دُرّ کرامت  ( صص 23-20 ) شماره‌ی 5219

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > ولايتعهدی

خلاصه

ناظر

متن

ماجرای ولایتعهدی

هر چند برخی میکوشند مأمون را شیعه جلوه دهند و با آوردن شواهدی این ادعا را ثابت کنند (۲۴)، اما حقیقت آن است که مأمون برای نجات خود و برای نگه داشتن خلافت در دست خویش و نیز بدان هدف که خلافت در میان فرزندان پدرش بماند شیوه ای تازه و شگفت که تا آن زمان ناشناخته و نامانوس بود در پیش گرفت... او تنها پس از اندیشیدنی بسیار و پس از ارزیابیهایی فراگیر و دامنه دار درباره اوضاعی که در آن می زید و مشکلاتی که با آنها رویاروی میشود به چنین چاره ای دست یافت (۲۵)

او بر اساس نقشه خود از سویی با احترام گذاشتن به خلفا و صحابه در به دست آوردن اعتماد اهل سنت کوشید از سویی با بیزاری جستن از معاویه و اعمال او از پشتیبانی ناراضیان شوریده بر حکومت اموی بهره گرفت و از سویی دیگر با فراخواندن امام رضا علیه السلام به مرو مرکز خلافت به گمان خود برای به دست آوردن اعتماد و طرفداری شیعیان که در آن دوران از پایگاه و نفوذ خوبی برخوردار بودند راه گشود.

او بدین ترتیب نبرد سیاسی پنهانی را علیه شیعیان آغاز کرد و خواست آنچه را پدرش با زندانی کردن امام کاظم علیه السلام در زندانهای بغداد به دست نیاورده بود از طریق محبوس کردن فرزند او در قصرهای پرشکوه حکومت فراچنگ آورد.

 مأمون با هوشی سرشار و تدبیری قوی و فهم و درایتی بی سابقه قدم در میدانی نهاد که اگر پیروز میشد و یا اگر می توانست آنچنان که برنامه ریزی کرده بود کار را به انجام برساند یقیناً به هدفی دست می یافت که از سال چهل هجری یعنی از شهادت علی بن أبي طالب عليه السلام هیچ یک از خلفای اموی و عباسی با وجود تلاش خود نتوانسته بودند به آن دست یابند، یعنی می توانست درخت تشیع را ریشه کن کند و جریان معارضی را که همواره همچون خاری در چشم سردمداران خلافتهای طاغوتی فرورفته بود بکلی نابود سازد (۲۶)

مأمون با چنین طرحی و چنان هدفی با امام که هنوز در مدینه بود مکاتبه کرد تا به وی بپیوندد، اما چون این تلاش به ناکامی انجامید امام را تحت نظارت از مدینه به مرو خواند.

مأمون نخست به امام پیشنهاد حذف کرد و گفت:

بر آنم که خود را از خلافت کنار بکشم و آن را به تو بسپارم و با تو بیعت کنم. اما امام فرمود اگر این خلافت از آن توست حق نداری جامه ای را که خداوند بر تو پوشانیده است از تن درآوری و به غیر خود دهی و اگر نیز خلافت از آن تو نیست حق نداری آنچه را به تو تعلق ندارد به من دهی (۲۷)

 اما به رغم همه اصراری که کتب تاریخ از آن حکایت دارد امام این پیشنهاد را نپذیرفت در تحلیل این که چرا امام بیعت را نپذیرفت برخی چنین می آورند که همه شواهد و دلایل بر آن دلالت دارد که مأمون در پیشنهاد خلافت به امام جدی نبود (۲۸)

احتمال دیگر نیز آن است که در آن دوران نه شرایط جامعه پذیرای چنین خلافتی بود و نه دستگاه عریض و طویل خلافت با همه امیران و وزیرانش برخی در این باره می گویند:

اگر امام خلافت را عهده دار میگردید به این معنی بود که در سراسر کشورهای اسلامی در اداره همه امور مسئول می شد و این کار به دستگاهی مطلع و آگاه نیاز داشت تا بتواند برنامه اسلامی را در حکومت مو به مو و با اخلاص و امانت تمام به مرحله اجرا در آورد.

پایگاههای امام گرچه دارای سوزانترین عاطفه و احساس بودند اما به آن درجه عمیق از درک و آگاهی نرسیده بودند که نظریه های وی را به کمال دریافته باشند. مسأله در حقیقت تغییر ظاهری نبود بلکه مبنای اساسی داشت و بایستی بر پایه آگاهی عمیق و درک مخلصانه امور عمل می شد (۲۹)

 

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کتاب معارفی