در کار گلاب و گل-جلوه های رفتاری زندگی امام رضا(ع)  ( صص 39-37 ) شماره‌ی 5218

موضوعات

معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > مفاهيم ويژه دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > مرگ

خلاصه

ناظر

متن

رازی برای هنگام مرگ

نمی خواهم نمیخواهم نمیخواهم از حرم امام رضا بیرون آمد؛ در حالی که نگاهش به ضریح حضرت بود و این کلمات را زمزمه می کرد. در این سفر کسی از دوستانش از یزد تا مشهد همراه او بود. این سخنان را که شنید با تعجب پرسید: «آقا با که سخن می گفتید؟! ماجرا چه بود؟ مهربانانه پاسخش را داد حالا نمیگویم. بعدها یادت باشد نزدیک مرگم از من بپرس آن روز شاید گفتم

شیخ غلامرضا یزدی فقیه (خراسانی از بزرگان یزد و از علمای یکی دو نسل پیش از ماست پیرمردهای یزد او را میشناسند و خاطرات فراوان از او دارند. آیت الله بروجردی درباره او فرموده است: «آقای آیت الله حاج شیخ همه کاره من و صاحب اختیار من است. (محمد کاظمینی، تندیس پارسایی، ص ۱۵) همچنین آیت الله بهجت گفته است: «خوشا به سعادت آقای حاج شیخ غلامرضا ما کجا و اینها کجا؟( همان، ص ۱۷) هر وقت از زبان فردی یزدی شنیدید که گفت: شیخ غلامرضا بدانید منظورش خود اوست یک پارچه عظمت است شیخ غلامرضا و من برای بیان بزرگی او فقط به همین ماجرا اشاره می کنم؛ در خانه اگر کس است یک حرف بس است. واقعاً که از هزار فقط یکی این چنین میشود به تعبیر زیبای سعدی

گر سنگ همه لعل بدخشان بودی     پس قیمت لعل و سنگ یکسان بودی

سالها گذشت و شیخ غلامرضا به بستر بیماری افتاد جانش از رمق تهی شد و سایه سنگین مرگ را بر سر خویش احساس کرد. روزی همان دوست همان هم سفر زیارت مشهد به دیدار او رفت به دیدار یار حال و روز شیخ را که دید پرسید شیخ غلامرضا، اکنون وقت آن شده است که بگویی آن روز در حرم چه دیدی که آن چنان گفتی؟ شیخ سری تکان داد؛ یعنی که بلی و از رازی پرده برداشت که سالها  در سینه داشت

آن روز وقتی وارد حرم شدم دیدم امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا بالای ضریح نشسته است و به زائران و محبان خود تفقد و محبت میکند سلام کردم حضرت جواب داد. دستم را بالا آوردم به ادای احترام و خاکساری و تواضع که نگاهم به دست زخمی ام افتاد درد دستم امانم را بریده بود. سالها بود دستم زخم شده و ترک برداشته بود دیدم در محضر کریمم در پیشگاه امام رئوف و رحیمم بی اختیار لب به شکوه گشودم گفتم آقا دستم درد میکند. آب که به آن میرسد، فریادم بلند میشود. برای وضو و غسل مشکل دارم مرحمتی میکنید شفایم دهید؟ حضرت فرمود: «شیخ غلامرضا خداوند به واسطه تحمل این درد مقاماتی به تو میدهد که بدون آن رسیدن به این مقامات، ممکن نیست اما امروز تو مهمان مایی اختیار با توست. اگر بخواهی همین حالا شفایت میدهم؛ اما اگر صبر کنی خداوند پاداش بهتری به تو میدهد. حالا شفا میخواهی؟ من که این سخن را شنیدم به آوای بلند گفتم نمیخواهم نمی خواهم نمیخواهم 

دوستان جالب است بدانید آن که خود چنین دردی را عمری تحمل می کند همان کسی است که وقتی پیرزنی را میبیند از اهالی ندوشن که به بیماری سل مبتلاست تکه ای نان خشک از کیسه اش بیرون می آورد؛ دعایی به آن میخواند و میگوید بخور. به امید خدا بهتر میشوی. فردای آن روز پیرزن گریه کنان آمد که: «حاج شیخ تو چه کردی؟ چنان بهبود پیدا کرده ام که گویا هیچگاه به این بیماری مبتلا نبوده ام.»

غلام نرگس مست تو تاج داران اند      خراب باده لعل تو هوشیاران اند

نه من بر آن گل عارض غزل سرایم و بس     که عندلیب تو از هر طرف هزاران اند( همان، ص ۲۴۳)

مخاطب

جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

کتاب معارفی