پاره ای از بهشت  ( صص 321-318 ) شماره‌ی 5201

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره علمی و فرهنگی امام > وضعيت فکری و فرهنگی عصر امام > فعاليت واقفه

خلاصه

ناظر

متن

از خط ولایت و رهبری منحرف نشوید - فرقه واقفیه

فرقه واقفیه عده ای از اصحاب و نمایندگان امام موسی بن جعفر بودند که پس از شهادت آن حضرت در امامت امام کاظم توقف نموده و امامت ثامن الائمه على بن موسی الرضا را انکار کردند. به همین علت این گروه واقفیه نامیده شدند.

از جمله سران این گروه علی بن أبی حمزه بطائنی» و «زیاد بن مروان قندی بودند که برای تصاحب مقداری از متاع ناچیز دنیا در دین بدعت پدید آورده و منکر یکی از اصول اساسی اسلام شدند، زیرا تکذیب یکی از چهارده معصوم تکذیب همه آنها است.

یکی از اصحاب امام رضا گفت در آخرین لحظه های زندگی یکی از واقفیه نزد او بودم میگفت: کافرم» اگر موسی بن جعفر مرده باشد». (1) . مسند الرضا علي ، ج ۲، ص ۴۶۰ .)

این گروه در راستای عقیده شوم و اهداف منفعت طلبانه خود عده ای از مردم را گمراه نموده و از طریق حق منحرف کردند گروهی را به شک و تردید انداختند و باعث شکاف در امامت و ولایت گردیدند و عاقبت به مجازات الهی گرفتار شدند.

یونس بن عبدالرحمان میگوید پس از مرگ علی بن ابی حمزه خدمت امام رضا رفتم حضرت از من پرسید علی بن ابی حمزه مرد؟

عرض کردم: آری.

فرمود: پس وارد آتش دوزخ شد.

من از شنیدن این سخن سخت وحشت کردم

 امام فرمود: ای یونس وقتی علی بن ابی حمزه را در گور گذاشتند، از او پرسیدند امام بعد از پدرم - موسی بن جعفر - کیست؟

گفت بعد از او امامی نمی شناسم

به او گفته شد نمیشناسی؟!

بعد چنان ضربه ای به او زدند که گورش پر از آتش شد. (2) ۲. مسند الرضا ل ، ج ۲، ص ۴۳۹ ؛ ميزان الحكمة ، ج ۸، ص ۱۱ ؛ بحار، ج ۹، ص ۲۴۲ )

به روایت دیگر پس از مرگ علی ابن ابی حمزه امام رضا فرمود: وقتی علی بن ابی حمزه مرد او را در قبرش نشانده و درباره امامان از او سؤال شد. او نام همه آنها را گفت تا آن که به من رسید. درباره من از وی پرسش شد؛ ولی او پاسخی نداد پس چنان ضربه ای بر سرش کوبیدند که قبرش از آتش شعله ور شد. (1) ۱. ميزان الحكة، ج ۸، ص ۱۱ ؛ بحار، ج ۶، ص ۲۴۲ )

امام رضا در جمله ای می فرماید

«هر کس امامت و ولایت مرا انکار کند مانند این است که ولایت پدران مرا منکر شود. (2) ٢. مسند الرضا  ، ج ۲، ص ۴۳۲) یونس بن عبدالرحمان میگوید وقتی امام موسی بن جعفر از دنیا رفت نزد هر یک از وکلا و نمایندگانش پول زیادی بود. برای تصاحب این وجوهات مرگ و شهادت آن امام را انکار کردند چون از کار و مقصود آنها آگاه شدم مردم را به امامت حضرت رضا دعوت نمودم علی بن ابی حمزه و زیادبن مروان مرا نزد خود دعوت کرده و گفتند: چرا چنین کاری میکنی؟ اگر منظورت پول است ما تو را غنی و بی نیاز میکنیم

آنها قول دادند که ده هزار دینار به من بدهند و گفتند: از این کار دست بردارم.

من امتناع کرده و گفتم از امامان راستگو به ما خبر رسیده است که فرمودند:

«إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فَلِلْعَا لِم أَنْ يُظْهِرَ عِلْمَهُ فَإِنْ لَمْ يَفْعَلْ سُلِبَ نُورَ الايمان».

چون بدعتها آشکار شد بر عالم و دانشمند آگاه و آشنا به شرایط زمان واجب است که علم و آگاهی خویش را اظهار کند و اگر نکند نور ایمان از او سلب میشود

به همین دلیل من به هیچ وجه جهاد و تلاش در کار خدا را ترک نخواهم کرد.

آن دو وقتی فهمیدند من در عقیده و گفتار و رفتار خود، ثابت قدم و مصمم هستم به من ناسزا دادند و کینه و عداوت مرا در دل گرفتند.

احمد بن محمد گفت حضرت رضا در محله «بنی زریق ایستاده بود. وقتی مرا دید با صدای بلند فرمود: ای احمد!(1) ا. بحار، ج ۴۸ ، ص ۲۵۲ ؛ علل الشرايع، ج ۱، ص ٢٧٦ ، باب ۱۷۱ ؛ عیون الاخبار الرضا عليه ، ج ۱، ص ۱۱۲ . )

گفتم: بلی

فرمود: هنگامی که رسول خدا الله وفات کرد عده ای خواستند نور خداوند را خاموش کنند؛ اما خداوند نور خود را به وسیله امیرالمؤمنین علی حفظ کرد.

مخاطب

جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

سخنرانی ، کارگاه آموزشی ، کتاب معارفی