یک دسته گل دماغ پرور
فقر خودخواسته شنیده اید؛ از همان نوعی که پیامبر و علی می خواستند و میپسندیدند؟ این سخن پیامبر را شنیده اید «الفقر فخری؟ میدانید این سخن چه مفهومی دارد؟ میدانید از این کلام تعجب میکنند آنان که با این فرهنگ بیگانه اند؟ مگر فقر و بینوایی میتواند موجب افتخار باشد؟ آری اگر فقر خودخواسته باشد اولیای الهی به دنبال آن می گردند و عالمان و فرهیختگان نیز به آن روش اقتدا میکنند.
شمس الدین بهبهانی نزد اهل معرفت مشهور است؛ زهد و قناعت وی مشهورتر عالمی بود پارسا و وارسته... و از خیل مجاوران علی بن موسی الرضا سالها در مشهد مقدس میزیست و بدین افتخار میبالید میگفتند تمام لباسهای او به پنج ریال نمی ارزد. آدم یک لاقبا شنیده اید؟ اغلب روزها گرسنه بود و از جهت معیشت، سخت در تنگنا سرش به کتاب بود و گذر زمان را حس نمی کرد؛ تا وقتی که گرسنگی بی تابش میکرد آنگاه سر بر میداشت و نگاهی به گنبد و گلدسته حضرت رضا می انداخت و آهسته زیر لب میخواند امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء )(نمل، ۶۲)
تا مضطر نمیشد و اضطرار به سختی گلویش را نمیفشرد این آیه را نمی خواند و آنگاه که میخواند به یقین میدانست کسی هست که او را اجابت کند سخت به رحمت خدا امیدوار بود و به یقین حضرت رضا را کارگشا می دانست چنان در این عقیده راسخ بود که میدانست هنوز دعایش تمام نشده است در کارش فرج و گشایشی خواهد شد. «امن یجیب او از صد دعا کارسازتر بود بی سبب نیست که گفته اند:
یک دسته گل دماغ پرور از خرمن صد گیاه بهتر
لب هایش از ذکر باز نایستاده در میزدند کسی از راه میرسید و به بهانه ای فقط بهانه ای پولی به او میداد جالب تر آنکه او از آن پول هر چند بسیار بود و برای مدتی او را بس فقط به قدری که سد جوع کند و اندکی درد و فشار گرسنگی را فرو نشاند بهره میبرد و بقیه را به مستمندانی میبخشید که شاید به مراتب از او ثروتمندتر بودند
همه اینها اثر امن یجیب خالصی بود که وی بر بال ملائک آسمان روانه عالم بالا میکرد و البته به مدد نیم نگاهی به گنبد و گلدسته ثامن الحجج شاید شنیده بود سخن امام را که شاعر به زیباترین شکل ممکن در قالب این اشعار بیان کرده است
با نام خدا به سینه ها گل بزنید و ز اشک به بارگاه او پل بزنید
فرمود که هر زمان گرفتار شدید بر دامن ما دست توسل بزنید(علی دوانی، وحید بهبهانی، ص ۲۳۶)