در کار گلاب و گل-جلوه های رفتاری زندگی امام رضا(ع)  ( صص 45-43 ) شماره‌ی 5213

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره علمی و فرهنگی امام > مبارزه با انحرافات و تهاجم فکری و فرهنگی دشمنان > نمونه هايی از مناظره حضرت با عالمان > مسلمان شدن عمران صابی

خلاصه

ناظر

متن

ماجرای آن غروب غم انگیز

گوشه خاطر مبارک امام رئوف حضرت علی بن موسی الرضا مانده بود آنچه از جد بزرگوار وی امام جعفر صادق سینه به سینه حکایت میشد ماجرای آن غروب غم انگیز شنیده بود حضرت در آن نفس زدنهای سنگین که با هر نفس میخواست جان قدسی وی از کالبد خاکی اش به در آید چه تقاضایی کرده بود آدمهای بزرگ در لحظات سخت احتضار اگر گوش شنوایی بیابند سخنان شگفتی بر زبان می آورند که شاید سالها در نهانخانه دل پنهان کرده اند.

.... و اکنون امام جعفر صادق در کشاکش مرگ و زندگی و در میانه راه پرآشوب هجرت چشم گشوده و دستور داده است تمام خویشان و اقوام را گرد هم آورند ام حمیده همسر مکرم امام و مادر بزرگوار موسی بن جعفر همت کرده همه را خبر میکند. کسی از نزدیکان حضرت نیست که نیامده و گرد پیکر نیمه جان امام حاضر نشده باشد. حضرت چشم میگشاید و خویشان را یک به یک از نظر میگذراند و آنگاه که اطمینان مییابد همه آمده اند یک جمله می گوید و لب از سخن فرو میبندد شفاعت ما اهل بیت) هرگز نصیب کسانی نخواهد شد که نماز را سبک بشمارند.( سفينة البحار، ج ۲، ص ۱۹)

گوشه خاطر مبارک امام رئوف مانده است ماجرای آن غروب غم انگیز برای همین است که وقتی با عمران صائبی مواجه میشود کاری میکند که عقل از حیرت انگشت به دندان می گزد بازی برده را به حریف را میگذارد. عمران صائبی آدم کمی نیست؛ دانشمند مشهوری است که بارها در میدان بحث به مصاف امام هشتم آمده و بارها از پذیرش حرف حق شانه خالی کرده است. اما این مناظره چیز دیگری است. مأمون خلیفه عباسی نشسته است و شاهد این گفت و گوست تردیدی نیست که دوست دارد امام طعم تلخ شکست را بچشد بحث به جای حساسی رسیده است کار از کار گذشته و اندکی دندان روی جگر بگذارند عمران صائبی مقهور منطق قوی و استدلال محکم امام میشود و چاره ای جز تمکین نمی یابد.

امام حریف قدر خود را به زانو در آورده است که صدای الله اکبر موذن بلند میشود امام از جا بر میخیزد و میرود برای نماز عمران صائبی با تحیر به امام هشتم نگاه میکند شگفتی خود را در آن لحظات سنگین در یک جمله میریزد و بر زبان میآورد: «پاسخ مرا قطع مکن دل من نرم شده است آماده پذیرش حقیقتم.» اما امام که در آن لحظات حقیقت را جز نماز نمیداند سخن او را نمی پذیرد با ناباوری پاسخ میدهد: «نماز میخوانم و بر میگردم و بی اعتنا به همه آنچه در آن مجلس گذشته است راه خویش میگیرد و می رود. می رود تا عمران صائبی بداند اعتقاد او از همگان به مکتب خویش، اسلام عزیز و ستون خیمه دین نماز والامقام راسخ تر و محکم تر است. (عيون اخبار الرضاعة، ج ۱، ص ۱۳۹.)

این را نه عمران صائبی که دیگران نیز بارها و بارها از امام دیده اند و شنیده اند و حکایت کرده اند. ابراهیم بن موسی یار نام آشنای امام رئوف راوی حکایت دیگری است از اهتمام امام همام به نماز که نور چشم جد بزرگوار وی پیامبر اعظم است. او نیز در نیم روزی با امام خوبی ها و مهربانیها همراه میشود میگوید امام برای دیدار برخی علویان از شهر خارج شد. من بودم و وی وقت نماز که شد حضرت از مرکب فرود آمد و به من فرمود: «اذان» «بگو عرض کردم مولای من اجازه دهید اصحاب بیایند؛ بعد... . حضرت با شگفتی نگاهی به من افکند و دعایی کرد و توصیه ای فرمود: خدا تو را بیامرزد نماز را بی جهت از اول وقت

به آخر وقت نینداز همیشه اول وقت نماز بخوان 

این هم گذشت؛ یک عمر زندگی با برکت گذشت؛ طومار زندگی حضرت نیز در هم پیچیده شد؛ اما حکایت همچنان باقی است.(اصول کافی، ج ۲، ص ۴۰۶؛ بحار الانوار، ج ۴۹، ص ۴۹)

 

مخاطب

جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

کتاب معارفی