ویژگی های امام رضا (ع) - خصایٔص الرضویه  ( صص 138-135، 138 ) شماره‌ی 5240

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره علمی و فرهنگی امام > سيره فرهنگی امام رضا (عليه السلام) > دفاع از حق

خلاصه

ن

متن

 

حق گویی و حقیقت جوئی

محمد بن سنان میگوید در خراسان مأمون روزهای دوشنبه و پنج شنبه ملاقات عمومی داشت در یکی از این ملاقاتها مولایم حضرت رضا را هم آورده و در طرف راست خود نشانده بود، همچنانکه به شکایتهای مردم رسیدگی میکرد مأمورین خبر دادند که مردی، صوفی را به اتهام دزدی دستگیر کرده و آوردند وقتی که او در مقابل مأمون قرار گرفت و چشم مأمون به چهره او افتاد؛ آثار سجده را در پیشانی او مشاهده کرد و اظهار داشت: چه قدر زشت است این کار قبیح با این سیمای به ظاهر آراسته آیا تو دزدی کرده ای؟

 گفت: «من از روی ناچاری و اضطرار دست به این کار زده ام و این اختیاری نبوده است. زیرا تو حق مرا از خمس و غنیمت نداده ای مأمون گفت: «تو چه حقی در خمس داری؟ متهم در جواب مأمون اظهار داشت: خداوند خمس را به شش سهم تقسیم کرده آنجا که می فرماید:

وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلْرَسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ (۱. انفال ٫ ۴۱)

بدانید هر گونه غنیمتی بدست آوردید خمس آن برای خدا و پیامبر و نزدیکان پیامبر و یتیمان و مسکینان و وامانده گان در راه است.

و همچنین در سوره ی حشر «فی را به ۶ قسمت تقسیم کرده و فرمود:

مَا أَفَاءَ اللهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى فَلِلَّهِ وَ لِلَّرَسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ (۱. حشر ٫ ۷) آنچه را خداوند از اهل این آبادیها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول و خویشاوندان او و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است تا این اموال عظیم در میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد.

ای مأمون یکی از مستحقین خمس و غنیمت، ابن سبیل و درمانده در راه است و من از آنهایم مستمندی هستم که راه بجایی ندارم و دستم از همه جا کوتاه است و ضمناً از قاریان و حافظان قرآن هم هستم. مأمون گفت: «به خیال تو من با این یاوه سرائیها حد شرعی که از حدود الهی است را ترک کرده حد سرقت را جاری نکنم؟ مرد صوفی جواب داد: اول از خودت شروع کن و اول نفست را پاک کن بعد دیگری را و اول

حد الهی را بر خودت جاری کن بعد به دیگری...

میزنی خود پشت و پا بر راستی                                 راستی از دیگران میخواستی؟

حد به گردن داری و حد میزنی؟                                  گر یکی باید زدن صد میزنی؟

مأمون رو به حضرت رضا (ع) کرد و گفت: «این مرد چه میگوید؟» امام رضا (ع) فرمود: او میگوید قبل از من دزدی شده و من هم دزدی کرده ام». خلیفه بسیار خشمگین شده و خطاب به مرد صوفی گفت: «بخدا قسم دست ترا قطع خواهم کرد صوفی جواب داد: «تو دست مرا قطع میکنی؟ با اینکه بنده و غلام حلقه بگوش منی؟!» مأمون پرسید: «وای بر تو من از کجا بنده و عبد تو هستم؟

 مرد متهم جواب داد: از آنجایی که مادر تو کنیز بوده و پدرت آنرا، با پول بیت المال جمیع مسلمانان خریده است تو بنده تمام مسلمانان در شرق و غرب عالم هستی مگر اینکه ترا آزاد کنند و اگر همه مسلمانان ترا آزاد کنند، من یکی آزاد نکرده ام با همه این اوضاع تو خمس را می بلعی و حق آل رسول و من و امثال مرا نمی دهی؟

علاوه بر این شخص ناپاک هرگز نمی تواند مانند خودش را پاک کند؛ بلکه باید انسانهای پاک حدود الهی را جاری کنند و کسی که در گردن او حقوق الهی باشد نمیتواند حدود الهی را اجرا کند مگر اینکه اول بر خود او حد اجرا شود! آیا این آیه را شنیده ای؟

أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ: (۱. بقره ٫ ۴۴)

آیا مردم را به نیکی دعوت میکنید اما خودتان را فراموش کرده اید با اینکه شما کتاب خدا را میخوانید؟ آیا نمی اندیشید؟

مأمون متوجه حضرت امام رضا (ع) شده و گفت: «درباره این شخص چه می فرمائید؟ حضرت فرمود: «فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَه ... (۲. انعام ٫ ۱۴۹) ؛دليل رسا و قاطع برای خداست دلیلی که برای هیچ کس بهانه ای باقی نمی گذارد؛ چنان دلیلی که جاهل با نادانی اش متوجه آن میشود همانطوری که دانا بوسیله علم خویش آن دلیل را در می یابد و دنیا و آخرت بوسیله دلیل و برهان پایدار مانده است. این مرد برای تو استدلال نموده و دلیل اقامه کرد.

مأمون وقتی اوضاع را چنین دید؛ ملاقات عمومی را تعطیل کرد و دستور آزادی آن مرد را صادر نمود و از اینجا به فکر از میان برداشتن حضرت رضا (ع) افتاد و بالاخره آن حضرت را مسموم نموده و به شهادت رسانید. (۳. عيون اخبار الرضا، ۲۴۰٫۲، عللل الشرایع، ج ۱، ص ۲۴۰)

دفاع از حقوق مردم

یاسر خادم مامون میگوید در حضور امام رضا (ع) بودیم که مامون خواست به نزد حضرت بیاید امام حاضران را مرخص کرد و مامون آمد و خواست برای احترام خلیفه به پا خیزد اما مامون او را به رسول خدا سوگند داد که بر نخیزد سپس امام را در آغوش گرفته و بوسید و در کنارش نشست و نامه ای در آورده و خواند که در آن نوشته بود: «سپاه اسلام قریه های کابل را فتح کرده اند.

امام به مأمون فرمود: از فتح این قریه ها خوشحال شدی؟ مأمون گفت: آیا خبر فتح این بلاد شادی ندارد؟ امام فرمود: مأمون! در مورد امت محمد (ص) و در مورد سلطنتی که بر آنها داری از خدا بترس و پرهیزکار باش چرا که تو امور مسلمانان را تباه ساخته ای و شؤون آنها را به غیر آنها واگذاشته ای که هر طور بخواهند انجام میدهند، تواین قریه ها را فتح کرده ای ولی مرکز وحی و هجرت (مدینه را از یاد برده ای مهاجران و انصار مورد ظلم قرار میگیرند آنان همچنان در سختی به سر می برند و از تأمین زندگی ابتدایی عاجزند و کسی نیست تا شکایت خودشان را به او بگویند و دستشان به تو نمیرسد در مورد شؤون مسلمانان از خدا بترس برو به مدینه خانه نبوت و مرکز مهاجران و انصار، آیا تو نمی دانی که حاکم مسلمانان همچون عمود (ستون خیمه است که در وسط خیمه قرار گرفته و هر کس بخواهد دستش به آن میرسد؟

 مأمون گفت: چه باید کرد؟ امام فرمود به حجاز برو به شئون مسلمانان برس و مستقیماً با مردم آنجا صحبت کن و دردهای آنها را بشنو و به حوائج آنها رسیدگی کن فردای قیامت خداوند از تو بازخواست میکند. مأمون تحت تأثیر گفتار امام رضا (ع) قرار گرفت، اما «ذوالریاستین» مأمون را از تصمیم خود به رفتن حجاز پشیمان کرد. (۱. داستانهای صاحبدلان ، ج ۱، ص ۱۰۰ به نقل از عیون اخبار الرضا (ع)، ج ۲، ص ۱۵۹)

ص138

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کتاب معارفی