازی کرد و بر او غالب شد. پس دستور داد که با زشت ترین و کثیف ترین کنیز مطبخی بیامیزد هارون خراج مصر و عراق را به او بخشید که از انجام آن کار معافش کند، ولی زبیده نپذیرفت.
در مطبخ، کنیزی که دارای چنان شرایطی باشد جز مراجل نیافتند. زبیده از رشید خواست که با او بیامیزد. پس مأمون زاده شد.... به حياة الحيوان، دمیری، ج ۱، ص ۷۲؛ و اعلام الناس في اخبار البرا مكه و بنى العباس، اتلیدی، ص ١٥٦، ١٥٧ ؛ و عيون التواريخ مراجعه شود. اسحاقی در لطائف اخبار الاول، ص ۷۴ ، و همچنین در روض اخیار المنتخب من ربيع الابرار، ص ۱۵۷ اشاره روشنی بر آن دارد زندگانی سیاسی امام رضا ، ص ۱۴۰ ، جعفر مرتضی عاملی، کنگره جهانی حضرت رضا ، و تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲٦۰ ؛ مروج الذهب، ج ۲، ص ۴۱۷ . )
دوم بیت المال را چپاول کرده متصدی خمس شده ای و حق آل رسول خدا را هم غصب نموده ای و از طرفی حق من و امثال مراهم منع کرده ای.
سوم این که کسی که ناپاک است ناپاکی مثل خود را نمی تواند پاک کند؛ بلکه ناپاک را شخص ،پاک تطهیر میکند کسی که برگردنش حدی است، نمیتواند حکم خدا را بر دیگری جاری کند مگر این که اول بر خود حد خدا را جاری کند آیا این کلام خداوند را نشنیده ای که فرموده
« أَتَا مُرُونَ النَّاسَ بِالْبَر وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ».
چگونه شما مردم را به نیکوکاری امر نموده ولی خود را فراموش می کنید با این که کتاب خدا را میخوانید آیا در این باره تعقل و اندیشه نمی کنید؟!(1) ۱. بقره، ۴۴ . )
مأمون باز رو به امام رضا کرد و گفت:
نظر شما درباره این شخص چیست؟
حضرت فرمود: خداوند متعال در قرآن کریم به رسول خدا ﷺ می فرماید:
«فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ».
این سخن برای خدا دلیل و برهان رسا و استدلال محکم و قاطع است. (1) ۱. انعام، ۱۴۹ . )
او دلیل خوبی آورد و استدلال کرد.
وقتی مأمون دید در برابر سخنان قاطع مرد درویش و قضاوت حق جویانه امام رضا ، هیچ راه و چاره ای ندارد آن مرد را آزاد کرد و فوری از مجلس بیرون رفت. (2) ٢. عيون الاخبار الرضا ل ، ج ۲، ص ۲۳۷ ، بحار، ج ۴۹ ، ص ۲۸۸ ؛ علل الشرایع، ج ۱، ص ۲۸۰، مسند الرضا الله ، ج ۱، ص ۱۲۶؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۳۹۸. )
در کتاب فقه الرضا علیه السلام از حضرت نقل شده که فرمود:
مِنْ أَعْظَمِ النَّاسِ حَسْرَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ، مَنْ وَصَفَ عَدْلاً مَخَالَفَهُ إِلَى غَيْرِهِ».
در روز قیامت پر حسرت ترین مردم کسی است که عدل و عدالتی را مدح و ستایش کند و بپذیرد؛ اما بر خلاف آن عمل نماید. (3) فقه الرضا الله ، باب ۱۰۴ ، ص ٣٧٦ . )
قَالِ الرِّضا : «إِيَّاكُمْ وَ الظَّلْمَ فَإِنَّهُ يُخْرِبُ قُلُوبَكُمْ».
بپرهیز از ظلم و ستم به همنوعان خود؛ زیرا که ستم کردن قلب آدمی را ویران میکند. (4) مشكاة الانوار، ص ۳۲۱ . )
قَالِ الرِّضا : «إِصْبَرُوا عَلَى الْحُقِّ وَإِنْ كَانَ مُرَّاً».
بر حق و حقیقت صابر باش اگر چه بر تو تلخ و ناگوار است.(5) فقه الرضا الله ، باب ۱۰۱ ، ص ٣٦٨ . )